جدول جو
جدول جو

معنی باسیج

باسیج
پرستو، پرنده ای کوچک و مهاجر با بال های دراز و نوک تیز و دم دو شاخه و پرهای سیاه که زیر سینه اش خاکستری یا حنایی رنگ است، بیشتر در سقف خانه ها لانه می گذارد و حشراتی از قبیل مگس و پشه را می خورد
بلوایه، چلچله، پرستوک، بالوایه، بلسک، خطّاف، پرستک، فرشتو، ابابیل، فرستوک، پالوانه، فراستوک، فراشتوک
تصویری از باسیج
تصویر باسیج
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با باسیج

باسیج

باسیج
پرستوک، پرستو، (آنندراج)، پرستوک، قرلغوج، (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 153)، چلچله، پرستو، (ناظم الاطباء) :
چو کرده ست خیل زمستان گذار
به باسیج آمد پیام بهار،
میرنظمی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

باسیل

باسیل
فرانسوی چوبک باکتری دراز اندام و کشیده. توضیح باسیلها. قسمی از باکتریها که دراز اندام و کشیده اند و اغلب آنها ناخوشیهای مختلف را موجب میشوند از قبیل باسیل سیاه زخم باسیل کخ و غیره که اولی ناخوشی سیاه زخم را موجب میشود و دومی تولید مرض سل میکند. عده ای از باسیلها نیز در تخمیرات شرکت میکنند
فرهنگ لغت هوشیار

باسیل

باسیل
نوعی باکتری تک سلولی میله ای شکل که بعضی از انواع آن موجب بیماری های مختلف می شود مثلاً باسیل سیاه زخم
فرهنگ فارسی عمید

بازیج

بازیج
پاسی از شب که پازیره هم گویند، (فرهنگ شعوری، ج 1 ص 154)، ساعت شب، (ناظم الاطباء)، رجوع به بازیره شود
لغت نامه دهخدا

باسین

باسین
ابن عَیزاربن هارون بن عمران بروایت مجمل التواریخ پدر الیاس پیغمبر است، رجوع به مجمل التواریخ و القصص ص 141 شود
لغت نامه دهخدا

باسین

باسین
از بنادر هند واقع در 35 هزارگزی بمبئی در دریای عمان و دارای حدود ده هزار تن جمعیت است
لغت نامه دهخدا

باسیل

باسیل
باسیلها عبارتند از میکربهائی که اندکی درازند و ممکن است دارای تاژکهای گوناگون باشند مانند باسیل ’امیلوباکتر’ و باسیل سیاه زخم، (گیاه شناسی گل گلاب ص 134)، و رجوع به باکتریها و کلمه میکرب شود
واحد سنجش ظرفیت در مقیاس های جزایر یونان قدیم
لغت نامه دهخدا

باسیل

باسیل
المطران، از مترجمان بزرگ اوایل عصر عباسیان (دورۀ مأمون) وی مردی کثیرالنقل بود و ترجمه های نسبهً خوبی داشت، وی در خدمت طاهر بن الحسین ذوالیمینین بسر میبرد، ترجمه کتاب الاجنۀ بقراطاز او در دست است و نسخه یی از آن جزو مجموعۀ شمارۀ 6235 کتاب خانه برلین، موجود است، رجوع به الفهرست ابن الندیم و تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی، ج 1 ص 42 و 89 و 361 و همچنین به کلمه بسیل المطران شود
لغت نامه دهخدا