جدول جو
جدول جو

معنی یاء - جستجوی لغت در جدول جو

یاء
یکی از حروف الفبا. یا ی
تصویری از یاء
تصویر یاء
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

به نیکوکاری تظاهر کردن خود را پاکدامن جلوه دادن، دورویی نفاق، (تصوف) ترک اخلاص است در عمل باآنکه غیر خدا را لحاظ کند (کشاف 606: 1)
فرهنگ لغت هوشیار
شرمساری خجلت. توضیح انحصار نفس است در وقت استشمار از ارتکاب قبیح به جهت احتراز استحقاق ندمت
فرهنگ لغت هوشیار
روشن شدن، تاو تاب که از شید (نور) نیرومند تر است فروغ تابش درخشندگی نور روشنایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیاء
تصویر قیاء
آوای هراش، هراشا داروی هراش آور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیاء
تصویر لیاء
نخود سپید، کوسه ماهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حیاء
تصویر حیاء
((حَ))
شرمساری، خجلت
حیاء را خوردن و آبرو را قی کردن: کنایه از بسیار گستاخ و وقیح و بی حیا بودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ضیاء
تصویر ضیاء
نور، روشنایی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یاس
تصویر یاس
(دخترانه)
گل منسوب به حضرت زهرا (س)، گلی زینتی با رنگهای زرد سرخ سفید و بنفش و بسیار خوشبو
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از یان
تصویر یان
الهام
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از یاد
تصویر یاد
ذکر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ساء
تصویر ساء
غمگین کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یام
تصویر یام
در دورۀ ایلخانان، اسب چاپار، اسب یدکی که در هر یک از منزل های بین راه نگه دارند تا قاصد و پیک به محض رسیدن به آن منزل اسب خود را بگذارد و بر آن سوار شود، ایستگاه پیک ها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یاس
تصویر یاس
ناامید شدن، ناامیدی، نومیدی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یال
تصویر یال
موهای گردن اسب و شیر،
هیکل، اندام، گردن
یال و کوپال: کنایه از هیکل و اندام قوی، برز و بالا
یال و کوپال برکشیدن: کنایه از نشان دادن زور بازو، قدرت نمایی کردن، برای مثال عجب یال و کوپال برمی کشی / غباری به گردون چه سرمی کشی (نورالدین ظهوری - لغتنامه - یال)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یار
تصویر یار
محبوب، معشوق، دوست، رفیق، همدم
در ورزش هر یک از بازیکنان یک تیم
همکار
کنایه از همراه، مددکار،
پسوند متصل به واژه به معنای دارنده مثلاً هوشیار، یاری رساننده،
پسوند متصل به واژه به معنای کمک کننده مثلاً استادیار،
در تصوف کنایه از خداوند، مرید
مانند، نظیر، جاری، برای مثال چه نیکو سخن گفت یاری به یاری / که تا کی کشم از خسر ذل و خواری (رودکی - ۵۳۰)
از عهده برآمدن، توانستن، یارایی داشتن، یارستن
یاور، برای مثال ز برق تیر روشن شد شب تار / سر دشمن چو هاون، گرز چون یار (نزاری - مجمع الفرس - یار)
یار غار: کنایه از یار و دوست موافق و وفادار، در اصل لقب ابوبکر، خلیفۀ اول است که وقتی حضرت رسول قصد هجرت از مکه به مدینه کرد همراه آن حضرت رفت و در سر راه سه روز میان غاری در خدمت آن حضرت بود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یاب
تصویر یاب
ضایع، نابود، بیهوده، هرزه، یاوه، به کارنیامدنی، برای مثال جز به مدح او سخن گفتن همه باد است و دم / جز به مهر او هنر جستن همه یاوه ست و یاب (سوزنی - لغتنامه - یاب)، دنیا خود جست و نجستی تو دین / چیست به دست تو به جز باد و یاب (ناصرخسرو - ۱۴۱)
روی، سیما، صورت
پسوند متصل به واژه به معنای یابنده مثلاً کامیاب، شرفیاب
پسوند متصل به واژه به معنای یافته شده مثلاً کم یاب، نایاب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طاء
تصویر طاء
حرف نوزدهم از الفبای فارسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ظاء
تصویر ظاء
نام حرف بیستم از الفبای فارسی و حرف هفدهم از الفبای عرب
فرهنگ لغت هوشیار
آب، آب جمع میاه. یا ماء جاری. آب روان مقابل ماء راکد. توضیح آبی است که برروی سیلان داشته باشد مانند آب قناتها و نهرها و رودها وبملاقات نجس نجس نمیشود مگر آنکه رنگ یا بوی یا طعم آن تغییریابد. یا ماء راکد. آب ایستاده مقابل ماء جاری. توضیح آبی است که جریان نداشته و دریک جا متوقف باشد و آن دو قسماست یا کر است یا کمتر از کر (که ماء قلیل گویند)، اگر بحد نصاب کر باشد طاهر و مطهر است مگر آنکه رنگ یا بوی یا طعم آن تغییر کند و درین صورت بمحض برخورد با متنجس نجس می شود. این نوع آب را مضاف گویند. یا ماء معین. آب روان و پاک، (فردوسی) سخن را باسمان علیین برد و در عذوبت بماء معین رسانید... یا ماء ورد. گلاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یاد
تصویر یاد
ذکر، اندیشه، تذکر نام و نشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یاب
تصویر یاب
نابود و هرزه وبی معنی، فانی و بیفایده پیدا کننده، یابنده
فرهنگ لغت هوشیار
عزا، ماتم، تعزیه، سوگ نومیدی، بی امیدی، حرمان گلی است خوشبو و سفید و زرد و کبود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یار
تصویر یار
مددکار، یاور، دستگیر، طرفدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یان
تصویر یان
شد (رفت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یام
تصویر یام
اسب چاپار، اسب یدکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یال
تصویر یال
گردن باشد، بیخ گردن را نیز گفته اند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یاک
تصویر یاک
فرانسوی از تبتی غژ گاو (تبتی) غژگاو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یاف
تصویر یاف
بیهوده و یاوه و باطل، گمشده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داء
تصویر داء
بیماری، مرض
فرهنگ فارسی معین
تصویری از داء
تصویر داء
بیماری، مرض، رنجوری، درد، رنج، جمع ادواء
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ماء
تصویر ماء
آب، آب آشامیدنی، جمع میاه، امواه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یار
تصویر یار
((پس.))
دارندگی، هوشیار (دارای هوش)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یار
تصویر یار
دوست، همدم، معشوق، مجازاً رفیق یک رنگ و موافق، ناصر، معین، همراه، گرفتن در بازی یک یا چند تن از بازیکنان را برای کمک به خود برگزیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یاد
تصویر یاد
((پس.))
دارای معنی قبول فعل، بنیاد، فریاد، زامیاد
فرهنگ فارسی معین