جدول جو
جدول جو

معنی گوس - جستجوی لغت در جدول جو

گوس
واحد اندازه گیری میدان مغناطیسی
تصویری از گوس
تصویر گوس
فرهنگ فارسی عمید
گوس
نیامک: نباتات تیره نخود عموماً دارای میوۀ گوس یا نیامک می باشند، این میوه ها از یک کارپل به وجود آمده اند و دارای دو ردیف دانه اند و بنابراین شباهت بسیار به فولیکول دارند منتهی به جای آنکه از یک شکاف باز شوند دو شکاف در آنها ظاهر می گردد، یکی از این شکافها در فاصله کارپل و دیگری که در رگبرگ وسطی تولید می شود در نتیجه دو دریچه به وجود می آورد، (گیاهشناسی ثابتی صص 523 - 524)
لغت نامه دهخدا
گوس
(گَ)
کارل فریدریخ (1777- 1855 میلادی). فیزیکدان و ریاضی دان و منجم آلمانی متولد در برونسویک. شهرت وی بیشتر به جهت تحقیقات وی است در مغناطیس و برق و مغناطیس و اپتیک
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گوساله پرست
تصویر گوساله پرست
آنکه گوساله را پرستش کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گوساله سامری
تصویر گوساله سامری
گوساله ای که مردی از بنی اسرائیل به نام سامری از زر ساخت و در غیاب حضرت موسی مردم را به پرستش آن دعوت کرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گوسفندکشان
تصویر گوسفندکشان
عید قربان، روز دهم ذی الحجه که حجاج در مکه قربانی می کنند، یوم النّحر، عید گوسفندکشان، عید اضحیٰ، اضحیٰ، عید قربان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گوسفندچران
تصویر گوسفندچران
آنکه گوسفند را به چرا ببرد، چرانندۀ گوسفند، چوپان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گوسفنددار
تصویر گوسفنددار
دارندۀ گوسفند، آنکه گلۀ گوسفند دارد و گوسفند پرورش می دهد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گوسر
تصویر گوسر
گاوسر، گرزی که به شکل سر گاو ساخته باشند، گاوسار
فرهنگ فارسی عمید
(گُ سِ)
آنتونن (1872-1944م.). جراح فرانسوی متولد در فکان. وی مبتکر جراحی شکم است و گاستروتومی (جراحی شکم) را باید از ابتکارات او شمرد
لغت نامه دهخدا
(گُ سِ)
فرانسوا ژوزف (1734-1829م.). آهنگ ساز فرانسوی متولد در ورگنی. وی یکی از به وجودآورندگان سمفونی است. گوسک سازندۀ آهنگ های انقلابی و یکی از استادان هنرستان است
لغت نامه دهخدا
(گَ /گُو سَ)
گاوسر. نوعی گرز یا چوب دستی که یک سر آن ضخیم تر باشد. رجوع به گاوسر شود.
- گوسر خوردن، مضروب شدن به وسیلۀ گوسر.
- گوسر زدن، مضروب کردن با گوسر
لغت نامه دهخدا
کوفتگی و کوفته شده را گویند، (برهان) (آنندراج)، اصح کوست است، (حاشیۀ برهان قاطعچ معین)، رجوع به کوست شود، به معنی کوس هم هست که نقارۀ بزرگ باشد، (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گُ سُ)
بلوکی از کشور سویس در سن گال که دارای 8300 تن سکنه و گلدوزی و ماشین سازی است
لغت نامه دهخدا
افکننده گوسفند، (کشتی) فنی است از کشتی و آن چنانست که چون حریف را بچنگ بر زمین فرا زنند یک دست پس گردنش و دیگر در میان هر دو شاخش بند کرده و از جا بر دارند و باز بر زمین زنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوسپندداری
تصویر گوسپندداری
گوسفند داری
فرهنگ لغت هوشیار
پستانداریست از راسته سم داران از دسته زوج سمان از گروه نشخوار کنندگان و از تیره تهی شاخان که جهت استفاده از پشم و شیر و گوشتش آنرا اهلی کرده بصورت گله های بزرگ نگهداری میکنند. برخی نژاد های گوسفند نر دارای شاخ مورب و حلقوی و پیچ دار میباشند و در این صورت بنام قوچ نامیده میشوند ولی گوسفند ماده متعلق بهر نژادی که باشد بطور عام بنام میش خوانده میشود. بهترین نژاد های گوسفند عبارتند از: نژاد مرینوس که دارای پشمهای لطیفی است و گوسفند قره گل که پشمهایش دارای جعد خاصی است گوسپند ضان جمع گوسفندان گوسفند ها. یا گوسفند تسلیم. گوسفندی که در قربانگاه برای قربان کردن حاضر سازند، شخصی که در کمال تسلیم باشد (ایهام بدو معنی) : دل سلیم من آن گوسفند تسلیم است که جز به تیغ تو قربان شدن نمی داند. (شانی تکلو)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوسر خوردن
تصویر گوسر خوردن
ضربت زدن بوسیله گوسر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوسفند چرانی
تصویر گوسفند چرانی
عمل و شغل گوسفند چران چوپانی
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه گوسفندان را پرورش دهد مالک و نگهدارنده گوسفند: مردی بود گوسفند دار
فرهنگ لغت هوشیار
در حال کشتن گوسفند. یا عید گوسپند کشان. روز دهم ذی الحجه که در آن روز گوسفند قربان کنند عید قربان عید اضحی: و دهم روز از ذی الحجه عید گوسپند کشان که حاجیان بمنی قربان کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوسپند
تصویر گوسپند
گوسفند: این حاصل و گوسپندان بدو بخشیدم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوسفند چران
تصویر گوسفند چران
آنکه گوسفند را بچرا برد چوپان
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه گوسفندان را پرورش دهد مالک و نگهدارنده گوسفند: مردی بود گوسفند دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوسفند داری
تصویر گوسفند داری
عمل و شغل گوسفند دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوسفند دزد
تصویر گوسفند دزد
آنکه گوسفند دیگران را بدزدد دزد گوسفند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوسفند کشان
تصویر گوسفند کشان
گوسپند کشان: شب عید فطر یا شب عید گوسفند کشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوسفند میری
تصویر گوسفند میری
مرگامرگی گوسفند
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه بهیات سر گاو باشد، نوعی گرز یا چوب دستی که یک سر آن ضخیم تر باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوست
تصویر گوست
کوفتگی و کوفته شدن را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نگوس
تصویر نگوس
لقب پادشاهان حبشه نجاشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوساله پرستی
تصویر گوساله پرستی
پرستش گوساله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نگوس
تصویر نگوس
((نِ))
لقب پادشاه حبشه، نجاشی
فرهنگ فارسی معین
از توابع نشتای عباس آباد تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی
چراگاه گاو، اختصاص دادن مزرعه ی پنبه، پس از برداشت محصول
فرهنگ گویش مازندرانی