جدول جو
جدول جو

معنی گیگر - جستجوی لغت در جدول جو

گیگر
(گی گَ)
معرب آن جرجیر است و به نامهای تره تیزک، شاهی، شاهتره، کوله تره، خاصه تره، رشادنیز خوانده می شود. (از تحفۀ حکیم مؤمن). ترمیره که به تازیش جرجیر گویند. (مؤید الفضلا) :
گیگر و گندنا و سپندان و کاسنی
این هر چهار گونه که داری همه دژن.
یادداشت به خط مؤلف (از نسخۀ لغت فرس).
در لغت فرس اسدی و برهان قاطع به صورت کیکیز و کیکیر با کاف تازی ضبط شده است. و کلمه گیگر در بیت بالا در لغت فرس اسدی موجود کیکیز آمده است. رجوع به کیکیر و کیکیز و کیکیش شود
لغت نامه دهخدا
گیگر
جرجیر شاهی آبی
تصویری از گیگر
تصویر گیگر
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گلگر
تصویر گلگر
گلکار، کارگری که در کارهای ساختمانی کار می کند، بنا، والادگر، گل گرو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیگر
تصویر دیگر
جز، غیر، بیگانه، شخصی یا چیزی غیر از آنکه یا آنچه قبلاً دیده یا گفته شده، مثل کس دیگر، روز دیگر، سال دیگر، باز و مجدد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هیگر
تصویر هیگر
اسب کمیت، اسب کهر، اسب سرخ مایل به سیاهی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرگر
تصویر گرگر
تخت، تخت پادشاهی
دادگر، از نام های باری تعالی، گروگر، برای مثال چو بیچاره گشتند و فریاد جستند / بر ایشان ببخشود دادار گرگر (دقیقی - ۱۰۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گلیگر
تصویر گلیگر
گل کار، بنّا، کارگری که در کارهای ساختمانی کار می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گیفر
تصویر گیفر
کیفر
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از تیره پروانه واران که برگهایش کامل و پنجه یی و گلهایش آبی یا بنفش و یا زردند و گل آذینش خوشه یی است. میوه این گیاه شبیه باقلا ولی کوچکتر از آنست و دانه هایش ریزتر از یک نخود و سیاه رنگ است و آنها را باقلای نبطی گویند. ازین گیاه بمنظور تغذیه دامها و از دانه اش جهت تغذیه انسان مانند غلات دیگر استفاده میشود باقلای مصری جرجر جرجر مصری باقلای قبطی ترمس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیگر
تصویر دیگر
بیگانه، وبمعنی باز و مجدد و جز، دگر هم گویند
فرهنگ لغت هوشیار
گلکار: زمانه هست بدولت سرای تو معمار چو آفتاب و مهش صد گلیگر و مزدور. (اثیر اخسیکتی)، بنا: در حال بفرمود تا استادان گلیگر سه کوچه بسنگ و گچ برآوردند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیگر
تصویر دیگر
((گَ))
علاوه بر این، باز، شخص یا چیزی علاوه بر شخص و چیزی که پیشتر بیان کرده اند، غیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گرگر
تصویر گرگر
((گُ گُ))
بسیار و پیوسته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گرگر
تصویر گرگر
((گَ گَ))
دادگر، یکی از نام های خداوند، تخت پادشاهان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گلیگر
تصویر گلیگر
گلکار، بنا، گلگیر، غلیگر، غلیغر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هیگر
تصویر هیگر
((هَ گَ یا گِ))
اسب سرخ مایل به سیاهی که یال و دم آن سیاه باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زیگر
تصویر زیگر
اپوق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دیگر
تصویر دیگر
Another, Other
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دیگر
تصویر دیگر
autre
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از دیگر
تصویر دیگر
ander
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از دیگر
تصویر دیگر
başka, diğer
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از دیگر
تصویر دیگر
다른
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از دیگر
تصویر دیگر
別の , 他の
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از دیگر
تصویر دیگر
אחר , אחר
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از دیگر
تصویر دیگر
दूसरा , अन्य
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از دیگر
تصویر دیگر
lain
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از دیگر
تصویر دیگر
другой
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دیگر
تصویر دیگر
andere
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دیگر
تصویر دیگر
otro
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از دیگر
تصویر دیگر
altro
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از دیگر
تصویر دیگر
outro
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از دیگر
تصویر دیگر
另一个 , 其他的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از دیگر
تصویر دیگر
inny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از دیگر
تصویر دیگر
інший
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دیگر
تصویر دیگر
mwingine
دیکشنری فارسی به سواحیلی