جدول جو
جدول جو

معنی گینه - جستجوی لغت در جدول جو

گینه
آبگینه، شیشه، بلور، آیینه، تنگ بلور، شیشۀ شراب
تصویری از گینه
تصویر گینه
فرهنگ فارسی عمید
گینه(نَ /نِ)
مخفف آبگینه است که آینه باشد. (از برهان قاطع) (الفاظ الادویه). شیشه. (فرهنگ نظام) (آنندراج) (انجمن آرا). آنچه از او آینه کردندی:
هرکه دل از مهر تو چو گینه ندارد
ز آتش غم در گداز باد چو گینه.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
گینه(نِ کَ)
جمهوری گینه نام سرزمینی است در قسمت شرقی افریقا و غرب اقیانوس اتلانتیک و شمال گینۀ پرتقال و جمهوری سنگال و مالی و در مشرق ماله و ساحل عاج و در جنوب لیبری و مستعمرۀ انگلیسی سرالیون این جمهوری سابقاً متعلق به فرانسه و پرتقال بود ولی به موجب قانونی که به تصویب جمهوری پنجم فرانسه رسید، در 23 سپتامبر 1958 از جامعۀ فرانسه مجزا گردید و در روز دوم اکتبر همان سال حکومت مستقل جمهوری را تشکیل داد. گینه پس از تصویب قانون اساسی در سال 1960 به عضویت سازمان ملل متحد پذیرفته شد. پایتخت جمهوری گینه کوناکری و مساحت آن در حدود صدهزار میل مربع است و جمعیت آن (بنا بر آمار 1959 سازمان ملل) در حدود دو میلیون و 706هزار تن و بیرق آن از رنگهای سرخ و زرد و سبز تشکیل شده و واحد پول این کشور فرانک گینه است. سرزمین گینه دارای منابع عظیم بوکسیت، الماس، طلا و آهن می باشد. محصول عمده آن غلات، برنج، موز، قهوه، ارزن و بادام کوهی است و صادرات آن قهوه، عسل، موز، آهن خام و آلومینیوم خام می باشد. (از دائره المعارف آمریکانا)
لغت نامه دهخدا
گینه
مخفف آبگینه بمعنای شیشه
تصویری از گینه
تصویر گینه
فرهنگ لغت هوشیار
گینه
جنس
تصویری از گینه
تصویر گینه
فرهنگ واژه فارسی سره
گینه
ساختمانی چوبی که روی کنده های درخت بنا شود
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نگینه
تصویر نگینه
(دخترانه)
نگین + های تشبیه، مانند نگین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دینه
تصویر دینه
(دخترانه)
انتقام یافته، نام دختر یعقوب (ع) و خواهر یوسف (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آینه
تصویر آینه
آیینه، سجنجل، مرآت، قطعۀ شیشه که در پشت آن قلع و جیوه مالیده باشند، نور را منعکس می کند و انسان چهرۀ خود را در آن می بیند، به اندازه ها و شکل های مختلف ساخته می شود
کنایه از هر چیز روشن و پاک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کینه
تصویر کینه
دشمنی، عداوت، بغض، انتقام، جنگ
کینه به دل گرفتن: احساس دشمنی پیدا کردن
کینه خواستن: انتقام گرفتن
کینه جستن: انتقام گرفتن، کینه خواستن
کینه توختن: انتقام گرفتن، کینه خواستن
کینه داشتن: دشمنی داشتن
کینه ساختن: جنگیدن
کینۀ شتری: کنایه از کینۀ شدید و ماندگار
کینه کشیدن: انتقام گرفتن، جنگیدن
کینه ورزیدن: دشمنی ورزیدن، انتقام جستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قینه
تصویر قینه
کنیز، خنیاگر، آرایشگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دینه
تصویر دینه
دیروز، دیروزی، دینه روز، برای مثال بچۀ بط اگر چه دینه بود / آب دریاش تا به سینه بود (سنائی۱ - ۱۵۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گیشه
تصویر گیشه
باجه، گیشه، جایگاه مخصوص فروش بلیت یا گرفتن و دادن پول در سینما، بانک و مانند آن ها، دریچه، روزنه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گیره
تصویر گیره
ابزاری که برای نگه داشتن، فشار دادن و یا گرفتن چیزی به کار می رود، انبر، وسیله ای چوبی، فلزی یا پلاستیکی برای نگاه داشتن لباس روی طناب یا میله، وسیله ای برای جمع کردن یا نگه داشتن موی سر، وسیله ای برای ضمیمه کردن کاغذها به هم، در پزشکی وسیله ای برای بستن رگ و مانند آن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چینه
تصویر چینه
دانه ای که پرندگان می خوردند، نوعی دیوار گلی که سنگ و آجر در آن به کار نمی رود و لایه های آن را تکه تکه بر روی هم می چینند، هر لایه از دیوار گلی، دای، در علم زمین شناسی هر طبقه از زمین که از لحاظ آثار و بقایا مربوط به یک دوره است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گزنه
تصویر گزنه
گیاهی علفی و خودرو از خانوادۀ نعنا دارای با برگ های کرک دار که در صورت تماس با آن ماده ای اسیدی ترشح می کند و مصرف خوراکی و درمانی دارد، انجره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گیاه
تصویر گیاه
هر رستنی که از زمین بروید، گیا، گیه، گیاغ، علف، نبات، نبت، کلأ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بینه
تصویر بینه
جایی که لباس های خود را آنجا درمی آورند، رخت کن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گزینه
تصویر گزینه
هر یک از پاسخ های آزمون تستی، برگزیده، انتخاب شده، شخص برجسته و والا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پینه
تصویر پینه
تکۀ پارچه یا چرم که به لباس یا کفش پاره بدوزند، وصله، آن قسمت از پوست، به ویژه در کف دست و پا، که در اثر کار کردن سفت و ستبر شده باشد، ستبری پوست میانۀ پیشانی از سجدۀ بسیار
پینه بستن: ستبر شدن پوست، به ویژه در کف دست و پا، در اثر زیاد کار کردن یا میانۀ پیشانی در اثر سجدۀ بسیار
پینه زدن: پینه بستن، دوختن تکه ای از پارچه یا چرم به لباس یا کفش پاره شده، وصله کردن
پینه کردن: ستبر شدن پوست، به ویژه در کف دست و پا، در اثر زیاد کار کردن یا میانۀ پیشانی در اثر سجدۀ بسیار، پینه بستن
فرهنگ فارسی عمید
(نِ نَ / نِ)
فص ّ. (دهار) (منتهی الارب). نگین. سنگ قیمتی که در نگین دان انگشتری نصب کنند:
برنگارد به جای مهر شرف
نام تو بر نگینۀ خاتم.
مسعودسعد.
امیر غازی محمود سیف دولت و دین
که بر نگینۀ شاهی نبشته بادش نام.
مسعودسعد.
تیری بیامد و بر نگینۀ انگشتری زد و خرد بشکست. (نوروزنامه). ولیکن ملوک را بجز دو نگینه روا نبود داشتن یکی یاقوت که از گوهرها قسمت آفتاب است... و دیگر پیروزه. (نوروزنامه).
خاتم اقبال و بخت و دولت او را
مشتری و ماه حلقه باد و نگینه.
سوزنی.
از رشک چتر لعل تو در تاب می شود
خورشید کو نگینۀ پیروزه خاتم است.
انوری (از آنندراج).
چو خاتم ار همه تن چشم شد دلم چه عجب
که حسبی اﷲ نقش است بر نگینۀ من.
خاقانی.
، قطعه سنگ گران بها از قبیل الماس و یاقوت و زمرد و لعل که برای مرصع کردن چیزی به کار برند و مجازاً به ستاره اطلاق شود:
ز دانش نردبانی ساز و برشو
بر این پیروزه چرخ پرنگینه.
ناصرخسرو.
هر لعل کآن ز دیدۀ فیروزه چرخ ریخت
یک یک نگینۀ کمر آفتاب شد.
امیرخسرو (از آنندراج).
، کنایه از عدسی های چشم است. (یادداشت مؤلف) : و سر وی (مگس) خرد بود، احتمال نکرد که چشمش پلک داشته باشد، وی را دو نگینه آفرید بی پلک بر مثال آئینه تا صورتها در وی بنماید... وی را بدل پلک دو دست آفرید تا هر ساعت بدان دو دست آن دو نگینه را می ستردو پاک می کند. (کیمیای سعادت).
گه به نیسان ز گل نگینه کنی
گه به دی ز آب آبگینه کنی.
سنائی
لغت نامه دهخدا
تصویری از پینه
تصویر پینه
وصله، رقعه، پاره
فرهنگ لغت هوشیار
استخوان بندی بالای شکم از گردن به پائین که در میان آن دل و شش قرار دارد و بمعنی پستان
فرهنگ لغت هوشیار
آیینه یا آینه آسمان. آیینه آسمان . یا آینه بخت. آیینه بخت یا آینه پیل. آیینه پیل. آیینه پیل یا آینه چرخ. آیینه چرخ یا آینه چینی. آیینه چینی یا آینه خاوری. آیینه خاوری یا آینه دق. آیینه دق یا آینه رومی. آیینه رومی یا آینه زانو. آیینه زانو یا آینه سوزان. آیینه سوزان یاآینه گردان. آیینه ه گردان یا آینه گیتی نما (ی)، جام شراب
فرهنگ لغت هوشیار
دانه ای که مرغ از زمین برچیند و بخورد، هر طبقه از دیوار گلی، دیوار گلی، قسمتی از ساختمان پوسته جامد کره زمین که دارای ساختمان مشابه از لحاظ مواد ترکیبی است و آثار و بقایای فسیل شناسی آن مربوط بیک زمانست طبقه زمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تینه
تصویر تینه
آب دهان، تازه و تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زینه
تصویر زینه
پله و پایه و پلکان و نردبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دینه
تصویر دینه
دیروز، روز گذشته وام که ادای آن را مدت معینی باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بینه
تصویر بینه
دلیل و حجت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نگینه
تصویر نگینه
نگین: گفتند این تخیل چنانست چون مهر پذرفتن موم از نگینه انگشتری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کینه
تصویر کینه
تنفر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زینه
تصویر زینه
درجه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گونه
تصویر گونه
نوع، قدر، جانبه، فرم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گزینه
تصویر گزینه
انتخاب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گیشه
تصویر گیشه
باجه
فرهنگ واژه فارسی سره