جدول جو
جدول جو

معنی گیچال - جستجوی لغت در جدول جو

گیچال
کسی که موی سرش شانه نشده و ژولیده است، (فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

دهی است ازبخش ارکواز شهرستان ایلام، در 26هزارگزی جنوب خاور قلعه دره و 2هزارگزی خاور راه مالرو امام زاده نصرالدین واقع شده، 100 تن سکنه دارد و از چشمه آبیاری میشود، محصولش غلات و لبنیات است، اهالی به کشاورزی و گله داری اشتغال دارند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
ریچاله، به معنی ریچار است، (ناظم الاطباء) (از برهان) (از غیاث اللغات)، مربا، (فرهنگ جهانگیری)، مربای دوشابی، (از برهان: کامه) :
زده گونه ریچال و ده گونه وا
گلوبندگی هریکی را سزا،
ابوشکور بلخی،
چنان آوریدیم چیزی حقیر
ز روغن ز ریچال و کشک و پنیر،
شمسی (یوسف و زلیخا)،
ز روغن ز ریچال و پشم و پنیر
یکی کاروان ساخت آن مرد پیر،
شمسی (یوسف و زلیخا)،
بتکوب، ریچالی است که از مغز گوز و سیر و ماست کنند و ترش باشد، (لغت فرس اسدی)، طعام، (شرفنامۀ منیری)، رجوع به ریچار و ریچاله شود
لغت نامه دهخدا
ریچار، لیچار، مربای دوشابی و آنچه از شیر و دوغ و ماست پزند، (برهان)
لغت نامه دهخدا
مطلق مربا، مربایی که از دوشاب پزند:) او را که عفت تو شایع است... و لذت ریچار تو معلوم... (روضه العقول)، مربا یا خوراکی که از چند چیز که از سازند، هر چیز که از شیر گوسفند پزند، هر سخن در هم و بر هم کلام نامربوط لیچار ریچال
فرهنگ لغت هوشیار
مربا (عموما)، مربایی که از دوشاب سازند (خصوصا)، آنچه که از شیر ودوغ و ماست پزند: یکی غرم بریان و نان از برش نمکدان لیچار گرد اندرش. (شا. لغ)، سخن ناروا و ناپسند که باشخاص گویند
فرهنگ لغت هوشیار
گونه ای کنه، انگل خون خوار بدن دام، چاله ی پشتی دنگ
فرهنگ گویش مازندرانی
حشره ای است
فرهنگ گویش مازندرانی
نام محلی در حوزه ی آلاشت شهرستان سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی