جدول جو
جدول جو

معنی گوگد - جستجوی لغت در جدول جو

گوگد
(دَرْ رِ)
قصبه ای است از دهستان جلگه شهرستان گلپایگان. واقع در 6هزارگزی جنوب خاور گلپایگان و 4هزارگزی خاور شوسۀ گلپایگان به خوانسار. جلگه و گرمسیر و سکنۀ آن 4996 تن است. آب آن از چشمه و قنات و چاه و محصول آن غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه آن مالرو است. دبستان دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گدگد
تصویر گدگد
آوایی که بدان بز را فرامی خوانند تا نوازش کنند، برای مثال زان که دیری ست تا مثل زده اند / نشود بز به گدگدی فربه (ابن یمین - ۵۱۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گود
تصویر گود
هر ظرفی یا جایی که دیوارهایش بلند و ته آن فرو رفته باشد، عمیق، در ورزش محل اصلی ورزش در زورخانه که پایین تر از سطح زمین است
گود برداشتن: خاک برداشتن از زمین، زمین را گود کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گوگرد
تصویر گوگرد
ماده معدنی فلزمانند، زرد رنگ، عایق الکتریسته، حلال در بنزین که به حالت ترکیب در سولفات ها و سولفورها وجود دارد و در حرارت ۱۱۰ درجۀ سانتی گراد ذوب می شود و در صنعت برای ساختن کبریت به کار می رود، در طب نیز برای معالجۀ امراض پوستی به کار می رود
گوگرد احمر: گوگرد سرخ، فسفر سرخ، اکسیر به رنگ سرخ، کنایه از هر چیز کمیاب، برای مثال گر کیمیای دولت جاویدت آرزوست / بشناس قدر خویش که گوگرد احمری (سعدی۲ - ۶۷۸)
فرهنگ فارسی عمید
(گِ)
در اوراق مانوی به پهلوی گوگیرد. جسمی است بسیط و جامد به رنگ زرد لیمویی، بی مزه و بی بو، وزن مخصوص آن 1/95 است و در114/5 درجه ذوب میشود و در 440/5 درجه به جوش می آید. گوگرد در طبیعت بوفور به صورت سولفورها یا سولفاتها یا به صورت اصلی خویش در حوالی کوههای آتشفشانی یافت میشود. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین). رجوع به لاروس و کارآموزی داروسازی دکتر جنیدی ص 135 شود. جوهری است که آن را کبریت هم میگویند و آن چهار نوع میباشد سفید و زرد و سرخ و سیاه. (از برهان) :
گر برفکند گرم دم خویش به گوگرد
بی پود ز گوگرد زبانه زند آتش.
منجیک.
بدان ماند بنفشه بر لب جوی
که بر آتش نهی گوگرد بفخم.
منجیک.
بنفشۀ طبری خیل خیل سربر کرد
چو آتشی که ز گوگرد بردویده کبود.
منجیک.
واندر کوه های وی (ماوراءالنهر) همه داروها است که از کوه خیزد، چون ناک و زرنیخ و گوگردو نوشادر. (حدود العالم).
همی ریخت گوگردش اندر میان
چنین باشد افسون و رای کسان.
فردوسی.
چو آتش که گوگرد یابد خورش
گرش در نیستان بود پرورش.
فردوسی.
از امل بیمار دل را هیچ نگشاید از آنک
هرگز از گوگرد تنها کیمیایی برنخاست.
خاقانی.
همانا که بر جای ترکیب خاک
ز ترکیب گوگرد بود آن مغاک.
نظامی.
دوزخ گوگرد شد این تیره دشت
ای خنک آن کس که سبک تر گذشت.
نظامی.
گفتم آن سفر کدام است گفت گوگرد پارسی خواهم به چین بردن. (گلستان).
- امثال:
گوگرد به فارس بردن. رجوع به زیره به کرمان... شود. (امثال و حکم دهخدا ج 3 ص 1334).
هرگز از گوگرد تنها کیمیایی برنخاست.
خاقانی (از امثال و حکم دهخدا ج 4 ص 1970).
رجوع به احمر در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(گَ)
دهی از دهستان خرق حومه بخش شهرستان قوچان. واقع در 40هزارگزی جنوب باختری قوچان. کوهستانی و هوای آن سردسیر و سکنۀ آن 193 تن است. آب آن از چشمه وقنات تأمین میشود. و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(گُ وَ)
مخفف گوید. (رشیدی) (برهان) :
ایمان گودت ((پیش آ)) وآن کفر گود ((پس رو))
چون شمع تنت جان شد نی پیش و نه پس باشد.
(دیوان شمس ج 2 ص 46).
این کنم یا آن کنم او کی گود
که دو دست و پای او بسته بود.
مولوی.
رجوع به گفتن شود
لغت نامه دهخدا
(گُو دِ اَ مَ)
ده کوچکی است از دهستان تمین بخش میرجاوۀ شهرستان زاهدان که در 45000 گزی جنوب باختری میرجاوه و 15000 گزی باختر راه فرعی میرجاوه به خاش واقع شده و45 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
دگمۀ گریبان، ثؤلول، گوساله، (ناظم الاطباء)، رجوع به گوک شود،
در ترکی آسمان و رنگ کبود را نیز می گویند، (غیاث) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان رودبار بخش معلم کلایۀ شهرستان قزوین واقع در 72 هزارگزی جنوب باختر معلم کلایه و 38 هزارگزی راه شوسه، در کوهستان واقع و سردسیر است، سکنۀ آن 71 تن است، آب آن از چشمه تأمین میشود، محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری است، عده کمی از تیره کماسی طایفۀ غیاثوند در این قریه ساکن هستند و تغییر محل نمی دهند، راه به هر طرف مالروو صعب العبور است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
مرکز بخش وکلوز از ناحیۀ آپت (در فرانسه) که 1080 تن سکنه دارد
لغت نامه دهخدا
(گَ / گُو گَ)
از گو (=گاو) + گل (= گله) ، گلۀ گاو. گاوگل. گلۀ بزرگ. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(تَپْ پَ)
دهی است از دهستان نیر بخش مرکزی شهرستان اردبیل. واقع در 36هزارگزی باختر اردبیل و 6هزارگزی راه شوسۀ تبریز به اردبیل. کوهستانی و هوای آن معتدل و سکنۀ آن 434 تن است. آب آن از رود و محصول آن غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(گَ / گُو زَ)
به معنی جعل باشد، و آن جانوری است که سرگین را گلوله کند و غلطاند و ببرد. (برهان). گوزده. گونژده. قیاس شود با طبری گوی زنگو (جعل) ، مازندرانی کنونی گوزنگو ’واژه نامه 666’. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین) (شعوری ج 2 ص 295). این کلمه را به صورت گورد هم آورده که تصحیف گوزد است. رجوع به گوگار شود
لغت نامه دهخدا
(رُ)
دهی است از دهستان کناررود خانه شهرستان گلپایگان دارای 300 تن سکنه. آب ده از قنات بدست می آید و فرآوردۀ عمده آن غلات و لبنیات و پنبه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(گَ / گِ)
گوساله. (ناظم الاطباء). رجوع به گوگ و گوکه شود، دکمۀ گریبان. (ناظم الاطباء). رجوع به گوگ و گوکه و گو و گوی شود، ثؤلول. اژخ. (ناظم الاطباء). رجوع به گوگ و گوکه شود
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است از دهستان خفرک بخش زرقان شهرستان شیراز، واقع در 54000 گزی شمال خاور زرقان و 1000 گزی راه فرعی سیوند به محمودآباد، سکنۀ آن 41 تن است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
تصویری از گود
تصویر گود
جای عمیق و پست، حفره، چاله
فرهنگ لغت هوشیار
یکی از اجسام معدنی که بیشتر در نزدیک کوههای آتشفشان یافت میشود، جوهریست که آنرا کبریت هم میگویند و آن چهار نوع میباشد، سفید، زرد، سرخ و سیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوگل
تصویر گوگل
گله (بزرگ) گاو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوگ
تصویر گوگ
تکمه گریبان، گوی گریبان، گوگه، گوک، گوکه، قوقه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گوگرد
تصویر گوگرد
((گِ))
عنصری با علامت شیمیایی S، جامد و زردرنگ و قابل اشتعال، معادن آن بیشتر نزدیک کوه های آتشفشان است، در صنعت کبریت سازی مصرف زیاد دارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گوگه
تصویر گوگه
تکمه گریبان، گوی گریبان، گوگ، گوک، گوکه، قوقه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گود
تصویر گود
((گَ یا گُ))
عمیق، ژرف، جایی در زورخانه که به شکل های چهارگوش و شش گوش ساخته می شود برای انجام حرکات ورزشی یا کشتی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گود
تصویر گود
عمیق
فرهنگ واژه فارسی سره
ژرف، عمیق، مقعر، حفره، گودال
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دیدن گوگرد در خواب، دلیل غم و اندوه است. محمد بن سیرین
۱ـ دیدن گوگرد در خواب، نشانه آن است که شوخی زننده ای زندگی شما را تهدید به نابودی خواهد کرد. باید در معاملات خود با دیگران نهایت احتیاط را به خرج بدهید.
۲ـ دیدن گوگرد در خواب، نشانه آن است که بیشتر نگرانی های شما ناشی از ثروت اندوزی است.
۳ـ خوردن گوگرد در خواب، نشانه آن است که از سلامتی کامل برخوردار خواهید شد.
فرهنگ جامع تعبیر خواب
گله ی گاو
فرهنگ گویش مازندرانی