جدول جو
جدول جو

معنی گیج - جستجوی لغت در جدول جو

گیج
کم هوش، سرگشته، حیران، کالیو، پکر، گیج و گنگ، آسیون، آسمند، کالیوه، واله، کالیوه رنگ، مستهام، خلاوه، گیج و ویج، هامی، سرگردان
گیج و گنگ: حیران، سرگشته
گیج و ویج: سرگشته، حیران
تصویری از گیج
تصویر گیج
فرهنگ فارسی عمید
گیج
نام طایفه ای است از طوایف ناحیۀ مکران، (جغرافیای سیاسی کیهان ص 101)
لغت نامه دهخدا
گیج
دهی است از بخش روانسر شهرستان سنندج، واقع در 19هزارگزی جنوب روانسر و 4هزارگزی باختری راه اتومبیل رو کرمانشاه به روانسر، در کنار رود خانه قره سو، محلی دشت و هوای آن سردسیر و سکنۀ آن 100 تن است، آب آن از رود خانه قره سو تأمین میشود، محصول آن غلات، حبوب و چغندر و شغل اهالی زراعت است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
گیج
پریشان و پراکنده خاطر، (برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری) (غیاث اللغات) (ناظم الاطباء)، احمق و ابله، (برهان قاطع) (لغت فرس اسدی) (معیار جمالی) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام)، دنگ و منگ، سبک سر، سبکسار، خل، گول:
ای فلک با رفعت و تعظیم تو چون خاک پست
وی ملک با دانش و تدبیر تو معیوب و گیج،
شمس فخری،
، شخصی را گویند که به سبب صدمه، دماغ او پریشان شده باشد، (برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری) (غیاث اللغات) (چراغ هدایت)،
- گیج رفتن سر، مرضی است در سر که هر چیزی درنظر دور میزند، (از فرهنگ نظام)،
- سرگیجه، مرضی است در سر که هر چیزی در نظر دور میزند، (از فرهنگ نظام)، رجوع به سرگیجه شود،
، خودستای و صاحب عجب و تکبر، (برهان قاطع) (لغت فرس اسدی) (معیار جمالی) (فرهنگ حافظ اوبهی) (فرهنگ نظام) (فرهنگ شعوری ج 2 ص 308) :
همه با حیزان حیز و همه با گیجان گیج
همه با دزدان دزد و همه با شنگان شنگ،
قریعالدهر (از لغت فرس)،
اژدها یک لقمه کرد آن گیج را
سهل باشد خونخوری حجیج را،
مولوی،
جز مگر مرغی که حزمش داد حق
تا نگردد گیج آن دانه و ملق،
مولوی،
- گیج گشتن، خودستا و معجب گشتن:
جز مگر مرغی که حزمش داد حق
تا نگردد گیج آن دانه و ملق،
مولوی،
، خدر، دارای خدارت حواس، (ناظم الاطباء)، سرگشته و حیران، (برهان قاطع) (معیار جمالی) (ناظم الاطباء)، کسی که مغزش درست کار نمیکند که لفظ دیگرش سرگشته است، (فرهنگ نظام)، بی مغز، بی فکر:
کار و باری کان ندارد پا و دست
ترک گیر ای بوالفضول گیج مست،
مولوی (مثنوی چ کلاله ص 413)،
گیج گشتم از دم سودائیان
که به نزدیک شما باغست و خوان،
مولوی،
گفتگو بسیار گشت و خلق گیج
در سر و پایان این چرخ بسیج،
مولوی،
گفتا برو ای سادۀ مسکین که هنوز
ز آن بوی یکی تاردو عالم گیج است،
رکنای مسیح (از چراغ هدایت)،
- گیج داشتن، حیران ومبهوت کردن، سرگشته و حیران ساختن:
دام کردم سعیها در جستجوی خویشتن
گیج دارم چرخ را از های و هوی خویشتن،
ظهوری (از آنندراج)،
- گیج شدن، پریشان فکر شدن، سرگشته و حیران شدن:
گیج شده ست این سر من این سر سرگشتۀ من
تا که ندانم پسرا که پسرم یا پدرم،
مولوی (از فرهنگ جهانگیری)،
- گیج کردن، حیران و سرگشته کردن:
گیج کرد این گردنامه روح را
تا بیابد فاتح و مفتوح را،
مولوی،
- گیج گشتن، سرگشته و حیران گشتن:
گیج گشتم از مردم سودائیان
که به نزدیک شما باغست و خوان،
مولوی
لغت نامه دهخدا
گیج
پریشان، پراکنده خاطر، سبکبسار، منگ، سرگشته
تصویری از گیج
تصویر گیج
فرهنگ لغت هوشیار
گیج
پریشان، آشفته
تصویری از گیج
تصویر گیج
فرهنگ فارسی معین
گیج
مبهوت
تصویری از گیج
تصویر گیج
فرهنگ واژه فارسی سره
گیج
بی حواس، بی هوش، پریشان حواس، حواس پرت، حیران، دبنگ، سرگردان، سرگشته، مات، متحیر، مست، منگ
فرهنگ واژه مترادف متضاد
گیج
مشوّشٌ
تصویری از گیج
تصویر گیج
دیکشنری فارسی به عربی
گیج
Befuddled, Bewilderedly, Confused, Groggy, Muddled
تصویری از گیج
تصویر گیج
دیکشنری فارسی به انگلیسی
گیج
confus, distrait, groggy
تصویری از گیج
تصویر گیج
دیکشنری فارسی به فرانسوی
گیج
چندش، بی نظم و کثیف، نفرت داشتن
فرهنگ گویش مازندرانی
گیج
aturdido, desconcertado, confundido, atontado, confuso
تصویری از گیج
تصویر گیج
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
گیج
confuso, perplexo, grogue
تصویری از گیج
تصویر گیج
دیکشنری فارسی به پرتغالی
گیج
verwirrt, benommen
تصویری از گیج
تصویر گیج
دیکشنری فارسی به آلمانی
گیج
zmieszany, zdezorientowany, oszołomiony
تصویری از گیج
تصویر گیج
دیکشنری فارسی به لهستانی
گیج
озадаченный , озадаченно , смущённый , головокружительный , запутанный
تصویری از گیج
تصویر گیج
دیکشنری فارسی به روسی
گیج
گیج
دیکشنری اردو به فارسی
گیج
کنفیوژڈ , حیرانی سے , الجھا ہوا , چکر آنا , گیج
تصویری از گیج
تصویر گیج
دیکشنری فارسی به اردو
گیج
สับสน , งุนงง , สับสน , มึนหัว , สับสน
تصویری از گیج
تصویر گیج
دیکشنری فارسی به تایلندی
گیج
বিভ্রান্ত , বিভ্রান্ত , বিভ্রান্ত , মাথা ঘুরানো , বিভ্রান্ত
تصویری از گیج
تصویر گیج
دیکشنری فارسی به بنگالی
گیج
kutatanisha, kwa kutatanika, aliyeshangaa, kichwa kinachozunguka, kuchanganyikiwa
تصویری از گیج
تصویر گیج
دیکشنری فارسی به سواحیلی
گیج
şaşkın, kafası karışık, başı dönüyor, karışık
تصویری از گیج
تصویر گیج
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
گیج
混乱した , 困惑して , 混乱した , めまいがする
تصویری از گیج
تصویر گیج
دیکشنری فارسی به ژاپنی
گیج
困惑的 , 困惑地 , 昏昏欲睡的 , 混乱的
تصویری از گیج
تصویر گیج
دیکشنری فارسی به چینی
گیج
збентежений , розгублено , запаморочений , заплутаний
تصویری از گیج
تصویر گیج
دیکشنری فارسی به اوکراینی
گیج
혼란스러운 , 당황스럽게 , 어지러운 , 혼란스러운
تصویری از گیج
تصویر گیج
دیکشنری فارسی به کره ای
گیج
bingung, kebingungan, pusing
تصویری از گیج
تصویر گیج
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
گیج
भ्रमित , चकराया हुआ , चकरा हुआ , उलझा हुआ
تصویری از گیج
تصویر گیج
دیکشنری فارسی به هندی
گیج
verward, duizelig
تصویری از گیج
تصویر گیج
دیکشنری فارسی به هلندی
گیج
confuso, sbalordito, stordito
تصویری از گیج
تصویر گیج
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
گیج
מְבֻלְבָּל , מבולבל , מסוחרר , מְבולְבָּל
تصویری از گیج
تصویر گیج
دیکشنری فارسی به عبری

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گیجه
تصویر گیجه
گیجی گیجش: سر گیجه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گیجی
تصویر گیجی
پریشانی حواس پراکندگی خاطر، حیرانی سرگشتگی، حماقت ابلهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گیجی
تصویر گیجی
بهت
فرهنگ واژه فارسی سره