جوششی باشد که به سبب سودا بر پوست آدمی پیدا شود و روزبه روز پهن گردد و پوست را درشت گرداند، و به عربی قوبا گویند. (برهان). خشک ریشه و قوبا. (ناظم الاطباء)
جوششی باشد که به سبب سودا بر پوست آدمی پیدا شود و روزبه روز پهن گردد و پوست را درشت گرداند، و به عربی قوبا گویند. (برهان). خشک ریشه و قوبا. (ناظم الاطباء)
صاحب گوش. دارای گوش. که گوش دارد. (مؤلف) ، سامع. (مؤلف). - امثال: گوشور یک بار خندد کر دو بار. (امثال و حکم ج 3 ص 1333). ، دارای گوش بزرگ. (ولف). اذون. آنکه گوش برجسته دارد چون آدمی و آهو و ستور خلاف صموخ که گوش خفته است مانند مرغ و ماهی. (یادداشت مؤلف). گلیم گوش. ولف در فهرست لغات شاهنامه این کلمه را لقب گوش بستر نیز دانسته است اما در شعر شاهد وی به همان معنی بزرگ گوش است: پدید آمد از دور مردی سترگ پر از موی و با گوشهای بزرگ تنش زیر موی اندرون همچو نیل دو گوشش به پهنای دو گوش پیل... سکندر نگه کرد زو خیره ماند برو بر همی نام یزدان بخواند چه مردی بدو گفت و نام تو چیست ز دریا چه یابی و کام تو چیست بدو گفت شاها مرا باب و مام همی گوش بستر نهادند نام... سکندر بدان گوشور گفت رو بیاور کسی تا چه بینیم نو بشد گوش بستر هم اندر زمان از آن شارسان برد مردم دمان. فردوسی (شاهنامۀ چ بروخیم ج 7 صص 7-1906). رجوع به گلیم گوش و گوش بستر شود
صاحب گوش. دارای گوش. که گوش دارد. (مؤلف) ، سامع. (مؤلف). - امثال: گوشور یک بار خندد کر دو بار. (امثال و حکم ج 3 ص 1333). ، دارای گوش بزرگ. (ولف). اذون. آنکه گوش برجسته دارد چون آدمی و آهو و ستور خلاف صموخ که گوش خفته است مانند مرغ و ماهی. (یادداشت مؤلف). گلیم گوش. ولف در فهرست لغات شاهنامه این کلمه را لقب گوش بستر نیز دانسته است اما در شعر شاهد وی به همان معنی بزرگ گوش است: پدید آمد از دور مردی سترگ پر از موی و با گوشهای بزرگ تنش زیر موی اندرون همچو نیل دو گوشش به پهنای دو گوش پیل... سکندر نگه کرد زو خیره ماند برو بر همی نام یزدان بخواند چه مردی بدو گفت و نام تو چیست ز دریا چه یابی و کام تو چیست بدو گفت شاها مرا باب و مام همی گوش بستر نهادند نام... سکندر بدان گوشور گفت رو بیاور کسی تا چه بینیم نو بشد گوش بستر هم اندر زمان از آن شارسان برد مردم دمان. فردوسی (شاهنامۀ چ بروخیم ج 7 صص 7-1906). رجوع به گلیم گوش و گوش بستر شود
دارای گوش صاحب گوش، شنونده: سامع: چونکه لاغ املا کند یاری بیار گوشور یک بار خندد کر دو بار، دارای گوشی بزرگ: پدید آمد از دور مردی سترگ پر از موی و با گوشهای بزرگ... سکندر بدان گوشور گفت: رو بیاور کسی تا چه بینیم نو
دارای گوش صاحب گوش، شنونده: سامع: چونکه لاغ املا کند یاری بیار گوشور یک بار خندد کر دو بار، دارای گوشی بزرگ: پدید آمد از دور مردی سترگ پر از موی و با گوشهای بزرگ... سکندر بدان گوشور گفت: رو بیاور کسی تا چه بینیم نو