جدول جو
جدول جو

معنی گوپانان - جستجوی لغت در جدول جو

گوپانان
ناحیۀ دارابگرد، (ترجمه ایران در زمان ساسانیان چ 2 ص 106)، اما لفظ گوپانان که کریستنسن آورده و جزء محال ّ دارابگرد شمرده است در تاریخ طبری ودر کتاب الخراج قدامه بن جعفر ’جوبانان’ ضبط شده است، بنابر کتاب اخیر فاصله این مکان تا شهر شیراز 24 فرسنگ بوده است، پس شکی نمی ماند که جوبانان، چوپانان است و چون دارابگرد یکی از محال ّ شبانکارگان است میتوان گفت که طایفه ای به نام چوپانان که اسلاف شبانکارگان بوده اند در آن عصر ناحیه ای از دارابگرد را در تصرف داشته اند و اردشیر و نیاکانش با این طایفه سروکار پیدا کرده اند، (کرد و پیوستگی نژادی و تاریخی او تألیف رشید یاسمی ص 170)، و رجوع به ترجمه ایران در زمان ساسانیان چ 1 (چند توضیح در ترجمه) ص 451 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وانان
تصویر وانان
(پسرانه)
نام روستایی در نزدیکی شهرکرد، نام یکی از پادشاهان اشکانی
فرهنگ نامهای ایرانی
دهی است از دهستان جندق و بیابانک بخش خور بیابانک شهرستان نائین، دارای 775 تن سکنه، آب از چشمه و محصولش غلات است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(گَ وَ نَ)
دهی بوده است از توابع لنجان اصفهان، و حمدالله مستوفی نویسد: ششم ناحیت لنجان (از نواحی اصفهان بیست پاره دیه است، گونان و قهدریجان و گلیشاد معظم قرای آن... (نزهه القلوب ص 51)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
به معنی گواراست که خوردنی لذیذ زودهضم باشد. (برهان). زودهضم. هر چیزمطبوع و لذیذ. (ناظم الاطباء). خوشگوار:
می تلخ است جور گلعذاران
که هرچندش خوری باشد گواران.
امیرخسرو (از جهانگیری) (آنندراج) (انجمن آرا).
کسی را باشد این شربت گواران
که داند خوردن اندر روی یاران.
امیرخسرو (از آنندراج).
همی ریزی به یاری خون یاران
همین باشد سزای دوستاران
به خون بیدلان خود مکن خوی
که کس را نامد این شربت گواران.
امیرخسرو.
از آن میگون لبت جانا بده یک جرعه ام روزی
تو خونم نوش کردی نوش بادا و گوارانت.
امیر حسن دهلوی (از آنندراج).
این کلمه در کلیله و دمنه هم به کار رفته است. رجوع به سبک شناسی بهار ج 2 ص 265 و رجوع به گوارا و گوارانیدن شود
لغت نامه دهخدا
(گَ)
دهی است جزء دهستان زنجانرود بخش مرکزی شهرستان زنجان که در 8 هزارگزی باختری شهرزنجان، کنار راه آهن تبریز به زنجان واقع شده است. هوای آن سرد و سکنۀ آن 283 تن است. آب آن از زنجان رود تأمین میشود. محصول آن غلات، برنج و قلمستان و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
در حال گوالیدن. مترعرع. و رجوع به گوالانیدن و گوالیدن شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
جمع واژۀ روان است که نفوس باشد، چه روان به معنی نفس است. (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء). رجوع به روان شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
نام دو کوه است نزدیک مکه در وادی ثربه. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا)
در حال خواندن. (یادداشت بخط مؤلف) :
یکی غایب از خود یکی نیم مست
یکی شعرخوانان صراحی بدست.
سعدی (بوستان)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
مپاسان. گی دو... نویسندۀ فرانسوی (1850 تا 1893 میلادی) از پروردگان گوستاو فلوبر است. داستانها و نوولها برشتۀ تحریر درآورده است. نخستین داستان کوتاه وی با نام بول دو سوئیف در سال 1880 میلادی انتشار یافت و مورد توجه واقع شد. از جمله آثار مهم بعدی وی که سبب شهرت وی گردیده است داستان دوست خوب و قوی مانند مرگ و قلب ما و یک زندگانی وپیر و ژان و غیره است
لغت نامه دهخدا
(گَ)
ناحیتی است (از خراسان) آبادان و با نعمت بسیار و با داد و عدل و ایمن، و این ناحیتی است کی مشرق او حدود بلخ است و تخارستان تا به حدود بامیان، و جنوب وی آخر حدود غور است و حدبست، و مغرب وی حدود غرچستان است و قصبۀ بشین است تا به حدود مرو و شمال وی حدود جیحون است... و از این ناحیت اسباب بسیار خیزد و نمد و حقیبه و تنگ اسب وزیلوی و پلاس خیزد. (حدود العالم چ دانشگاه ص 95).
جوزجان (به فتح یا ضم ج) یا جوزجانان ناحیۀ باختری بلخ بود و سر راه مروالرود به بلخ قرار داشت. این ناحیه در قرون وسطی آبادترین و پرجمعیت ترین نواحی بلخ بود و شهرهای بسیار داشت که اکنون جز سه شهر که به نام های قدیم خوانده میشوند شهر دیگری از آنها باقی نمانده است. عمده صادرات این ناحیه پوست های دباغی شده بود که به سایر نواحی خراسان می بردند. آن سه شهر عبارت است از: میمنه که سر راه بلخ و در دومنزلی طالقان است و در قرون وسطی آن را یهودان و یهودیه می گفتند وغالباً مرکز جوزجان شمرده میشد... شبرقان که آن را ’اشبورقان’ و ’اشبرقان’ و ’شبورقان’ و ’شبورغان’ و ’بسورغان’ هم نوشته اند و در قرن سوم هجری یک بار مرکزولایت جوزجان بود... در شمال باختری شبورقان شهر اندخوی واقع است، این اسم را جغرافی نویسان قدیم به صورت های مختلف ’اندخد’، ’ادخد’ و ’انخد’ ذکر کرده اند. (از سرزمینهای خلافت شرقی صص 448-453) :
نوبهار بلخ را در چشم من حشمت نماند
تا بهار گوزگانان پیش من بگشود بار.
فرخی.
کجاست آنکه فریغونیان ز هیبت او
ز دست خویش بدادند گوزگانان را.
ناصرخسرو (دیوان ص 8)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان لاهیجان واقع در 4 هزارگزی شمال خاوری لاهیجان و 3 هزارگزی شمال شوسۀ لاهیجان به لنگرود، جلگه و معتدل مرطوب مالاریایی است، سکنۀ آن 451 تن است، آب آن از شمرودتأمین میشود، محصول آن برنج و ابریشم و میوه جات و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(پَ کَ دَ)
آشفتن. درهم و برهم کردن، چنانکه نخ و ابریشم و جز آن را به طوری که باز کردن آن آسان نباشد. (یادداشت مؤلف).
- به هم گوراندن، گوراندن. رجوع به گوراندن شود.
- کار را گوراندن، آشفته کردن آن
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان اهر واقع در 28 هزارگزی خاوری اهر و 1500 گزی شوسۀ اهر به خیاو، کوهستانی و معتدل است، سکنۀ آن 120 تن است، آب آن از دو رشته چشمه تأمین می شود، محصول آن غلات و حبوب و سردرختی و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان فرش و گلیم بافی و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
جانورانی که دو پا دارند. (از لغات مصوب فرهنگستان)
لغت نامه دهخدا
دهی به اصفهان، (منتهی الارب)، از دیه های اصفهان است و به قول ابن منده، محمد بن الحسن بن محمد الوندهندی الکوبانانی بدانجا منسوب است، (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
سلسله ای از امرا که پس از درگذشت ابوسعید بهادرخان در قسمتی از ایران حکومت کردند، 738- 758 هجری قمری) مؤسس آن امیر شیخ حسن کوچک پسر امیر تیمورتاش بن امیر چوپان سلدوز است و پس از اوپسرش ملک اشرف حکومت کرد، خاندان چوپانی منحصر بهمین دو تن میباشد، (فرهنگ فارسی معین)، رجوع به مرآت البلدان ج 1 ص 396، تاریخ عصر حافظ ج 1، ادوارد برون ج 3، طبقات سلاطین اسلام ص 194 و تاریخ کرد ص 199 شود
لغت نامه دهخدا
از مزارع میان ولایت مشهد مقدس است، در هشت فرسخی شهر واقع است، بیست خانوار سکنه دارد، از آب رود خانه کشف رود مشروب میشودو هوایش معتدل می باشد، (مرآت البلدان ج 4 ص 276)
لغت نامه دهخدا
(پُ)
شهری در کلمبیا، کرسی ایالت کوکا (آمریکای جنوبی) نزدیک ریومولینو، در 370 هزارگزی جنوب غربی بوگوته و در ارتفاع 1666 گز از سطح دریا در نزدیکی دو کوه آتش فشان در محلی بسیار شاعرانه جای دارد دارای 10000 تن سکنه، دانشگاه و دارالضرب و تجارت آن بسیار رایج است در سال 1537 میلادی اسپانیاییها این شهر را بنا نهاده اند و بعدها هم وسعت یافت ولی در اثنای جنگهای استقلال و از زلزله دچار خسارت شد. هوای حوالی آن بسیار لطیف و منبت است و معادن زر فراوان دارد
لغت نامه دهخدا
چوپان و شبان، با بای ابجد هم آمده، (برهان)، چوپان، (جهانگیری) (رشیدی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از گوالان
تصویر گوالان
در حال گوالیدن
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه گوارا باشد خوردنی مطبوع خوشگوار: می تلخ است جور گلعذاران که هر چندش خوری باشد گواران. (امیر خسرو)
فرهنگ لغت هوشیار
درهم و برهم کردن (نخ و ابریشم و مانند آنرا) آشفتن، یا بهم گوراندن، گوراندن، یا گوراندن کار را. آشفته کردن آن را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوپان
تصویر گوپان
آنکه گله گاو و گاومیش را نگهبانی کند و بچرا برد، چوپان شبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوراندن
تصویر گوراندن
درهم و برهم کردن (نخ و ابریشم و مانند آن را)، آشفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گوراندن
تصویر گوراندن
دفن، دفن کردن
فرهنگ واژه فارسی سره