جدول جو
جدول جو

معنی گیربالا - جستجوی لغت در جدول جو

گیربالا
دهی است از دهستان کنارک شهرستان چاه بهار، واقع در 70هزارگزی شمال باختری چاه بهار و 8 هزارگزی شمال راه مالرو چاه بهار به جاسک، محلی جلگه و جنگل و هوای آن گرمسیر و سکنۀ آن 235 تن است، آب آن از رودخانه تأمین میشود، محصول آن غلات، ذرت، خرما و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سربالا
تصویر سربالا
مقابل سرازیر، آنچه رو به بلندی باشد، رو به بالا، مقابل سراشیب، راهی که رو به بلندی برود، همراه با بی اعتنایی، سرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گربال
تصویر گربال
الک، وسیله ای گرد و دیواره دار با سطح سوراخ سوراخ معمولاً ریز که برای جدا کردن ناخالصی، گردها یا اجزای ریز و درشت حبوبات، آرد و امثال آن به کار می رود، تنک بیز، غرویزن، منخل، چاولی، موبیز، پریز، غربیل، پرویز، تنگ بیز، غربال، پریزن، پرویزن، آردبیز
فرهنگ فارسی عمید
دهی از دهستان یاقچی بخش مرکزی شهرستان مرند، واقع در 17هزارگزی جنوب باختری مرند و 8هزارگزی شوسۀ مرند به خوی، جلگه، معتدل، دارای 420 تن سکنه، آب آن از رودخانه، محصول آنجا غلات و زردآلو و انگور، شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
تیرقامت، از اسماء محبوب است، (آنندراج)، تیرقد، راست بالا، سهی بالا، قد و بالائی چون تیر راست و بلند، تیروار قامت:
من آن تیربالا نگارم که هرگز
چو ابروی من کس نبیند کمانی،
فرخی،
تیربالائی و مانندۀ تیری که ترا
هرچه نزدیکتر آرم تو ز من دورتری،
فرخی،
ای نگار تیربالا روز تیر
خیز و جام باده ده بر لحن زیر،
مسعودسعد،
رجوع به تیرقد و تیر ودیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
کنایه از دو چیز است اول معروف است، (انجمن آرا) (آنندراج)، در شاهد زیر بمعنی درهم و آشفته و منقلب آمده است: مفسدان ملک ابومنصور را بر آن داشتند که این صاحب را و پسرش را ناگاه بکشت، از سر جهالت و کودکی، کار آن مملکت زیربالا شد و بی مدبر ماند، (فارسنامۀابن البلخی چ گای لیسترانج ص 172)، دوم کنایه از خطا و تجاوز بود، (انجمن آرا) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اَ قَ)
دهی از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد در دامنۀ کوه واقع و هوای آن معتدل. سکنۀ آن 186 تن است. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات، بنشن، میوه جات. شغل اهالی زراعت است و راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(شی وَ)
دهی است از بخش قره آغاج شهرستان مراغه. سکنۀ آن 136 تن. آب از چشمه. صنایعدستی جاجیم بافی. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(وْ)
بلند قد. طویل القامه. غول. غول آسا. فوق العاده بزرگ و عظیم
لغت نامه دهخدا
(گَ)
ده کوچکی است از دهستان حرجند بخش مرکزی شهرستان کرمان، در 35000گزی شمال کرمان، سر راه مالرو چترود به شهداد. سکنۀ آن 20 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
بطرف بالا. بسوی بالا، فراز، مقابل نشیب و سرازیر و سرپائین، کوه. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
دهی است از بخش کدکن شهرستان تربت حیدریه. دارای 927تن سکنه است. آب آن از قنات تأمین می شود. محصول آن غلات و بنشن است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
دهی است جزء دهستان بهنام بخش ورامین شهرستان تهران، واقع در 4هزارگزی خاور ورامین با 226 تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن ماشین رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
تصویری از گربال
تصویر گربال
غربال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گربال
تصویر گربال
((گَ))
غربال
فرهنگ فارسی معین
فراز، سرد، طفره آمیز، بی خود، لاقیدانه
متضاد: مسئولانه، درست و حسابی
فرهنگ واژه مترادف متضاد