جدول جو
جدول جو

معنی یائی - جستجوی لغت در جدول جو

یائی
(ئی ی)
منسوب به یاء حرف آخر حروف هجاء.
- اجوف یائی یا معتل یائی، مقابل اجوف واوی. فعلی که عین الفعل آن یاء باشد.
- ناقص یائی، فعلی که لام الفعل آن یاء بود چون رمی (ر م ی ) . مقابل ناقص واوی.
، جهانگیری به استناد بیت زیر از منوچهری:
گرچه به هوا برشد چون مرغ همیدون
ورچه به زمین درشد چون مردم یائی.
منوچهری.
یائی را به معنی بیمار آورده است.
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از یاغی
تصویر یاغی
سرکش، نافرمان، متمرد، گردنکش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یاری
تصویر یاری
کمک، دوستی، همدمی، همراهی
یاری جستن: کمک خواستن، مدد خواستن، استفاده کردن، یاری خواستن
یاری خواستن: کمک خواستن، مدد خواستن، استفاده کردن
یاری دادن: کمک کردن
یاری رساندن: کمک رساندن
یاری کردن: کمک کردن، توانستن، مدارا کردن، تقویت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مائی
تصویر مائی
مربوط به ماء، کنایه از فصیح
فرهنگ فارسی عمید
پدر استار یا استور یا اسنور مادر بهمن پسر اسفندیار است. (مجمل التواریخ والقصص ص 30 و حاشیۀ آن از تاریخ طبری ص 688). و در تاریخ ایران باستان آمده است: پس از آن به اطراف و اکناف مملکت اشخاصی فرستادند، تا دختری بیابند که در زیبایی سرآمددختران مملکت باشد و دختران بسیار از اطراف مملکت به پایتخت آورده به دست خواجه سرائی هی جای نام میسپردند در آن وقت در شوش یکنفر یهودی بود مردخا نام، پسر یائیر و از نژاد بنیامین. این مرد عموزاده ای داشت هدسه نام، که نیکومنظر بود، وچون پدر و مادر دختر مرده بودند مردخا او را به دختری پذیرفته تربیت میکرد او را هم آورده به دست خواجه سرا سپردند این دختر خواجه را بسیار خوش آمد و هفت کنیز برای خدمت او معین کرد و سپرد آنچه اسباب است برای او مهیا سازند. هدسه به کسی نمیگفت از کدام مملکت و چه ملتی است زیرا مردخا به او سپرده بود که در این باب چیزی نگوید پس از یکسال تربیت و مالش بدن دختربا مر و عطریات گرانبها در روز معین او را نزد شاه بردند و شاه وی را به سایر زنان ترجیح داد و تاج بر سر او نهاد پس از آن او را استر نامیدند که به پارسی به معنی ستاره است. (تاریخ ایران باستان ج 1 ص 899)
صاحب کتاب قاموس گوید: یائیر به معنی کسی که خداونداو را منور کرده است، 1 - پهلوانی که در ایام موسی بوده پدرش از سبط یهودا و مادرش از سبط منسی خوانده شده است، (اول تواریخ ایام 2:21 و 22) و در ’سفر اعداد 32:41’ پسر منسی خوانده شده است و حال آنکه نوۀ ماکیربن منسی بود و این مطلب در میان نسب نامه های یهود معمول بود که مسیح نیز پسر داود خوانده میشود، خلاصه یائیر تمام شهرهای ارچوب را که 23 شهر بود گرفت لجاه و قسمتی از جلعاد (عجلون) و باشان (حوران)، (سفرتثنیه 3:14) و (صحیفۀ یوشع 13:30) که تماماً 60 شهر باشد و آنها را باشان حووت یائیر یعنی دهات یائیر نامیدند، 2 - جلعادی از سبط یساکر که 22 سال قاضی اسرائیل بود، (سفر داوران 10:3 - 5) وی را 30 پسر و هریک را شهری در جلعاد بود و این شهر را نیز حووت یائیر یعنی دهات یائیر می نامیدند، (قاموس مقدس ص 937)
لغت نامه دهخدا
ضیاءالدین محمدشفیع (سید ...)، هدایت گوید: از سادات کازرون و از علما و فضلای این اوانست، در شیراز توطن دارد و به افاده و استفاده می گذراند، سالهاست که با فقیر مؤلفش دوستی محکم است، گاهی شعری از طبعش سر می زند و از آن جمله است:
آرزوی دلی اما ز تو دل را چه نشاط
که درآئی چو ز در دل برود از دستم،
هنوز تشنۀ لعل شراب فام توام
بحشر اگرچه ز کوثر کنند سیرابم،
(از مجمع الفصحا ج 2 ص 337)
محمدعلی، از اهالی مولتان هند، وی بسال 1024 هجری قمری در اکبرآباد هند درگذشت، این بیت او راست:
شهید تیغ ستم را به حشر وعده مده
که کشتگان تو را ذوق خونبها اینجاست،
(از قاموس الاعلام ترکی)
حسن موستاری، متوفی بسال 972 هجری قمری او را دیوانی است بترکی
لغت نامه دهخدا
منسوب به شیا، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
منسوب به نیا، رجوع به نیا و نیز رجوع به نیایی شود
لغت نامه دهخدا
(ئی یَ)
منسوب به یاء. مؤنث یائی، قصیده یا قطعه ای را که قوافی آن به حرف ’ی’ ختم شود اصطلاحاً یائیه گویند چنانکه مختوم به حرف ’دال’ را دالیه و ’راء’ را رائیه. ازیائیه های مشهور در عربی یائیۀ ابن الفارض است که سیوطی آن را شرح کرده و برق الوامض فی شرح یائیه ابن الفارض نامیده است. رجوع به کشف الظنون ج 2 ص 658 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از یائس
تصویر یائس
ناامید، نومید، زن عقیم و نازا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یاری
تصویر یاری
اعانت، کمک، دستگیری، پایمردی، مساعدت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یاغی
تصویر یاغی
بی فرمان، سرکش، نافرمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نائی
تصویر نائی
نیائی، نخواهد آمد، نمیائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مائی
تصویر مائی
آبگین
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به لای، حشو پارچه که میان ابره و آستر جامه از پنبه یا پشم یاموی یا پارچه قراردهند، نوعی بافته ابریشمین که در گجرات (هند) میبافتند و آن ساده یا رنگارنگ بود
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به غایت نهایی. یا علت غائی. علتی است که محرک اول فعل و در وجود ذهن مقدم بر علل دیگر باشد و در وجود خارجی پس از تحقق همه آنها محقق شود. پایانیک فرجامیک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طائی
تصویر طائی
منسوب به طی از مردم افراد قبیله طی: حاتم طائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چائی
تصویر چائی
قسمی گل سوری، چای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جائی
تصویر جائی
پوشنده، پنهان کننده، مبال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رائی
تصویر رائی
بیننده مقابل مرئی دیده شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دائی
تصویر دائی
برادر مادر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رائی
تصویر رائی
بیننده، مقابل مرئی، دیده شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یاری
تصویر یاری
کمک، مدد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یاغی
تصویر یاغی
((غِ))
سرکش، نافرمان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یاغی
تصویر یاغی
سرکش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از یاری
تصویر یاری
مدد، اعانه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از یائس
تصویر یائس
Hopeless
دیکشنری فارسی به انگلیسی
ابری
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از یائس
تصویر یائس
desesperado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از یائس
تصویر یائس
desesperado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از یائس
تصویر یائس
beznadziejny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از یائس
تصویر یائس
безнадежный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از یائس
تصویر یائس
безнадійний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از یائس
تصویر یائس
hopeloos
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از یائس
تصویر یائس
hoffnungslos
دیکشنری فارسی به آلمانی