جدول جو
جدول جو

معنی یارسم - جستجوی لغت در جدول جو

یارسم
(عَ)
دهی است از بخش چهاردانگۀ شهرستان ساری با 390 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
یارسم
روستایی از دهستان عشرستاق هزارجریب بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از یاسم
تصویر یاسم
یاس، درختچه ای زینتی با گل های زرد، سفید یا بنفش، سمن، سجلاط، یاسمین، یاسمن
فرهنگ فارسی عمید
(رَ)
دارای رسم. باآئین:
ز تخم فریدون یل کیقباد
که با فر و برزست و با رسم و داد.
فردوسی.
رجوع به ’با’ شود، زنی که در فضل تمام باشد و در دانش از سایرین درگذشته باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
شرق. ضریع. خروب. خرنوب. فش. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
امداد و اعانت. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اَ سُ)
جمع واژۀ رسم
لغت نامه دهخدا
(رِ گُمْ بَ)
از قرای اصفهان است. (مراصد الاطلاع). از قرای اصفهان است و ابوموسی حافظ بدان منسوب است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ)
نیم. نصف. (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
سنگ یاسم، حجر حبشی است
لغت نامه دهخدا
(سِ / سَ)
یاسمن. (برهان). یاسمین. (دهار). واحد یاسمون و یاسمین است. (منتهی الارب). یاسمون و یاسمین. (مهذب الاسماء). جوهری گوید: بعض اعراب گویند شممت الیاسمین و هذا یاسمون (به فتح نون) یعنی آن را بمنزلۀ جمع میشمارند مانند نصیبین. در اللسان آمده است: آنکه یاسمون گوید مفرد آن را یاسم میداند و گویا در تقدیر یاسمه باشد بنابر اینکه ریحانه و زهره را مؤنث آرند پس آن را بر دو طریق (واو و نون و یاء و نون) جمع بندند و آنکه گوید یاسمین آن را مفرد انگاشته و اعراب را به نون دهد. و باز صاحب اللسان گوید: یاسم در شعر آمده است. و صاحب تاج العروس آرد: یاسم مفرد یاسمون است مانند صاحب یا عالم و بجز عالمون جمع عالم نظیری ندارد و جوهری گفته است بعض اعراب گویند ’شممت الیاسمین و هذا یاسمون’ و آن را بمنزلۀ جمع آرند همچنانکه در نصیبین آوردیم و در شعر هم استعمال شده است. ابوالنجم گوید:
من یاسم بیض و ورد احمرا
یخرج من اکمامه معصفرا.
و ابن بری گوید یاسم جمع یاسمه است و ازینرو ’بیض’ آورده است یا فارسی معرّب است و در این صورت بمنزلۀ جمع نباشد
لغت نامه دهخدا
(سِ)
در لهجۀ کردان از اعلام است. قاسم. جاسم
لغت نامه دهخدا
تصویری از یاسم
تصویر یاسم
پارسی تازی گشته یاسم از گیاهان یاسمن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یاسم
تصویر یاسم
((س یا سَ))
یاسمن، گلی است خوشبو به رنگ زرد، سفید یا کبود، یاسمین
فرهنگ فارسی معین