جدول جو
جدول جو

معنی گورسفید - جستجوی لغت در جدول جو

گورسفید
(سَ / سِ)
دهی است از دهستان سراب دورۀ بخش چگنی شهرستان خرم آباد واقع در 7 هزارگزی جنوب خاوری سراب دوره و 4 هزارگزی جنوب اتومبیل روخرم آباد به کوهدشت. جلگه و معتدل مالاریایی و سکنۀ آن 240 تن است. آب آن از رود خانه خرم آباد تأمین میشود. محصول آن غلات و حبوب و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. صنایع دستی آنان سیاه چادربافی و جل بافی و راه آن مالرو است. ساکنان از طایفۀ سبزه وار و چادرنشین هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از روسفید
تصویر روسفید
درستکار، بی گناه، مقابل روسیاه، سرفراز، موفق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گش سفید
تصویر گش سفید
بلغم از مجموع از چهار خلط یا گش بدن شامل گش زرد یا صفرا، گش سرخ یا خون، گش سیاه یا سودا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گل سفید
تصویر گل سفید
نوعی سنگ آهک به رنگ سفید که گاهی به واسطۀ وجود مواد خارجی به رنگ زرد یا سبز یا خاکستری است و هرگاه آن را در کوره حرارت بدهند و بعد بگذارند سرد شود، تبدیل به آهک می گردد
فرهنگ فارسی عمید
پستانداری اهلی و علف خوار که از شیر و پشم و گوشت و پوست او استفاده می کنند و گوشت او از غذاهای اصلی انسان است
فرهنگ فارسی عمید
(سَ / سِ)
رودی در فیروزکوه. (از جغرافیای طبیعی کیهان ص 87)
لغت نامه دهخدا
(سَ / سِ)
ده کوچکی است از دهستان ماهور و میلانی بخش خشت شهرستان کازرون واقع در 69000 گزی کنارتخته که در دامنۀ کوه بزان واقع شده است. سکنۀ آن 35 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
دهی است از دهستان گیلان بخش گیلان شهرستان شاه آباد واقع در 12000 گزی شمال باختری گیلان و 1500 گزی جنوب شوسۀ گیلان به قصرشیرین. دشت و گرمسیر مالاریایی و دارای 350 تن سکنه است. آب آن از رود خانه گیلان است. محصول آن غلات و برنج و توتون و حبوب و صیفی و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. ساکنان از طایفۀ کلهر هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان مؤمن آباد بخش درمیان شهرستان بیرجند واقع در 58 هزارگزی جنوب باختری درمیان و 13 هزارگزی باختر شوسۀ عمومی مشهد به زاهدان، 321 تن سکنه دارد، آب آن از قنات و محصول آن غلات و شلغم و شغل اهالی زراعت است، راه مالرو دارد، طوایف بهلولی، یعقوبی و حاجی حقداد در اطراف این ده ساکنند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(چَ زَ)
نورسیده. نوشکفته. تازه دمیده. نورس:
که آن ناشکفته گل نورسید
همی گشت بر باد چون شنبلید.
عنصری.
، نوجوان. جوان تازه سال. ناپخته و نامجرب. نورسیده:
ز کردار این کودک نورسید
ندانم که از غم چه خواهم کشید.
اسدی.
در تمام معانی رجوع به نورسیده شود
لغت نامه دهخدا
(فَ)
گوسپند:
گاهی چو گوسفندان در غول جای من
گاهی چو غول گرد بیابان دوان دوان.
بوشکور (از لغت فرس ص 315).
فربه کرده تو کون ایا بد سازه
چون دنبه ی گوسفند در شب غازه.
عماره (از لغت فرس ص 488).
کردش اندر خبک دهقان گوسفند
وآمد از سوی کلاته دل نژند.
دقیقی.
کی عجب گر با تو آید چون مسیح اندر حدیث
گوسفند کشته از معلاق و مرغ از باب زن.
کمال عزی (از حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی).
بدو گفت بهرام کاین گوسفند
که آرد بدین جای ناسودمند؟
فردوسی.
چه کرده ست این گوسفند ضعیف
که در کشتن او ثواب و جزاست.
ناصرخسرو.
گوسفند فلک و گاو زمین را به منی
حاضر آرندو دو قربان مهیا بینند.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 98).
خسرو عادل که در ایام او با گوسفند
گرگ ظالم پیشه را مهر شبان آمد پدید.
ابن یمین.
فدای جان تو گر من تلف شدم چه عجب
برای عید بود گوسفند قربانی.
سعدی (طیبات).
- امثال:
گوسفند امام رضا را تا چاشت نمی چراند، با هیچ کس دوستی به پایان نبرد. (امثال و حکم ج 3 ص 1330).
گوسفند به فکر جان است، قصاب به فکر دنبه. (امثال و حکم ج 3 ص 1330).
گوسفند را برای کشتن فربه کنند. (قرهالعیون، از امثال و حکم ج 3 ص 1330).
برای عید بود گوسفند قربانی. سعدی (طیبات).
گوسفند را به گرگ سپردن. (امثال و حکم ج 3 ص 1330).
گوسفند کشته از پوست باز کردن دردش نیاید. (امثال و حکم ج 3 ص 1330).
گوسفند ازبرای قربانی است، یعنی آنکه دلاور و مردانه است در کار خداوند نعمت خود را قربان می سازد و جان خود را دریغ نمی دارد چنانکه ایجاد گوسفند برای قربانی است، به خلاف گرگ و سگ که اینکاره نیستند. (بهار عجم و آنندراج).
مثل گوسفند یکی که از آب جست همه می جهند. (امثال و حکم ج 3 ص 1480).
مثل گوسفندان که چون یکی به جوی گذرد دیگران نیز بر پی او گذر کنند. (امثال و حکم ج 3 ص 1480). و رجوع به گوسپند شود.
- مثل گوسفند، احمق. (امثال و حکم ج 3 ص 1480).
- مثل گوسفند سربریده، چشمی گسیخته. (امثال و حکم و دهخدا ج 3 ص 1480)
لغت نامه دهخدا
(گُسْ)
دریاچه ای است در جنوب دریاچۀ ارومیه. (جغرافی طبیعی کیهان ص 82)
لغت نامه دهخدا
(سَ / سِ)
روسپید. ممتاز و نامدار و باشرف و برگزیده. (ناظم الاطباء). معزز و ممتاز و دولتمند. (غیاث اللغات) (از آنندراج) ، درست کار. (ناظم الاطباء).
- روسفید شدن، از عهده کاری خوب برآمدن و سرافراز شدن.
- روسفید کردن، باعث سرافرازی کسی شدن. و رجوع به روسپید شود
لغت نامه دهخدا
(پَ سَ / سِ)
چای پرسفید، قسمی چای معطر که رنگ آن به سفیدی زند
لغت نامه دهخدا
(سَ / سِ)
کوهی است درمشرق دریاچۀ نیریز. (جغرافیای طبیعی کیهان ص 55)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
دهی است از دهستان حیات داود بخش گناوۀ شهرستان بوشهر، واقع در18000گزی خاور گناوه، نزدیک راه فرعی گناوه به برازجان. جلگه، گرمسیر مرطوب و مالاریائی، دارای 351 تن سکنه. آب آن از چاه، محصول آنجا غلات، شغل اهالی آن زراعت است و در سه محل بنام گاو سفید بزرگ و کوچک و متوسط سکنی دارند جمعیت اولی 291 و جمعیت دومی و سومی هر یک سی تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(سُ)
از اسمای محبوب است، چنانکه گردسرین. (آنندراج). معشوقه ای که سرین وی مانند سرین گور پر و انباشته باشد. (ناظم الاطباء) :
مجلس تو همه سال ای ملک آراسته باد
از بت کبک خرام و صنم گورسرین.
فرخی (از آنندراج).
برق هیأتی، صاعقه هیبتی، گورسرینی، غزال چشمی (وصف اسب). (سندبادنامه ص 251)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
دهی است در مازندران در دومیلی مگس تپه و دومیلی دریا و محل سکونت یموت ها است. (از ترجمه مازندران و استرآباد رابینو ص 136)
لغت نامه دهخدا
(گُ لِ سَ / سِ)
نوعی از گل سرخ که سفید و خوشبوی میباشد، چنانکه در هندوستان گل سبوتی گویند. (آنندراج). گل مشکین. ورد چینی. (مجمع الجوامع) :
به هر زمین که برافکند سایۀ رخ و زلف
گل سفید بر او توده کرد و مشک سیاه.
حکیم ازرقی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گِ)
دهی است از بخش روانسر شهرستان سنندج واقع در 2000 گزی باختر رودسر و 1000گزی جنوب راه اتومبیل رو روانسر به پاوه. هوای آن سرد و دارای 260 تن سکنه است. آب آن از رود خانه باباعزیز و محصول آن غلات، پنبه، حبوبات و لبنیات است. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. و در تابستان اتومبیل میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(گِ سَ / سِ)
گل گیوه. گل یزدی. گل قزوین. معادن این گل در لرستان، نائین، یزد و سایر نقاط ایران یافت میشود
لغت نامه دهخدا
(سَ)
دهی از دهستان طیبی سرحدی بخش کهگیلویۀ شهرستان بهبهان. واقع در 4هزارگزی جنوب قلعه رئیسی مرکز دهستان. کوهستانی، سردسیر، مالاریائی. دارای 75 تن سکنه. آب آن از چشمه، محصول آنجا غلات و برنج و پشم و لبنیات. شغل اهالی زراعت و حشم داری. صنایع دستی قالیچه و پارچه بافی. ساکنین ازطایفۀ طیبی هستند. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(سَ / سِ)
دهی است از دهستان زلقی بخش الیگودرز شهرستان بروجرد که در چهل و چهارهزارگزی جنوب خاوری الیگودرز، کنار راه مالرو انوج به کله دین پایین واقع است. محلی است جلگه، معتدل و سکنۀ آن 368 تن است. آب آن از قنات و چاه تأمین میشود. و محصول آنجا غلات، لبنیات، پنبه، چغندر و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان قالیچه بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
تصویری از رو سفید
تصویر رو سفید
بی گناه، سرفراز، درستکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روسفید
تصویر روسفید
نشان، علامت، رسم
فرهنگ لغت هوشیار
جانوری که سرینش مانند سرین گور پر و انباشته باشد: برق هیاتی صاعقه هیبتی گورسرینی غزال چشمی، معشوقی که چنین وصفی داشته باشد: مجلس تو همه سال ای ملک آراسته باد از بت کبک خرام و صنم گور سرین. (فرخی)
فرهنگ لغت هوشیار
پستانداریست از راسته سم داران از دسته زوج سمان از گروه نشخوار کنندگان و از تیره تهی شاخان که جهت استفاده از پشم و شیر و گوشتش آنرا اهلی کرده بصورت گله های بزرگ نگهداری میکنند. برخی نژاد های گوسفند نر دارای شاخ مورب و حلقوی و پیچ دار میباشند و در این صورت بنام قوچ نامیده میشوند ولی گوسفند ماده متعلق بهر نژادی که باشد بطور عام بنام میش خوانده میشود. بهترین نژاد های گوسفند عبارتند از: نژاد مرینوس که دارای پشمهای لطیفی است و گوسفند قره گل که پشمهایش دارای جعد خاصی است گوسپند ضان جمع گوسفندان گوسفند ها. یا گوسفند تسلیم. گوسفندی که در قربانگاه برای قربان کردن حاضر سازند، شخصی که در کمال تسلیم باشد (ایهام بدو معنی) : دل سلیم من آن گوسفند تسلیم است که جز به تیغ تو قربان شدن نمی داند. (شانی تکلو)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روسفید
تصویر روسفید
((س))
بی گناه، صوابکار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گوسفند
تصویر گوسفند
((فَ))
از جانوران اهلی و علف خوار که گوشت و پوست و شیرش مورد استفاده انسان است، گوسپند
فرهنگ فارسی معین
دیدن میش در خواب، دلیل بر زنی بزرگ است. اگر بیند که ماده میشی داشت، دلیل که زنی بزرگ زاده بخواهد. اگر بیند که گوسفند با او سخن گفت، دلیل ا ست روزی بر وی فراخ شود. جابر مغربی
دیدن گوسفند روزی حلال باشد - یوسف نبی (ع)
گله، رمه: بوسیله صرفه جوییهایتان به خوشبختی خواهید رسید
در چراگاه: یک برد در بازی لاتاری
چاق: یک اتفاق خوش
لاغر: لحظات مشکلی خواهید داشت
گله داری کردن: یک شادی در انتظارتان است - لوک اویتنهاو
دیدن گوسفند درخواب، دلیل غنیمت است. اگر بیند که گوسفند می چرانید، دلیل که بر قومی مهتری یابد. اگر دید که گوسفند بسیار داشت و دانست که ملک اوست، دلیل است که نعمت بسیار حاصل کند. اگر بیند که گوشت گوسفند پخته می خورد، دلیل که به قدر آن غنیمت یابد. اگر بیند که گوسفند بکشت، دلیل که بر دشمن ظفر یابد و مال او را بخورد. محمد بن سیرین
گوسفند نیز از حیوانات حلال گوشت است و دیدنش در خواب مبارک است و نیکو. تعبیر قوچ و گوسفند را در جای خود نوشته ام که چون دیدنش ریشه مذهبی و عقیدتی دارد دارای تعبیر خاصی است اما گوسفند ماده و شیرده در خواب غنیمت است و روزی. اگر در خواب ببینید گوسفند فربه ای دارید روزی شما فراخ می شود و نعمت و برکت خواهید یافت. اگر گسی گوسفندی به شما بدهد او شما را متنعم می کند و چنانچه گوسفندی لاغر باشد نشان عسرت است و تنگدستی. اگر گوسفند فربه ای داشته باشید در خواب ببینید آن را می فروشید کفران نعمت می کنید و نشان آن است که به همین علت نعمت و روزی شما تنگ و گرفته می شود ولی اگر گوسفند چاقی را در خواب بخرید بسیار نیکو است و خبر از این است که روزی می یابید و نعمت بر شما زیاد می شود. برخی نوشته اند گوسفند ماده نعمتی است که از سوی یک زن به بیننده خواب می رسد. اگر در خواب ببینید گله هست و شما چوپان آن گله هستید به ریاست و بزرگی می رسید و عده ای به فرمان شما در خواهند آمد که البته این بستگی به شغل و حرفه شما دارد. جوانی در خواب دید که چوپان شده و گله ای گوسفند را در صحرا می چراند. معبر به او گفت (بر قومی مهتری خواهی یافت. سالی چند گذشت. جوان که تصادفا آن معبر را دید به او گفت (به خاطر داری؟ تو یک روز به من گفتی بر قومی مهتری خواهم یافت نه فقط مهمتر یک قوم نشده ام بلکه پدرم را که نان آور خانه بود از دست دادم) معبر پرسید (الان چه می کنی ؟) گفت (دکان پدرم را اداره می کنم و با درآمد همان دکان هم زن و فرزند خودم را هم نان می دهم و هم مادر و چهار خواهر و برادرم را نگه داری می کنم) معبر گفت (پس من خلاف نگفتم چرا که الان مهتر قومی هستی که آن ها چون گوسفندان در پناه تو هستند و چنانچه آن ها را به حال خود واگذاری به وسیله گرگان دریده خواهند شد) به هر حال دیدن گوسفند در خواب نیکو است و گوشت گوسفند نیز نعمت است اما پخته آن بهتر از خام آن است. منوچهر مطیعی تهرانی
۱ـ چیدن پشم گوسفندان در خواب، علامت آن است که از کارهای خود سود فراوانی به دست خواهید آورد.
۲ـ دیدن گله گوسفند در خواب، نشانه آن است که مزرعه داران به شادمانی و سود فراوانی دست خواهند یافت.
۳ـ اگر خواب ببینید گوسفندان گله ای مریض و لاغر شده اند، نشانه آن است که به خاطر عملی شدن نقشه هایتان نومید خواهید شد.
۴ـ خوردن گوشت گوسفند در خواب، نشانه آن است که افراد بدخلق احساسات شما را نادیده خواهند گرفت و به شما اهانت خواهند کرد.
دیدن گوسفند درخواب بر پنج وجه است. اول: مهتری وسروری. دوم: زنی بزرگ ومهم. سوم: مال. چهارم:فرمان روایی. پنجم: جاه ومقام و منفعت یافتن.
اگر در خواب بیند که بز و میشی داشت، دلیل که از بزرگی مال حاصل کند. اگر بیند که شاخهای بز و میش، قوی بود، دلیل که بیننده خواب توانا شود. اگر بیند که بز و میش بسیار داشت و دانست که ملک اوست، دلیل است به قدر آن منفعت یابد و نیز گویند به عدد هر میشی، بزرگی یابد.
فرهنگ جامع تعبیر خواب