جدول جو
جدول جو

معنی گورنیک - جستجوی لغت در جدول جو

گورنیک
دهی است از دهستان شپیران بخش سلماس شهرستان خوی واقع در 39500 گزی جنوب باختری سلماس و 2500 گزی جنوب ارابه رو قلعه رش دره، هوای آن سردسیر سالم است، سکنۀ آن 52 تن، آب آن از چشمه است، محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گارنیک
تصویر گارنیک
(پسرانه)
پری کوچک
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گوردین
تصویر گوردین
جامۀ پشمین ضخیم، گلیم، پلاس، کوردین، کوردی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زورنیم
تصویر زورنیم
تکۀ پارچه که برای زینت در پشت یقۀ لباس می دوزند
فرهنگ فارسی عمید
(نَ مَ)
کنایه از مردم نمک بحرام و حرام نمک باشد. (برهان). کسی که پاس نمک نداشته باشد و با ولی نعمت بد بازد، مرادف نمک بحرام. (آنندراج). مردم نمک بحرام و حرام نمک. (ناظم الاطباء). حق نشناس. نمک بحرام. (فرهنگ فارسی معین). امروز نمک کور گویند. (حاشیۀ برهان چ معین). نمک نشناس
لغت نامه دهخدا
(زَ وَ)
پارچه ای راگویند که به اندام خاصی از جانب پشت بر گریبان جامه دوزند. (برهان) (فرهنگ فارسی معین). پارچه ای بود که بر گریبان جامه از جانب پشت دوزند به جهت خوشایندگی و آنرا به ترکی الپاق خوانند. (جهانگیری) (از فرهنگ رشیدی) (از انجمن آرا) (از آنندراج) ، پینه و وصلۀ جامه، تکه ای که برای فراخ کردن جامه در میان آن مندرج کنند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
خداوند زور، توانا، (شرفنامۀ منیری)، بازور، پرزور، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، زورآور و توانا و قوی، (ناظم الاطباء)، زورمند، زورین، هر چیز پرزور و قوی، (از بهار عجم) (از آنندراج) :
چنان کندش از بازوی زورناک
که بربودش از باد و دادش به خاک،
میرخسرو (از بهار عجم) (از آنندراج)،
رجوع به زورمند و زورین شود
لغت نامه دهخدا
(قُ)
دهی است از دهستان حومه بخش صومای شهرستان ارومیه، سکنۀ آن 349 تن. آب آن از دره. محصول آن غلات، توتون و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان آنجا جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(کُ پِ)
منجم مشهور از مردم لهستان و اوست که پس از ابوریحان بیرونی قائل به مرکزیت خورشیدو متحرک بودن زمین شد و نظام بطلمیوس را نسخ کرد. (یادداشت مؤلف). در نوزدهم فوریه سال 1473 میلادی در شهرتورن در لهستان بدنیا آمد و چون یتیم بود عموی او که کشیش بود وی را برای تحصیل به دانشگاه کراکووی فرستاد و کپرنیک جوان با شورو شوق فراوان تمام دروس آن را از هیئت و نجوم و نقاشی و مناظر و مرایا فرا گرفت. در 23 سالگی به ایتالیا رفت و در دانشگاه پادو طب تحصیل کرد و نجوم را در دانشگاه بولونی آموخت و بر اثر هنر و استعدادش کرسی تدریس ریاضیات به او واگذار گردید. سپس بدرخواست عمویش که مقام کشیش رسمی شهر فروئنبورگ را برای وی در نظر گرفته بود به این شهر بازگشت و تا آخر عمر در آنجا ماند. گاهگاه مسافرتهای کوتاهی به تورن و کراکووی می کرد. پس دوران استقلال و آرامش در زندگی وی آغاز شد و به مطالعه در آثار منجمان گذشته پرداخت و تمام اشکالات و ناهمآهنگی هایی را که در دستگاه کرات و دوایر بطلمیوس وجود داشت هویدا ساخت. در سال 1503 یا 1504 میلادی بود که کوپرنیک با عقیدۀ فیلولائوس و آریستارک که 18 قرن پیش از وی به حرکت دورانی زمین اعتقاد پیدا کرده بودند موافق شد و قبول کرد که زمین هر 24 ساعت یک بار به دور خود حرکت می کند و خورشید را در مرکز کرۀ سماوی ساکن نگاه داشت و زمین را در مدت یک سال بدور آن بحرکت درآورد به عقیدۀ وی ستارگان همه نقاط درخشان و ثابتی هستند و سیارات همگی مانند زمین به دور خورشید حرکت می کنند. (از تاریخ علوم پی یر روسو)
لغت نامه دهخدا
(کَ وَ)
اسباب خانه و رخت خانه. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس) ، مال صامت. (ناظم الاطباء). دارایی غیرمنقول. (از اشتینگاس) ، مغاک. خندق. گودال. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
شوره زار، شوره بوم: ارض سبخه، زمین شورناک، (یادداشت مؤلف)، اسباخ، شورناک گردیدن زمین، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(رُ)
نوعی از گیاه بنواحی معتدل که قدما آنرا علاج داحس میشمردند
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان سیریک بخش میناب شهرستان بندرعباس واقع در 24 هزارگزی جنوب میناب کنار راه مالرو میناب به جاسک، جلگه و گرمسیراست، سکنۀ آن 400 تن است، آب آن از چاه تأمین میشود، محصول آن خرما و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرواست، مزارع سرمست، سورکی، جوشکی، غلامرضایی و علی شاهی جزء این ده است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
ده کوچکی است از دهستان سیریک بخش میناب شهرستان بندرعباس واقع در 30 هزارگزی جنوب میناب و 6 هزارگزی خاور راه مالرو جاسک به میناب، جلگه و گرمسیر است و 130 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
ده کوچکی است از دهستان هیدوج بخش سوران شهرستان سراوان واقع در 28 هزارگزی جنوب خاوری سوران و یک هزارگزی خاور راه مالرو سوران به ایرافشان که 45 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
فرسخی کمتر میانۀ جنوب و مغرب احمدحسین است. (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
دهی است از دهستان شهرستان نهاوند واقع در 34000 گزی باختر شهر نهاوند، کنار راه مالرو امیرآباد به چرگه. کوهستانی و سردسیر مالاریایی و دارای 123 تن سکنه است. آب آن از چشمه است. محصول آن غلات و توتون و حبوب و کتیرا و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(رَ دَ / دِ)
آنچه بگورد. (یادداشت مؤلف). رجوع به گوریدن شود
لغت نامه دهخدا
منسوب به گوران (کرد)، رجوع به گوران شود
لغت نامه دهخدا
(اِشْ وِ)
نیکلا. از مردان سیاسی اتحاد جماهیر شوروی بود که بسال 1888 میلادی در سن پترزبورگ متولد شد و مدتی صدر هیأت رئیسۀ شورای عالی آن کشور بود و بسال 1946 درگذشت، مرد متکبر. (منتهی الارب) (آنندراج). مختال (متکبر). (المنجد) ، چشم رساننده. مؤنث: شوهاء. (منتهی الارب) (آنندراج). آنکه زود بچشم کند. ج، شوه. (مهذب الاسماء). آنکه زود چشم زخم رساند. مؤنث: شوهاء. ج، شوه. (از المنجد). مرد بدچشم که زود چشم کند چیزی را. آنکه چشم زخم او زود اثر کند
لغت نامه دهخدا
(اِ ژِ)
علم تحقیق در راههای اصلاح جسمی و روحی نژاد بشر بر اساس جلوگیری از توالد و تناسل افراد نامتناسب و تشویق افراد مناسب به این کار. در بعضی کشورها قوانین خاصی برای عقیم کردن افراد دارای عیب های روانی وضع شده ولی در اجرای این قوانین مشکلات زیادی پیش می آید، ظاهراً امیدبخش ترین راههای اصلاح نژاد، تربیت صحیح و اصلاح محیط است. (دایرهالمعارف فارسی) ، ساخت و یراق زین. یراق زین، لگام اسب. (ناظم الاطباء) (هفت قلزم). لجام اسب. (برهان) ، مردم معتبر. (ناظم الاطباء). مردم امین و معتمد. (هفت قلزم) (برهان). رجوع به اوستام شود
لغت نامه دهخدا
(خوَرْ / خُرْ)
شوربا، و معرب آن خردق و خردیق است. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
ونسان د (1712-1759 میلادی) عالم اقتصاد فرانسوی که در سن مالو متولد شد. وی نخستین بار آزادی تجارت غلات و مواد صنعتی را توصیه کرد
مادموازل د (1566-1645 میلادی) زن ادیب فرانسوی که در پاریس متولد شد. وی دخترخواندۀ مونتنی بود و آثار او را دوباره به چاپ رساند
لغت نامه دهخدا
(گَ وَ)
متاع و رخت خانه و متاع غیرمنقوله. (آنندراج). اسباب خانه و رخت خانه و اموال صامت. (ناظم الاطباء) ، خندق. (آنندراج). مغاک. شیار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان کربال بخش زرقان شهرستان شیراز واقع در 74000 گزی جنوب خاور زرقان و 7000 گزی راه فرعی بندامیر به خرامه، جلگه و معتدل مالاریایی است، سکنۀ آن 319 تن است، آب آن از رود کر است، محصول آن غلات و برنج و شغل اهالی زراعت وراه آن مالرو است، این قریه را معزآباد هم گویند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)، در دو فرسخ و نیم مشرقی گاوکان است، (فارسنامۀ ناصری گفتار دوم ص 258)
لغت نامه دهخدا
گیاهی است از تیره گندمیان که سنبه هایش شامل دو گل میباشند ولی چون سنبله مرکب دارد گلهایش شبیه خوشه انگورند و آن در غالب نقاط گرم و معتدل کره زمین میروید. گورگیاه یکی از علوفه های خوب جهت چرای دامها میباشند. در حدود 200 گونه از این گیاه شناخته شده است که برخی از آنها مصارف دارویی نیز دارند. گلهای این گیاه دارای بوی نسبه مطبوع میباشند اذخر طیب العرب اذخر عربی تبن مکه خلال مامونی ثیل طیب سخس سخیس کندهیس کندبیل کنتول سوندهی روس سوریا گورگیا کاه مکه کاه مکی علف عطر زنجبیل علف عطر نمور علف عطر نیمار علف عطر روزای هندی قصیبه گوز گینه غرشنه سخینوس ثیل مکی سخینس سفون
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه صید گور (خر) کند: گوری الحق دونده بود و جوان گورگیر از پسش چو شیر دوان. (هفت پیکر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گورنده
تصویر گورنده
آشفته و درهم شونده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گورانی
تصویر گورانی
منسوب به گوران
فرهنگ لغت هوشیار
گلیم و پلاس، جامه ایست پشمین مانند کپنک که فقیران و درویشان پوشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوردین
تصویر گوردین
گلیم و پلاس، جامه ای پشمین مانند کپنک که فقیران و درویشان پوشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زورنیم
تصویر زورنیم
((زَ وَ))
پارچه ای که به اندام خاصی از جانب پشت بر گریبان جامه دوزند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گمانیک
تصویر گمانیک
مشکوک
فرهنگ واژه فارسی سره
نیشگون محکم
فرهنگ گویش مازندرانی
زیر گوشی سخن گفتن
فرهنگ گویش مازندرانی
استانداری، فرمانداری
دیکشنری اردو به فارسی