جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با روسفید

روسفید

روسفید
روسپید. ممتاز و نامدار و باشرف و برگزیده. (ناظم الاطباء). معزز و ممتاز و دولتمند. (غیاث اللغات) (از آنندراج) ، درست کار. (ناظم الاطباء).
- روسفید شدن، از عهده کاری خوب برآمدن و سرافراز شدن.
- روسفید کردن، باعث سرافرازی کسی شدن. و رجوع به روسپید شود
لغت نامه دهخدا

روسفیدی

روسفیدی
روسفید شدن، کردار و اعمال بطور شرافت. (ناظم الاطباء). عزت و آبرو. معصومی. سادگی. و رجوع به روسفید شود
لغت نامه دهخدا

روسپید

روسپید
کسی که سرافراز باشد بخوبی کاری که کرده است. روسفید:
شبی دارم سیاه از صبح نومید
درین شب روسپیدم کن چو خورشید.
نظامی.
دو پروانه بینم درین طرفگاه
یکی روسپید است و دیگر سیاه.
نظامی.
تا نفکندند نرست آن امید
تا نشکستند نشد روسپید.
نظامی.
قدم بتربت عاشق ز ساق سیمین نه
که روسپید بروز حساب برخیزد.
؟ (از آنندراج).
، این لفظ را بر زنان بدکاره بر سبیل طعن اطلاق کنند که: ای روسپید، یعنی روسیاه و به این معنی روسپی مخفف آن است. (آنندراج). و رجوع به روسپی شود
لغت نامه دهخدا

پر سفید

پر سفید
آنکه پرسفید رگ دارد سفید پر. یا چای پرسفید. نوعی چای معطر که رنگ آن مایل بسفید است
فرهنگ لغت هوشیار