- یارگی
- یارایی، توانایی، مجال و فرصت
معنی یارگی - جستجوی لغت در جدول جو
- یارگی
- توانائی و قدرت و قوت، جرات و جسارت
- یارگی ((رَ))
- یارایی، توانایی، مجال، فرصت
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دریدگی کهنگی انخراق، جزئیت جز بودن، قحبگی. گودالی که در آن آبهای ناپاک گرد آید از آب حمام مطبخ سرای غسلخانه و جز آن گنداب مرداب منجلاب، خندق گونه ای که برگرد شهر برای گرد آمدن آبهای آلوده می ساختند، مزبله
اسب فرس باره
باره، اسب، اسب باری، اسب تنومند
یاوه بودن، بیهوده بودن، بیهودگی، لشکر یله و سرخود، کسی که بیهوده می گردد و خودسرانه کاری می کند، یله، سرخود، سرگشته، حیران، حالت لشکر بدون نظم و ترتیب را به خود گرفتن، برای مثال داد نقیب صبا عرض سپاه بهار / کز دو گروهی بدید یاوگیان خزان (خاقانی - ۳۳۲)
هرزه گویی، بی ماحصلی، بیهودگی
دریدگی، پاره بودن
مدد، اعانه
کمک، دوستی، همدمی، همراهی
یاری جستن: کمک خواستن، مدد خواستن، استفاده کردن، یاری خواستن
یاری خواستن: کمک خواستن، مدد خواستن، استفاده کردن
یاری دادن: کمک کردن
یاری رساندن: کمک رساندن
یاری کردن: کمک کردن، توانستن، مدارا کردن، تقویت کردن
یاری جستن: کمک خواستن، مدد خواستن، استفاده کردن، یاری خواستن
یاری خواستن: کمک خواستن، مدد خواستن، استفاده کردن
یاری دادن: کمک کردن
یاری رساندن: کمک رساندن
یاری کردن: کمک کردن، توانستن، مدارا کردن، تقویت کردن
اعانت، کمک، دستگیری، پایمردی، مساعدت
کمک، مدد
عیار گیرنده، صاحب عیار، آنکه عیار سیم وزر را می سنجد