جدول جو
جدول جو

معنی گیاخن - جستجوی لغت در جدول جو

گیاخن
(گَ خَ)
آهسته رفتن. (صحاح الفرس). به نرمی و آهستگی و استواری کاری انجام دادن. (از فرهنگ رشیدی) (از برهان) (از فرهنگ جهانگیری) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). ملایمت و مدارا. احتیاط:
درنگ آر، ای سپهر (چرخ) وارا
گیاخن ترت باید کرد کارا.
رودکی (از صحاح الفرس).
همه اعدای او را دوست کردی
به احسان و به مردی و گیاخن.
فخری (از آنندراج).
رجوع به کیاخن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کیاخن
تصویر کیاخن
نرمی، آرامی، آهستگی، برای مثال درنگ آر ای سپهر چرخ وارا / کیاخن ترت باید کرد کارا (رودکی - ۵۴۷)
فرهنگ فارسی عمید
قصبۀ مرکز دهستان پایین شهرستان نهاوند، واقع در 12هزارگزی باختر شهر نهاوند و 8هزارگزی جنوب رود خانه گاماسیاب، محلی جلگه و هوای آن سردسیر و سکنۀ آن 2600 تن است، آب آن از رود سراب مهم تأمین میشود، و محصول عمده آن غلات، توتون، حبوب و انگور و شغل اهالی زراعت و گله داری است، دبستان دارد و در تپه مجاور این ده آثار تاریخی قبل از میلادبه دست آمده است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
یا سرآب گیان، رودی است در دهستان سفلای نهاوند، (یادداشت به خط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
عناصر اربعه باشد، (فرهنگ شعوری ج 2 ص 312) :
باد باقی به دولت و عمرش
تا موالید و این گیان برجاست،
ابوالمعالی (از فرهنگ شعوری)،
مخصوص به این فرهنگ است، ظاهراً مصحف کیانا باشد، رجوع به کیانا شود
لغت نامه دهخدا
آهسته و نرم: درنگ آر ای سپهر چرخ دارا، کیاخن ترت باید کرد کارا. (رودکی)
فرهنگ لغت هوشیار
خیمه چادر. توضیح فرهنگها این کلمه را در کاف تازی (کیان) آورده اند و بیت ذیل را از ابوشکور بشاهد آن نقل کرده اند: همه باز بسته بدین ریسمان (آسمان. دهخدا) که بر پرده (برده. دهخدا) بینی بسان کیان. چنانکه کلمه پهلوی نشان میدهد صحیح با گاف پارسی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کیاخن
تصویر کیاخن
((کَ خَ))
نرمی، ملایمت
فرهنگ فارسی معین
پستان حیوانات اهلی، مانند پستان گاو، اسب و غیره
فرهنگ گویش مازندرانی