جدول جو
جدول جو

معنی گوچرانی - جستجوی لغت در جدول جو

گوچرانی
(گَ / گُو چَ)
عمل گاوچران و گوچران. رجوع به گاوچران و گاوچرانی و گوچران شود
لغت نامه دهخدا
گوچرانی
شغل و عمل گاو چران گاو چراندن
تصویری از گوچرانی
تصویر گوچرانی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گوارایی
تصویر گوارایی
گوارا بودن، خوشگواری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گوزگانی
تصویر گوزگانی
تیماج، پوست دباغی شدۀ بز، پرندخ، پرنداخ، لکا، پرانداخ، سختیان
از مردم گوزگانان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گاوچران
تصویر گاوچران
کسی که گلۀ گاو را به چراگاه ببرد، گاوبان
از صورت های فلکی نیمکرۀ شمالی شامل ۲۲ ستاره به صورت مردی ایستاده که عصایی در دست دارد، گاوران، عوّاء، عوا، بقّار، صیّاح، حارس الشّمال، حارس السّماء، طاردالدبّ
فرهنگ فارسی عمید
تیماج و سختیان را گویند، و با زای نقطه دار و رای فارسی هر دو آمده است، (برهان)، مصحف گوزگانی است، رجوع به گوزگانی شود
لغت نامه دهخدا
(دَ سَ ی ی)
بزرگ هیکل توانا. (ناظم الاطباء). شتر بزرگ هیکل توانا کأنه معرب الی دوسر. (منتهی الارب). گنده و بزرگ و ستبر. (از فرهنگ جهانگیری) (از برهان) (آنندراج). دوسری. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(چَ)
سور خوردن. (فرهنگ فارسی معین). عمل سورچران. کار سورچران، مفت خوری. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(عَ سَ نی ی)
شتر که در اول ریاضت سوار شوند آن را جهت رام کردن. (آنندراج) (از منتهی الارب). عوسرانه. عیسران. عیسرانی. رجوع به عوسرانه و عیسران و عیسرانی شود
لغت نامه دهخدا
حسن حسنی باشا (1266- 1315 هجری قمری). منشی جریده النیل و مجلات الشمس و الزراعه و المعارف بقاهره و صاحب تصانیف عدیده است. (معجم المطبوعات ج 3 ستون 1253)
لغت نامه دهخدا
(خَ چَ)
عمل خرچران
لغت نامه دهخدا
(گَ / گُو)
بر وزن مولتانی، تیماج و سختیان را گویند، و با زای فارسی هم به نظر آمده است. (برهان) (آنندراج). سختیان. (السامی فی الاسامی)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان حرجند بخش مرکزی شهرستان کرمان واقع در 48000 گزی شمال کرمان و 8000 گزی جنوب راه مالرو شهداد به راور، کوهستانی و سردسیر و دارای 70 تن سکنه است، آب آن از قنات است، محصول آن غلات و حبوب و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(گَ / گُو هََ کَ)
عمل گوهرکن:
به گوهرکنی تیشه را تیز کن
عروس سخن را شکرریز کن.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(شَ/ شِ)
نگهبان گاو. گاوگل بان. گوگل بان. چرانندۀ گاو و محافظ او. بقّار. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(گَ / گُو)
منسوب به گوزگان: و از وی (از انبیر قصبۀ گوزگانان) پوستهاء گوزگانی خیزد که به همه جهان ببرند. (حدود العالم چ دانشگاه ص 97). رجوع به گورکانی شود
لغت نامه دهخدا
نام شهری به هند میان تولیشر و بگه. (ماللهند بیرونی ص 102)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ / مِ)
گاوچران. رجوع به گاوچران و گاوچرانی و گوچرانی شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان سیریک بخش میناب شهرستان بندرعباس واقع در 24 هزارگزی جنوب میناب کنار راه مالرو میناب به جاسک، جلگه و گرمسیراست، سکنۀ آن 400 تن است، آب آن از چاه تأمین میشود، محصول آن خرما و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرواست، مزارع سرمست، سورکی، جوشکی، غلامرضایی و علی شاهی جزء این ده است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
ده کوچکی است از دهستان سیریک بخش میناب شهرستان بندرعباس واقع در 30 هزارگزی جنوب میناب و 6 هزارگزی خاور راه مالرو جاسک به میناب، جلگه و گرمسیر است و 130 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
منسوب به گوران (کرد)، رجوع به گوران شود
لغت نامه دهخدا
(گُ دَ)
آنچه بگوارند. آنچه قابل هضم کردن است
لغت نامه دهخدا
نام هندیهای (سرخ پوستان) آمریکای جنوبی که از نظر زبانشناسی جزو گروه تاپی گوارانی هستند، اینها در پاراگوئه اکثریت ملت را تشکیل میدهند و زبانشان زبان رسمی آن ناحیه است
لغت نامه دهخدا
(چَ)
گاو چراندن
لغت نامه دهخدا
(گُ)
خوشگواری و خوش آیندی و سرعت هضم. (ناظم الاطباء). عذوبت
لغت نامه دهخدا
دهی است ازدهستان اورامان بخش رزاب شهرستان سنندج واقع در 4000 گزی شمال خاوری رزآب و 3000 گزی راه فرعی، کوهستانی و سردسیر و دارای 686 تن سکنه است، آب آن از چشمه ها و محصول آن غلات و میوه و حبوبات و لبنیات و توتون و پنبه و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است، دبستان دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
منسوب به گوزگانان. الف - از مردم گوزگانان ب - ساخته گوزگانان، تیماج سختیان (که در اصل منسوب به گوزگانان بود)، توضیح اصل آن ترکیب وصفی پوست گوزگانی بود: انبیر قصبه گوزگانانست... و از وی پوستهای گوزگانی خیزد که بهمه جهان ببرند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گو چران
تصویر گو چران
آنکه گاوان را بچرا برد گاوبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوارایی
تصویر گوارایی
سرعت هضم، خوشگواری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاوچران
تصویر گاوچران
آنکه گاوان را بچرا برد گاوبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرچرانی
تصویر خرچرانی
نگاهبانی الاغ چراندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گورانی
تصویر گورانی
منسوب به گوران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاوچرانی
تصویر گاوچرانی
شغل و عمل گاو چران گاو چراندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سورچرانی
تصویر سورچرانی
سور خوردن، مفتخوری
فرهنگ فارسی معین
سورخوری، مفت خوری، ضیافت، میهمانی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بوالهوسی، شهوت پرستی، شهوترانی، عیاشی، هوسبازی، هوی پرستی
فرهنگ واژه مترادف متضاد