جدول جو
جدول جو

معنی گوزگندم - جستجوی لغت در جدول جو

گوزگندم
(گَ / گُو گَ دُ)
بیخ گیاهی است که در نظر چنان نماید که گویا پنج شش دانه گندم است که بر هم چسبیده اند و خوردن آن منع آرزوی خاک خوردن کند. گویند اگر یک کیله از آن را باده رطل عسل و سی رطل آب نیک در هم آمیزند و در ظرفی کرده سر آن را بگیرند درساعت شراب رسیدۀ خوشگوار گردد و آن شراب فربهی آورد و قوت باه دهد، و آن را معرب کرده جوزجندم خوانند. (برهان) (آنندراج). رشیدی گوید: و آن را ’گل گندم نیز گویند’، ولی اشتباه است و گل گندم گیاه دیگری است که گورگندم نیز نامیده میشود و با گوزگندم ارتباطی ندارد. رجوع به گورگندم و گل گندم و فرهنگ نظام و برهان قاطع ذیل گل گندم و گوزگندم شود. خروالحمام (نزد اهل رقه). تربهالعسل (نزد اهل شرق اندلس). شحم الارض. بهق الحجر. زهرهالحجر. رجوع به جامع المفردات ابن البیطار و ترجمه فرانسۀ آن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گل گندم
تصویر گل گندم
گیاهی با ساقه های بلند، شاخه های بسیار، برگ های باریک، گل های سرمه ای رنگ و ریشۀ دراز، ستبر و سرخ رنگ که بیشتر در جاهای آفتابی، کوه ها، تل ها و کشتزارهای گندم می روید و میوۀ آن دارای اثر مسهلی است، قنطوریون، کریون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گوزگند
تصویر گوزگند
جوزغند، هلو یا شفتالوی خشک کرده که درون آن را با مغز جوز پر کرده باشند
فرهنگ فارسی عمید
(گو گَ دُ)
قسمی از گندم. (ناظم الاطباء). رجوع به گل گندم و گوزگندم و جوزجندم شود
لغت نامه دهخدا
(گو /گَ)
بر وزن نوش خند، سخنان لاف و گزاف و دروغ را گویند. (برهان). سخنان هرزه. (رشیدی). سخنان هرزه و بد و زشت. (انجمن آرا) (آنندراج). فرهنگ نویسان این دو بیت را شاهد این معنی آورده اند:
حاسد چو بیند این سخن همچو شیر و می
چون سرکه گردد آن سخن گوزگند او.
خاقانی (از رشیدی و انجمن آرا و آنندراج و شعوری ج 2 ص 317 و دیوان چ عبدالرسولی).
از بوسها بر دست او وز سجده ها بر پای او
وز گوزگند شاعران وز دمدمه ی هر ژاژخا.
مولوی (از جهانگیری و شعوری).
ولی بیت خاقانی در چ سجادی چنین ضبط شده است:
حاسد چو بیند این سخنان چو شیر و می
چون سرکه گردد آن سخن لورکند او.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 368).
و بیت مولوی در دیوان شمس چ فروزانفر چنین ضبط شده است:
از بوسها بر دست او وز سجده ها بر پای او
وز لورکند شاعران وز دمدمه ی هر ژاژخا.
(دیوان شمس چ فروزانفر ج 1 ص 22).
رجوع به لور و لورکند و لوروکند و لوره کند شود
لغت نامه دهخدا
(گَ دُ)
نوعی گندم: از گندم نوعی است که کورگندم خوانند. (نزهه القلوب). دیگر آنکه نوعی از گندم که دراز و باریک می باشد و آن را خندروس می گویند و در بعضی مواضع کورگندم گویند. (فلاحت نامه، یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(گُ لِ گَ دُ)
بیخ گیاهی است دوایی و چنان بنظر آید که پنج شش دانۀ گندم بهم چسبیده است. (برهان) (آنندراج). اسم فارسی جوز جندم. (تحفۀ حکیم مؤمن). گوز گندم. (الفاظ الادویه). گیاهی است که در نظر چنان نماید که پنج شش دانۀ گندم در آن چسبیده و گوز گندم نیز گویند. اما مسموع چنان است که از قسم نباتات نیست، بلکه از ارضیات است و در میان او چیزی بشکل گندم میباشد و مسمن و مسمل است و اگر یک دو رطل آب و عسل ممزوج کنند فی الفور شراب مسهل شود. جوز جندم معرب آن است. (از فرهنگ رشیدی). دوایی است که در صحرا از سنگ ریزه ها برمی آید و نام دیگرش ’گوز گندم’ است. چون دانه هایی است که در گورستان هم میروید، و مقصود از گل همان گور است معرب آن جوز جندم و عربی آن حبهالقبر است دوایی دیگر هست مسمی ̍ به گوژ گندم که دانه ای است نباتی و از سمیات است و معرب آن جوز جندم است. فرهنگ نویسها و بعضی قرابادینها دو لفظ را اشتباه بهم کرده گل گندم و گوز گندم را یکی دانستند و جوز جندم (به زاء معجمه) را معرب گل گندم و گوز گندم دانستند. (فرهنگ نظام) (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین). قنطوریون یا گل گندم که جنس های بسیار دارد ریشه های تمام آنها ضخیم و قوی است بقسمی که در مزارع گندم ممکن است موجب زحمت شود و ریشه های عموم آنها تلخ وبر ضد تب به کار میبرند. (گیاه شناسی گل گلاب ص 261)
لغت نامه دهخدا
(گَ / گُو گَ)
از: گوز (گردو) + آگند. (آگنده) جوزاغند. جوزغند. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). بر وزن و معنی جوزاغند است که معرب آن باشد، و آن شفتالویی است خشک که درون آن را از مغز گردکان پر کرده باشند. (برهان). بر وزن و معنی جوزاغند است و آگند و آغند به معنی پرشده است و گوز به معنی گردکان است و جوز معرب آن است. (انجمن آرا) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(زَ دَ / دِ)
کسی که گوز دهد. کسی که از پایین خود باد خارج کند
لغت نامه دهخدا
ضرطه بدبو، سخنان لاف و گزاف و هرزه. توضیح در دیوان خاقانی چاپ عبدلرسولی ص 377 آمده: حاسد چو بیند این سخنان چو شیرومی سرکه نماید آن سخن گوز گند او. رشیدی و انجمن آرا و آنندراج و شعوری نیز بیت را بهمین وجه ذکر کرده اند اما در دیوان چاپ دکتر سجادی ص 368 مصراع دوم چنین است: چون سر که گردد آن سخن لور کند او. همچنین جهانگیری و شعوری بیت ذیل را از مولوی آورده اند: از بوسها بر دست او و ز سجده ها بر پای او وز گوز گند شاعران و زدمدمه هز ژاژخا. ولی مصراع دوم این بیت هم در دیوان کبیر چاپ آقای فروزانفر ج 1 ص 22 چنین آمده: وز لور کند شاعران وز دمدمه هر ژاژخا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوزنده
تصویر گوزنده
کسی که بگوزد آنکه ضرطه دهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوزگند
تصویر گوزگند
((گَ))
ضرطه بد بو، کنایه از سخنان لاف و گزاف و هرزه
فرهنگ فارسی معین