خمیری که از آهک و خاکستر درست می کردند و در ساختمان ها خصوصاً در حوض ها، آب انبارها و گرمابه ها برای بند کشی به کار می رفته، ساروج، ساخن، چارو، صهروج
خمیری که از آهک و خاکستر درست می کردند و در ساختمان ها خصوصاً در حوض ها، آب انبارها و گرمابه ها برای بند کشی به کار می رفته، ساروج، ساخِن، چارو، صَهروج
خمیری که از آهک و خاکستر درست می کردند و در ساختمان ها خصوصاً در حوض ها، آب انبارها و گرمابه ها برای بند کشی به کار می رفته، ساخن، چارو، صاروج، صهروج
خمیری که از آهک و خاکستر درست می کردند و در ساختمان ها خصوصاً در حوض ها، آب انبارها و گرمابه ها برای بند کشی به کار می رفته، ساخِن، چارو، صاروج، صَهروج
در تورات و روایات اسلامی یکی از دو قبیلۀ کوتاه قدی که در پشت کوه های قفقاز مسکن داشته اند و ذوالقرنین به روایتی کورش یا اسکندر در برابر هجوم آن ها سدی بنا کرد، یأجوج و مأجوج یاجوج و ماجوج: یاجوج
در تورات و روایات اسلامی یکی از دو قبیلۀ کوتاه قدی که در پشت کوه های قفقاز مسکن داشته اند و ذوالقرنین به روایتی کورش یا اسکندر در برابر هجوم آن ها سدی بنا کرد، یأجوج و مأجوج یاجوج و ماجوج: یاجوج
معرب یاره. (دهار) (آنندراج). یاره که در دست کنند. (مهذب الاسماء). یارق. دستیانۀ پهن. سوار. سوار. اسوار. قلب. ایاره. جوالیقی ذیل یارق آرد: فارسی معرب است و اصل آن یاره است که به عربی سوار گویند و در حاشیۀ آن آمده است: و آن را یارج به جیم بدل قاف نیز گویند. (المعرب ص 357). و صاحب تاج العروس آرد: یارج، فارسی معرب است به معنی قلب و سوار که هر دو مرادف دستیانه است معرب یاره که مرکبی باشد از ادویۀ ملینه که اطبا بجهت مسهل سازند. (برهان ذیل یاره). ایارج. و رجوع به یاره و ایارج شود
معرب یاره. (دهار) (آنندراج). یاره که در دست کنند. (مهذب الاسماء). یارق. دستیانۀ پهن. سِوار. سُوار. اُسوار. قُلب. ایاره. جوالیقی ذیل یارق آرد: فارسی معرب است و اصل آن یاره است که به عربی سوار گویند و در حاشیۀ آن آمده است: و آن را یارج به جیم بدل قاف نیز گویند. (المعرب ص 357). و صاحب تاج العروس آرد: یارج، فارسی معرب است به معنی قُلب و سوار که هر دو مرادف دستیانه است معرب یاره که مرکبی باشد از ادویۀ ملینه که اطبا بجهت مسهل سازند. (برهان ذیل یاره). ایارج. و رجوع به یاره و ایارج شود
در تداول عامه، شخصی که نزد گوینده و شنونده هر دو شناخته است به سببی، خواه اختصار کلام و خواه تمایل به آنکه دیگران نشناسندش گفته شود، (از فرهنگ عامیانۀ جمال زاده)، شخص معهود، فلان، بهمان، شخص معهود میان گوینده و مخاطب، تعبیری آمیخته به استخفاف چون از کسی نام بردن نخواهند
در تداول عامه، شخصی که نزد گوینده و شنونده هر دو شناخته است به سببی، خواه اختصار کلام و خواه تمایل به آنکه دیگران نشناسندش گفته شود، (از فرهنگ عامیانۀ جمال زاده)، شخص معهود، فلان، بهمان، شخص معهود میان گوینده و مخاطب، تعبیری آمیخته به استخفاف چون از کسی نام بردن نخواهند
مصحف یبروح است. (یادداشت لغت نامه). مردم گیاه باشد و بیخ لفاح است و بعضی گویند لفاح میوۀ یبروج است. (برهان) (آنندراج). مهرگیاه. مردم گیاه. منذغوره. منذاغورس. (یادداشت مؤلف). رجوع به یبروح شود
مصحف یبروح است. (یادداشت لغت نامه). مردم گیاه باشد و بیخ لفاح است و بعضی گویند لفاح میوۀ یبروج است. (برهان) (آنندراج). مهرگیاه. مردم گیاه. منذغوره. منذاغورس. (یادداشت مؤلف). رجوع به یبروح شود
مرکب از ’ی’ وصل + ’ان’ جمع، چون کلمه مفردی به ’آ’ ختم شود مثل دانا و شما، غالباً در جمع ’یان’ علامت جمع است: دانایان، شمایان، توانایان، (یادداشت مؤلف)، گاهی چون کلمه ای به های بیان حرکت ختم شود، بهنگام نسبت، ’ان’ در آخر کلمه آرند و ها را بدل به یاء کنند، چون مادیان در نسبت به ماده و کاویان در نسبت به کاوه، (یادداشت مؤلف)
مرکب از ’ی’ وصل + ’َان’ جمع، چون کلمه مفردی به ’آ’ ختم شود مثل دانا و شما، غالباً در جمع ’یان’ علامت جمع است: دانایان، شمایان، توانایان، (یادداشت مؤلف)، گاهی چون کلمه ای به های بیان حرکت ختم شود، بهنگام نسبت، ’ان’ در آخر کلمه آرند و ها را بدل به یاء کنند، چون مادیان در نسبت به ماده و کاویان در نسبت به کاوه، (یادداشت مؤلف)
ابن خلکان در تاریخ خود آرد: بهاءالدین معروف به ابن شداد در سیره صلاح الدین یاروق را چنین یاد کرده است: یاروق بن ارسلان ترکمانی در میان طایفۀ خود مردی بزرگ قدر و پیشوا بود و طایفۀ یاروقیۀ ترکمانان به وی منسوب است خلقتی عظیم و منظری هائل داشت، وی در جهت قبلۀ بیرون شهرحلب سکونت گزید و بالای تپۀ بلندی بر ساحل نهر قویق با خاندان و پیروانش بناهای مرتفع بسیار و آبادانیهای وسیعی بنیان نهادند که اکنون آن ناحیه را یاروقیه می نامند، این جایگاه مانند قریه ای است که یاروق وهمراهانش در آن بسر می بردند و تاکنون هم آبادان و مسکون است و مردم حلب در ایام بهار بدان ناحیه می روندو به گردش در کنار سبزه زارهای قویق می پردازند و از مواضع باصفا و گردشگاههای حلب بشمار می رود، یاروق درمحرم سال 564 وفات یافت، (از وفیات الاعیان ابن خلکان ج 2 ص 346)، در معجم البلدان از امرای نورالدین محمود بن زنگی قلمداد شده است، رجوع به معجم البلدان شود
ابن خلکان در تاریخ خود آرد: بهاءالدین معروف به ابن شداد در سیره صلاح الدین یاروق را چنین یاد کرده است: یاروق بن ارسلان ترکمانی در میان طایفۀ خود مردی بزرگ قدر و پیشوا بود و طایفۀ یاروقیۀ ترکمانان به وی منسوب است خلقتی عظیم و منظری هائل داشت، وی در جهت قبلۀ بیرون شهرحلب سکونت گزید و بالای تپۀ بلندی بر ساحل نهر قُوَیق با خاندان و پیروانش بناهای مرتفع بسیار و آبادانیهای وسیعی بنیان نهادند که اکنون آن ناحیه را یاروقیه می نامند، این جایگاه مانند قریه ای است که یاروق وهمراهانش در آن بسر می بردند و تاکنون هم آبادان و مسکون است و مردم حلب در ایام بهار بدان ناحیه می روندو به گردش در کنار سبزه زارهای قویق می پردازند و از مواضع باصفا و گردشگاههای حلب بشمار می رود، یاروق درمحرم سال 564 وفات یافت، (از وفیات الاعیان ابن خلکان ج 2 ص 346)، در معجم البلدان از امرای نورالدین محمود بن زنگی قلمداد شده است، رجوع به معجم البلدان شود
معرب سارو و یا چاروست، (برهان قاطع) (ربنجنی)، آهک رسیده با چیزها آمیخته است که بر آب انبار و حوض و امثال آن مالند، (برهان قاطع، سارو و چارو)، آهک آمیخته به خاکستر و جز آن، معرب سارو، (غیاث اللغات)، آهک آمیخته با خاکستر و غیر آن، (منتهی الارب)، چیزی است مصنوع از خاک و خاشاک و خاکروبه درهم با آب سرشته کوبیده است به نحو خاص و اکثر حوضها و حمامات را از آن میسازند، (فهرست مخزن الادویه)، فارسی معرب است، نوره و اخلاط آن باشد که حوضها و حمامها را بدان اندایند، (المعرب جوالیقی ص 213)، و بعض عرب آن را شاروق خوانده و حوض مشرّق گفته اند، (المعرب جوالیقی ص 209) : چو صاروج و سنگ از هوا گشت گرم نهادند کرم اندر او نرم نرم، فردوسی، یکی خانه ای کرد از پخته خشت به صاروج کرده بسان بهشت، فردوسی
معرب سارو و یا چاروست، (برهان قاطع) (ربنجنی)، آهک رسیده با چیزها آمیخته است که بر آب انبار و حوض و امثال آن مالند، (برهان قاطع، سارو و چارو)، آهک آمیخته به خاکستر و جز آن، معرب سارو، (غیاث اللغات)، آهک آمیخته با خاکستر و غیر آن، (منتهی الارب)، چیزی است مصنوع از خاک و خاشاک و خاکروبه درهم با آب سرشته کوبیده است به نحو خاص و اکثر حوضها و حمامات را از آن میسازند، (فهرست مخزن الادویه)، فارسی معرب است، نوره و اخلاط آن باشد که حوضها و حمامها را بدان اندایند، (المعرب جوالیقی ص 213)، و بعض عرب آن را شاروق خوانده و حوض مُشَرَّق گفته اند، (المعرب جوالیقی ص 209) : چو صاروج و سنگ از هوا گشت گرم نهادند کرم اندر او نرم نرم، فردوسی، یکی خانه ای کرد از پخته خشت به صاروج کرده بسان بهشت، فردوسی
دهی است جزء دهستان یامچی بخش مرکزی شهرستان مرند که در ده هزارگزی شمال باختری مرند و 4 هزارگزی راه آهن جلفا به مرند در جلگه واقع است، هوایش معتدل و دارای 650 تن سکنه میباشد، آبش از رودخانه و محصولش غلات، پنبه و شغل مردمش زراعت و گله داری وراهش مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی است جزء دهستان یامچی بخش مرکزی شهرستان مرند که در ده هزارگزی شمال باختری مرند و 4 هزارگزی راه آهن جلفا به مرند در جلگه واقع است، هوایش معتدل و دارای 650 تن سکنه میباشد، آبش از رودخانه و محصولش غلات، پنبه و شغل مردمش زراعت و گله داری وراهش مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
آهک خاکستر آمیخته، سارو، چارو، صاروج، ساخن، شاروق: خونشان کرد به خم اندرو پوشید سرش پس به ساروج بیندود همه بام و درش، منوچهری (دیوان چ 1 دبیرسیاقی ص 131)، ز کندن چو گشتندمردان ستوه پدید آمد از خاک جائی چو کوه یکی خانه ای کرده از پخته خشت به ساروج کرده بسان بهشت، (شاهنامه چ بروخیم ج 7 ص 2147)، رجوع به چارو، سارو و صاروج شود
آهک خاکستر آمیخته، سارو، چارو، صاروج، ساخن، شاروق: خونشان کرد به خم اندرو پوشید سرش پس به ساروج بیندود همه بام و درش، منوچهری (دیوان چ 1 دبیرسیاقی ص 131)، ز کندن چو گشتندمردان ستوه پدید آمد از خاک جائی چو کوه یکی خانه ای کرده از پخته خشت به ساروج کرده بسان بهشت، (شاهنامه چ بروخیم ج 7 ص 2147)، رجوع به چارو، سارو و صاروج شود
قصبۀ مرکز دهستان فاروج بخش حومه شهرستان قوچان که در 26 هزارگزی شمال باختری قوچان و کنار راه شوسۀ قدیمی قوچان به شیروان واقع است، جلگه ای معتدل و دارای 2726 تن سکنه است، آب آنجا از قنات تأمین میشود، محصول عمده اش غلات، انگور، بنشن و شغل اهالی زراعت و کسب و قالیچه بافی است، راه اتومبیل رو دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
قصبۀ مرکز دهستان فاروج بخش حومه شهرستان قوچان که در 26 هزارگزی شمال باختری قوچان و کنار راه شوسۀ قدیمی قوچان به شیروان واقع است، جلگه ای معتدل و دارای 2726 تن سکنه است، آب آنجا از قنات تأمین میشود، محصول عمده اش غلات، انگور، بنشن و شغل اهالی زراعت و کسب و قالیچه بافی است، راه اتومبیل رو دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
فلان، شخصی که نزد گوینده و شنونده هر دو شناخته است و به جهتی خواه اختصار کلام و خواه تمایل به آن که دیگران شخص مورد نظر را نشناسند گفته می شود، تعبیر استخفاف آمیز از کسی
فلان، شخصی که نزد گوینده و شنونده هر دو شناخته است و به جهتی خواه اختصار کلام و خواه تمایل به آن که دیگران شخص مورد نظر را نشناسند گفته می شود، تعبیر استخفاف آمیز از کسی