جدول جو
جدول جو

معنی گوهراندازی - جستجوی لغت در جدول جو

گوهراندازی
(گَ / گُو هََ اَ)
عمل گوهرانداز. گوهرپاشی. گوهرپراکنی، در بیت زیر، گوهر به دور افکندن، مجازاً، اعراض از مال اندوزی:
چه باید به خون گوهر اندوختن
مرا گوهراندازی آموختن.
نظامی.
، کنایه از سخنان نغز گفتن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گوهراندوز
تصویر گوهراندوز
آنکه جواهر جمع کند
فرهنگ فارسی عمید
(گَ / گُو هََ اَ)
عمل گوهراندوز
لغت نامه دهخدا
(چَ / چُو گامْ پَ رَ)
گوهرافشان. گوهرنثار:
همه ره گنج ریز و گوهرانداز
بیاوردند شیرین را به صد ناز.
نظامی.
- گوهرانداز کردن، کنایه از گریستن و فروریختن سرشک باشد:
بر او از مژه گوهرانداز کرد
پس از پای او نامه را باز کرد.
امیرخسرو (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گُ هََ اَ)
مخفف گوهراندازی. رجوع به ذیل همین کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ اَ)
گلوله اندازی. (ناظم الاطباء). عمل گوله انداز. رجوع به گوله انداز و گلوله انداز شود
لغت نامه دهخدا
(چَ / چُو زَ)
که گوهر اندوزد. که گوهر اندوخته سازد. گردکننده گوهرها. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سِ اَکَ)
مخفف گوهرانداز. رجوع به ذیل همین کلمه شود
لغت نامه دهخدا
گوهر پاشی نثار کردن گوهر، گوهری را دور ریختن، اعراض از مال اندوزی: چه باید بخون گوهر اندوختن مرا گوهر اندازی آموختن، (نظامی)، سخنان نغز گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوهر اندوزی
تصویر گوهر اندوزی
گرد آوری جواهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوهر انداز
تصویر گوهر انداز
گوهر افشان، فرو ریزنده اشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوله اندازی
تصویر گوله اندازی
عمل گلوله انداز، توپچی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوهر گدازی
تصویر گوهر گدازی
عمل و شغل گوهر گداز
فرهنگ لغت هوشیار
گوهر پاشی نثار کردن گوهر، گوهری را دور ریختن، اعراض از مال اندوزی: چه باید بخون گوهر اندوختن مرا گوهر اندازی آموختن، (نظامی)، سخنان نغز گفتن
فرهنگ لغت هوشیار