- گیجش
- گیجی حواس پرتی: درین لحظه یک نوع دوار و گیجش شبیه بانچه بیک آدم خیلی کوفته و خسته ای در لحظات اول خواب دست میدهد عارضم شده بود که همه چیز را فراموش کرده بودم
معنی گیجش - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
عمل گرفتن گیرندگی، قبض تصرف، نیزه زنی طعن، سرزنش ملامت، جرم گناه، تقصیر عیب
پریشانی حواس پراکندگی خاطر، حیرانی سرگشتگی، حماقت ابلهی
گیجی گیجش: سر گیجه
Bafflement, Befuddlement, Bewilderedness, Confusedness
perplexidade, confusão
Verwirrung, Verwirrtheit
zakłopotanie, zamieszanie
замешательство , смущение
замішання , розгубленість , плутанина
desconcierto, confusión
perplexité, confusion
sconcerto, confusione, perplessità
verwarring
उलझन , भ्रम
kebingungan
당혹감 , 혼란 , 혼란
מבוכה , בלבול , בִּלְבּוּל
当惑 , 混乱
şaşkınlık, kafası karışıklık
mshangao, mkanganyiko
ความสับสน , ความสับสน , ความสับสน , ความสับสน
বিভ্রান্তি , বিভ্রান্তি
حیرانی , الجھن , کنفیوژن
تحيّرٌ , تشويشٌ , ارتباكٌ , حيرةٌ
مبهوت
کم هوش، سرگشته، حیران، کالیو، پکر، گیج و گنگ، آسیون، آسمند، کالیوه، واله، کالیوه رنگ، مستهام، خلاوه، گیج و ویج، هامی، سرگردان
گیج و گنگ: حیران، سرگشته
گیج و ویج: سرگشته، حیران
گیج و گنگ: حیران، سرگشته
گیج و ویج: سرگشته، حیران
پریشان، پراکنده خاطر، سبکبسار، منگ، سرگشته
پنجره کوچک
پریشان، آشفته
Befuddled, Bewilderedly, Confused, Groggy, Muddled
confuso, perplexo, grogue