ده کوچکی است از دهستان کارواندربخش خاش شهرستان زاهدان. واقع در 61هزارگزی جنوب خاوری خاش و 15هزارگزی شمال شوسۀ خاش به ایرانشهر. سکنۀ آن 15 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
ده کوچکی است از دهستان کارواندربخش خاش شهرستان زاهدان. واقع در 61هزارگزی جنوب خاوری خاش و 15هزارگزی شمال شوسۀ خاش به ایرانشهر. سکنۀ آن 15 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
سگ آبی، حیوانی پستاندار از راستۀ جوندگان با سر گرد، گوشهای کوچک، پاهای پرده دار، دم پهن پوست لطیف و موهای خرمایی که در آب به خوبی شنا می کند و در کنار رودخانه ها به طور دسته جمعی خانه های محکم دو طبقه برای خود می سازند، در زیر شکمش غده ای معروف به جند بیدستر یا خایۀ سگ آبی قرار دارد که در طب قدیم به کار می رفت، سقلاب، ویدستر، هزد، سمور آبی، بیدستر، سگ لاب، قندس، بادستر
سَگِ آبی، حیوانی پستاندار از راستۀ جوندگان با سر گِرد، گوشهای کوچک، پاهای پرده دار، دم پَهن پوست لطیف و موهای خرمایی که در آب به خوبی شنا می کند و در کنار رودخانه ها به طور دسته جمعی خانه های محکم دو طبقه برای خود می سازند، در زیر شکمش غده ای معروف به جندِ بیدستر یا خایۀ سگ آبی قرار دارد که در طب قدیم به کار می رفت، سَقلاب، ویدَستَر، هَزَد، سَمورِ آبی، بیدَستَر، سَگ لاب، قُندُس، بادَستَر
برغست، گیاهی بیابانی و خودرو مانند اسفناج با برگ های درشت و گل های ریز سفید یا سرخ رنگ که مصرف خوراکی دارد و خام و پختۀ آن خورده می شود پژند، هنجمک، هجند، مجّه، مچّه، بلغس، بلغست، ورغست، فرغست
بَرغَست، گیاهی بیابانی و خودرو مانند اسفناج با برگ های درشت و گل های ریز سفید یا سرخ رنگ که مصرف خوراکی دارد و خام و پختۀ آن خورده می شود پَژَند، هَنجَمَک، هَجَند، مُجّه، مُچّه، بَلغَس، بَلغَست، وَرغَست، فَرغَست
گیاهی باشد بسیار تلخ. حنظل. (برهان) (آنندراج). زهرمار. رشیدی و جهانگیری و فرهنگ نظام این کلمه را در کاف تازی آورده اند. مؤلف برهان درهر دو ضبط کرده است و ولف نیز در فرهنگ شاهنامه کبست و گبست هر دو را آورده است، اما اصح کاف تازی است. رجوع به کبست، کبستو شود. (حاشیۀ برهان چ معین)
گیاهی باشد بسیار تلخ. حنظل. (برهان) (آنندراج). زهرمار. رشیدی و جهانگیری و فرهنگ نظام این کلمه را در کاف تازی آورده اند. مؤلف برهان درهر دو ضبط کرده است و ولف نیز در فرهنگ شاهنامه کبست و گبست هر دو را آورده است، اما اصح کاف تازی است. رجوع به کبست، کبستو شود. (حاشیۀ برهان چ معین)
دهی است از دهستان عربخانه بخش شوسف شهرستان بیرجند. واقع در 105هزارگزی شمال باختری شوسف و 20هزارگزی شمال باختری هشتوگان. محلی دامنه و هوای آن گرمسیر و سکنۀ آن 42 تن است. آب آن از قنات تأمین میشود و محصول عمده آن غلات و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان عربخانه بخش شوسف شهرستان بیرجند. واقع در 105هزارگزی شمال باختری شوسف و 20هزارگزی شمال باختری هشتوگان. محلی دامنه و هوای آن گرمسیر و سکنۀ آن 42 تن است. آب آن از قنات تأمین میشود و محصول عمده آن غلات و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
مرکّب از: بی + دست، که دست ندارد. مقطوع الید. مقطوع الیدین: وز آن پس چنین گفت با رهنمای که او را هم اکنون ز تن دست و پای ببرّید تا او بخون کیان چو بیدست باشد نبندد میان. فردوسی. ، ناتوان. غیرتوانا
مُرَکَّب اَز: بی + دست، که دست ندارد. مقطوع الید. مقطوع الیدین: وز آن پس چنین گفت با رهنمای که او را هم اکنون ز تن دست و پای ببرّید تا او بخون کیان چو بیدست باشد نبندد میان. فردوسی. ، ناتوان. غیرتوانا
محوطه ای که از نی بندند. (آنندراج). جای محصورشده از نی و حصار نی. (ناظم الاطباء) : چو در نی بست تن ایمن نشستی ز دل در جان جانت طارمی کو. سنائی. و نی بستی بود که ایشان در آنجا جمله شدندی و بازی کردندی. (کلیله و دمنه). گرد تو صف زده خوبان کمربسته چو نی گوئی از هر طرفی گرد شکر نی بست است. کمال خجندی (از آنندراج). شعله را پیرهن از خس نتوان پوشیدن خنده ها عشق به نی بست زلیخا دارد. سالک یزدی (از آنندراج). هر آن دلی که ندارد محبتش بادا برو همیشه ز نی بست سینه بیت حزن. کلیم (از آنندراج)
محوطه ای که از نی بندند. (آنندراج). جای محصورشده از نی و حصار نی. (ناظم الاطباء) : چو در نی بست تن ایمن نشستی ز دل در جان جانت طارمی کو. سنائی. و نی بستی بود که ایشان در آنجا جمله شدندی و بازی کردندی. (کلیله و دمنه). گرد تو صف زده خوبان کمربسته چو نی گوئی از هر طرفی گرد شکر نی بست است. کمال خجندی (از آنندراج). شعله را پیرهن از خس نتوان پوشیدن خنده ها عشق به نی بست زلیخا دارد. سالک یزدی (از آنندراج). هر آن دلی که ندارد محبتش بادا برو همیشه ز نی بست سینه بیت حزن. کلیم (از آنندراج)
دهی جزء دهستان حومه بخش کوچصفهان شهرستان رشت. واقع در 5هزارگزی خاور کوچصفهان سر راه شوسه. جلگه، معتدل، مرطوب. دارای 797 تن سکنه. آب آن از نهر توشاجوب از سفیدرود. محصول آنجا برنج و ابریشم و صیفی کاری. شغل اهالی زراعت و مکاری. بازار لولمان در اراضی این آبادی واقع است و روزهای یکشنبه و چهارشنبه بازار عمومی دارد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی جزء دهستان حومه بخش کوچصفهان شهرستان رشت. واقع در 5هزارگزی خاور کوچصفهان سر راه شوسه. جلگه، معتدل، مرطوب. دارای 797 تن سکنه. آب آن از نهر توشاجوب از سفیدرود. محصول آنجا برنج و ابریشم و صیفی کاری. شغل اهالی زراعت و مکاری. بازار لولمان در اراضی این آبادی واقع است و روزهای یکشنبه و چهارشنبه بازار عمومی دارد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
گیاهی باشد صحرایی شبیه به اسفناج و آن را در آشها کنند و به عربی غملول خوانند. (برهان) (آنندراج). برغست: چنان است کارم تباه و تبست که نبود مرا نانخورش جز یبست. فرید احول (از جهانگیری)
گیاهی باشد صحرایی شبیه به اسفناج و آن را در آشها کنند و به عربی غملول خوانند. (برهان) (آنندراج). برغست: چنان است کارم تباه و تبست که نبود مرا نانخورش جز یبست. فرید احول (از جهانگیری)
توضیح رشیدی و جهانگیری و فرهنگ نظام این کلمه را در کاف تازی آورده اند و مولف برهان در هر دو ضبط کرده است. ولف در فهرست شاهنامه کبست و گبست هر دو را آورده اما اصح کاف تازی است
توضیح رشیدی و جهانگیری و فرهنگ نظام این کلمه را در کاف تازی آورده اند و مولف برهان در هر دو ضبط کرده است. ولف در فهرست شاهنامه کبست و گبست هر دو را آورده اما اصح کاف تازی است