جدول جو
جدول جو

معنی گویجه - جستجوی لغت در جدول جو

گویجه(جَ / جِ سُ)
دهی است از دهستان کلیایی بخش سنقر کلیایی شهرستان کرمانشاهان. واقع در 37هزارگزی شمال باختر سنقر و 3هزارگزی سایه کر. کوهستانی و هوای آن سردسیر و سکنۀ آن 95 تن است. آب آن از چشمه و رود خداداد تأمین میشود. محصول آن غلات، حبوب و توتون و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان قالیچه، جاجیم و پلاس بافی است. تابستان از سایه کر اتومبیل میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گویچه
تصویر گویچه
گلبول، سلول های تشکیل دهندۀ خون که به دو گونۀ سفید و قرمز تقسیم می شوند، گویچه
فرهنگ فارسی عمید
میوه ای کروی یا بیضی کوچک و آبدار با پوست نازک به رنگ سبز یا سرخ و یک هستۀ سخت، درخت این میوه که کوتاه و دارای برگ های بیضی است، گوجه فرنگی
فرهنگ فارسی عمید
(گُ زِ / زَ یِ هَِکَ رِ / رَ)
دهی است از دهستان میرده بخش مرکزی شهرستان سقز. واقع در 42هزارگزی باختر سقز و5هزارگزی باختر کانی بند. کوهستانی و هوای آن سردسیرو سکنۀ آن 200 تن است. آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و لبنیات و حبوب است و شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(دَ رَ)
دهی است از دهستان نازلو بخش حومه شهرستان ارومیه. واقع در 23هزارگزی شمال خاوری ارومیه و 7500 گزی خاور شوسۀ ارومیه به سلماس. واقع در جلگه وهوای آن معتدل و سکنۀ آن 98 تن است. آب آن از نازلوچای و چشمه تأمین میگردد. محصول آن غلات، توتون، چغندر، حبوب و کشمش و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان جوراب بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(جَ / جِ)
در له-ج-ۀ کاش-ان، زگی-ل. ثؤل-ول. پال-و. آژخ. ژخ. ک-ار. (لهج-ۀ ملای-ر) (یادداش-ت م-ؤلف)
لغت نامه دهخدا
(گَ / گُو جَ / جِ)
قسمی از آلوچۀ بزرگ و آبدار. (ناظم الاطباء). از خانوادۀ روزاسه، پرونوس اسپینوزا. (جنگل شناسی کریم ساعی ج 2). آن را در کجور، آستارا و طوالش آلوچه، درلاهیجان و دیلمان و رودسر الو و هلو، در نور و آمل هلی و در گیلان خلی، خولی یا خالودار مینامند. (جنگل شناسی کریم ساعی ج 1 ص 241). آلوچۀ درشت. گرجه.
- گوجۀ برقانی، آلوی برقانی.
- گوجۀ پرپر، پرونوس تریلوبا.
- گوجۀ گیلانی، پرونوس سیریاکا. (واژه نامۀگیاهی تألیف اسماعیل زاهدی)
لغت نامه دهخدا
(گُو جَ / جِ قَ عَ / عِ)
دهی است از دهستان شهرکهنۀ بخش حومه شهرستان قوچان واقع در 8 هزارگزی جنوب باختری قوچان به شیروان. جلگه و هوای آن سرد است و 108 تن سکنه دارد. آب آن از قنات است. محصولش غلات و انگور و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ)
به معنی غار باشد و آن گوی و شکافی است که در کوهها بهم رسد و بیشتر مردم فقیر در آنجا بسر برند. (برهان). پناه جای در کوه. (ناظم الاطباء). گاباره. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ)
اسم مصدر از گفتن (گوی + ه علامت اسم مصدر) به معنی گفتن باشد. (از انجمن آرا).
- واگویه کردن، بازگو کردن حرف. (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
(هَُ وَ جَ)
مصغر هاجه است. و هاجه غوک است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ)
گوی کوچک. گوی خرد. گویک. گوچه. رجوع به گوچه شود، در تداول علمی آن را بجای گلبول به کار برند. رجوع به گلبول شود
لغت نامه دهخدا
(گُ جَ / جِ)
دهی است از دهستان نازلو بخش حومه شهرستان ارومیه. واقع در 12هزارگزی خاور ارومیه و 1هزارگزی خاور راه ارابه رو آده به ارومیه. واقع در جلگه و هوای آن معتدل و سکنۀ آن 50تن است. آب آن از قنات و شهرچای تأمین میگردد. محصول آن غلات، چغندر، توتون، کشمش، حبوب و صیفی و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان جوراب بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(گَ شَ / شِ)
گودوش. گودوشه. گاودوش. گاودوشه. (فرهنگ نظام). بمعنی گویش است که ظرف و انای شیر و ماست باشد. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(جَ مَ)
دهی جزء دهستان سرشیو بخش مریوان شهرستان سنندج. واقع در 62000 گزی شمال خاوری دژ شاهپور و 21000 گزی شمال خاوری گویله. کوهستانی و سردسیر و دارای 120 تن سکنه است. آب آن ازچشمه و محصول آن غلات، لبنیات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری، راه آن مالرو و صعب العبور است. پاسگاه مرزبانی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(یُ)
دهی است از دهستان سرشیو بخش مریوان شهرستان سنندج. واقع در 45هزارگزی شمال خاوری دژشاهپور و 10هزارگزی مرز ایران و عراق. کوهستانی و هوای آن سردسیر و سکنۀ آن 150 تن است. آب آن از رود خانه محلی و چشمه سار تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و لبنیات و توتون و شغل اهالی زراعت و گله داری است. پاسگاه مرزبانی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا)
دهی است از دهستان آختاچی بخش حومه شهرستان مهاباد که در 17500 گزی جنوب خاوری مهاباد و 29هزارگزی باختر راه شوسۀ بوکان به میاندوآب واقع شده است. هوای آن معتدل و سکنه اش 744 تن است. آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات، توتون و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(اُ وَ جِهْ)
مصغر اوجه. گویند: نظروا الی باویجه سوء، ای بکراهه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(چِ)
دهی است از دهستان گوکلان، بخش مرکزی شهرستان گنبدقابوس. در 19000گزی شمال خاوری کلاله واقع است. در دشت و هوای آن معتدل، سکنۀ آن 290 تن است. آب آن از رود خانه زاو و محصول آن برنج، غلات، حبوبات، توتون و سیگار و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
درختی است از تیره گل سرخیان و از دسته بادامیها که شاخه هایش بی خار و میوه اش شفت است یعنی دارای میان بر آبدار و هسته ای سخت میباشد (هسته در میوه های شفت از مجموع درون برکه سخت و چوبی است و دانه بوجود آمده است) میوه گوجه خوراکی است و گونه های مختلف دارد که در اکثر نقاط ایران کشت میشود. میوه گونه های مختلف گوجه برنگهای سبز زرد قرمز تیره متمایل بسیاه و باقسام مختلف ریز و درشت میباشند. از گونه های گوجه معروف ایران گوجه برغانی است که نسبه درشت و مایل بسرخ تیره است. دیگر گوجه گلستان است که سبز رنگ و درشت و شیرین و آبدار است و در حوالی مشهد کشت میشود گوجه گیلانی آلوی گیلی. یا گوجه فرنگی. گیاهی است یکساله از تیره بادنجانیان که علفی است و برگهایش متناوب و دندانه دار و خوشبو است و گلهایش زرد رنگ و دارای آرایش گرزن میباشد. میوه این گیاه خوراکی است و مصرف غذایی دارد و قرمز رنگ و باشکال مختلف است بادمجان فرنگی تمات طماطم باذنجان قوطه قوطه. توضیح کشت گوجه فرنگی در عهد ناصرالدین شاه در ایران متداول گردید. یا گوجه گیلانی. گوجه. یا گوجه وحشی. گونه وحشی گوجه که ریزتر از گوجه معمولی است و ساقه هایش خاردار است و غالبا میوه اش بسیار ترش میباشد ولی گونه هایی دارد که تا حدی میوه آنها شیرین است. غالبا گوجه معمولی را بپایه های گوجه وحشی پیوند میکنند. گونه های مختلف گوجه وحشی با سامی آلوچه و آلوچه سگک مشهورند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گلیجه
تصویر گلیجه
جستن گلو فواق
فرهنگ لغت هوشیار
ظروف شیر و ماست و دوغ، چوبی که بدان دوغ را جهت بر آوردن مسکه زنند شیرزنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گیجه
تصویر گیجه
گیجی گیجش: سر گیجه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گویچه
تصویر گویچه
گوی کوچک گویک، گلبول
فرهنگ لغت هوشیار
ظروف شیر و ماست و دوغ، چوبی که بدان دوغ را جهت بر آوردن مسکه زنند شیرزنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گویه
تصویر گویه
گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اویجه
تصویر اویجه
مصغرا وجه، جمع وجه، روی ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوجه
تصویر گوجه
((گُ جِ))
درختی است از تیره گل سرخیان که میوه آن کوچک و آبدار، دارای پوست نازک به رنگ سبز یا سرخ و یک هسته سخت است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گویه
تصویر گویه
مقوله
فرهنگ واژه فارسی سره
گلبول، گویک
فرهنگ واژه مترادف متضاد
گوی، شکاف کوه، شکفت، غار
فرهنگ واژه مترادف متضاد
گوجه دو نوع است. گوجه فرنگی و گوجه درختی که هر دو نوع آن به خاطرطعم ترشی که دارند و از جمله چاشنی ها محسوب می شوند خوب نیستند و از غم و اندوه خبر می دهند. خوردن گوجه درختی اگر سبز و شیرین با شد خوب است ولی اگر زرد و ترش باشد نشان بیماری است و غم. گوجه فرنگی نیز به خاطر ترشی که دارد غصه و ناراحتی است و هیجان و اضطراب - منوچهر مطیعی تهرانی
۱ـ خوردن گوجه فرنگی در خواب، نشانه آن است که به سلامتی کامل دست خواهید یافت.
۲ـ دیدن گوجه فرنگی های درشت در خواب، نشانه آن است که محیط خانوادگی شما لبریز از شادمانی و نشاط خواهد شد.
۳ـ اگر دختری در خواب گوجه فرنگی های رسیده ببیند، نشانه آن است که هنگام ازدواج، شادمانی بزرگی او را فرا خواهد گرفت. .
فرهنگ جامع تعبیر خواب
پوست برخاسته ی کنار ناخن
فرهنگ گویش مازندرانی
گوه چوب کوچک و تراشیده که در شکاف و درز چوبها فرو برند و بر
فرهنگ گویش مازندرانی
گوجه فرنگی
فرهنگ گویش مازندرانی