جدول جو
جدول جو

معنی گید - جستجوی لغت در جدول جو

گید
درفارسی به معنی راهنمای شهر یا کشور به کار می رود
لغت نامه دهخدا
گید
یا گیدو رنی، نقاش ایتالیائی است که به سال 1575 میلادی بدنیا آمده و تا سال 1642 میلادی زندگی کرده است، وی به ظرافت و روشنی بیان و رنگ آمیزی آثار خود معروف بوده
لغت نامه دهخدا
گید
مرغ گوشت ربا را گویندکه غلیواج است و او شش ماه نر و شش ماه ماده می باشدو بعضی گویند یک سال نر و یک سال ماده است، (برهان قاطع) (غیاث اللغات) (فرهنگ جهانگیری) (آنندراج) (انجمن آرا)، غلیواز، (الفاظ الادویه)، غلیواژ، کلیواژ، زغن، خاد، (فرهنگ جهانگیری)، مؤلف فرهنگ نظام در معنی این کلمه گوید: ظاهراً همان جانور است که مشابه بود به غلیواج و آن نوع علی حده است و به هندی نر آن را گیده گویند به دال مخلوط التلفظ به هاء، کنایه از کسی که رجولیت و غیرت و حمیت نداشته باشد، مشهور است که شخصی را شخصی پرسید که راست است که غلیواج شش ماه نر و شش ماه ماده می باشد جواب داد که از کسی باید پرسید که یک سال غلیواج بوده، و بنا برآن است که کسی را که رجولیت و غیرت و حمیت نباشد به گید نسبت کنند و گیدی گویند، (برهان قاطع) (انجمن آرا) (غیاث اللغات) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ نظام)، بی رگ، و رجوع به گیدی شود
لغت نامه دهخدا
گید
گیده هندی مرغ گوشت ربا زغن از پرندگان فرانسوی راهنما
تصویری از گید
تصویر گید
فرهنگ لغت هوشیار
گید
مرغ گوشت ربا، غلیواج، زغن
تصویری از گید
تصویر گید
فرهنگ فارسی معین
گید
دفتر راهنمای یک شهر یا یک کشور
تصویری از گید
تصویر گید
فرهنگ فارسی معین
گید
دو تا پنج جوانه ی شالی که یک جا نشا شود
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گیو
تصویر گیو
(پسرانه)
پدر بیژن، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر گودرز و از پهلوانان بزرگ ایرانی در زمان کیکاووس پادشاه کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شید
تصویر شید
(دخترانه و پسرانه)
نور، روشنایی، آفتاب، خورشید
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زید
تصویر زید
(پسرانه)
نام یکی از اصحاب پیامبر (ص)
فرهنگ نامهای ایرانی
(گَ)
ده کوچکی است از دهستان ده تازیان بخش مشیز شهرستان سیرجان. واقع در 83هزارگزی خاور مشیز سر راه مالرو شیرینک به چهارطاق. سکنۀ آن 15 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
نامردی، بی غیرتی، بی حمیتی، جبن، (ناظم الاطباء)، حماقت، بلاهت، (ناظم الاطباء) (از اشتنگاس)،
منسوب به گید، رجوع به گید شود:
با ما چه کرد دیدی ملاجلال گیدی
از مصطفی شنیدی لا خیر فی عبیدی،
؟ (از آنندراج)،
مؤلف فرهنگ نظام درباره معنی این کلمه گوید: به معنی قرمساق معلوم میشود نه به معنی هیز و بی جرأت، (فرهنگ نظام) :
خرش بر خر جهد او زر ستاند
پس او را گیدی خر میتوان گفت،
؟ (از فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
دهی است از دهستان عربخانه بخش شوسف شهرستان بیرجند. واقع در 105هزارگزی شمال باختری شوسف و 20هزارگزی شمال باختری هشتوگان. محلی دامنه و هوای آن گرمسیر و سکنۀ آن 42 تن است. آب آن از قنات تأمین میشود و محصول عمده آن غلات و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
ده کوچکی است از دهستان کارواندربخش خاش شهرستان زاهدان. واقع در 61هزارگزی جنوب خاوری خاش و 15هزارگزی شمال شوسۀ خاش به ایرانشهر. سکنۀ آن 15 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان خنافره بخش شادگان شهرستان خرمشهر، واقع در 4هزارگزی جنوب باختری راه فرعی اتومبیل رو شادگان به آبادان، محلی است دشت و هوای آن گرمسیر و سکنۀ آن 200 تن است، آب آن از رود خانه جراحی تأمین میشود، محصول عمده آن خرما و غلات و شغل اهالی زراعت و حشم داری و صنایع دستی آنان عبابافی است، ساکنان آن از طایفۀ ابوخضر و خنافره هستند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
تصویری از زید
تصویر زید
افزون کردن، افزون شدن، نمو دادن، نامی از نامهای مردان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تید
تصویر تید
نرمی و آهستگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جید
تصویر جید
گردن خوب و نیکو خوب و نیکو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بید
تصویر بید
جمع بیداء، بیابان ها
فرهنگ لغت هوشیار
توان نیرو یاری دادن، توانا شدن، توانا کردن، فرارسیدن مرگ ضمیر شخصی متصل سوم شخص، جمع رفته اید گفتید خورید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خید
تصویر خید
غله سبز که هنوز نرسیده قصیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پید
تصویر پید
بیفایده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سید
تصویر سید
پیشوا و مهتر قوم و سردار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دید
تصویر دید
نظاره، تماشا، دیدن، رویت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
گچ اندایه اندودن دیوار با گچ و جز آن، مکر حیله تزویر ریا زرق سالوسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گیدی
تصویر گیدی
بی غیرتی، بی حمیتی، نامردی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گیدی
تصویر گیدی
قرمساق، دیوث، بی جرأت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گرد
تصویر گرد
حلقوی، دور
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گود
تصویر گود
عمیق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گیج
تصویر گیج
مبهوت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گیر
تصویر گیر
مانع
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شید
تصویر شید
نور
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دید
تصویر دید
رویت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قید
تصویر قید
سان واژه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عید
تصویر عید
جشن، روزبه
فرهنگ واژه فارسی سره