- یار
محبوب، معشوق، دوست، رفیق، همدم
در ورزش هر یک از بازیکنان یک تیم
همکار
کنایه از همراه، مددکار،
پسوند متصل به واژه به معنای دارنده مثلاً هوشیار، یاری رساننده،
پسوند متصل به واژه به معنای کمک کننده مثلاً استادیار،
در تصوف کنایه از خداوند، مرید
مانند، نظیر، جاری، برای مثال چه نیکو سخن گفت یاری به یاری / که تا کی کشم از خسر ذل و خواری (رودکی - ۵۳۰)
از عهده برآمدن، توانستن، یارایی داشتن، یارستن
یاور،برای مثال ز برق تیر روشن شد شب تار / سر دشمن چو هاون، گرز چون یار (نزاری - مجمع الفرس - یار)
یار غار: کنایه از یار و دوست موافق و وفادار، در اصل لقب ابوبکر، خلیفۀ اول است که وقتی حضرت رسول قصد هجرت از مکه به مدینه کرد همراه آن حضرت رفت و در سر راه سه روز میان غاری در خدمت آن حضرت بود
در ورزش هر یک از بازیکنان یک تیم
همکار
کنایه از همراه، مددکار،
پسوند متصل به واژه به معنای دارنده مثلاً هوشیار، یاری رساننده،
پسوند متصل به واژه به معنای کمک کننده مثلاً استادیار،
در تصوف کنایه از خداوند، مرید
مانند، نظیر، جاری،
از عهده برآمدن، توانستن، یارایی داشتن، یارستن
یاور،
یار غار: کنایه از یار و دوست موافق و وفادار، در اصل لقب ابوبکر، خلیفۀ اول است که وقتی حضرت رسول قصد هجرت از مکه به مدینه کرد همراه آن حضرت رفت و در سر راه سه روز میان غاری در خدمت آن حضرت بود
