روسپید. ممتاز و نامدار و باشرف و برگزیده. (ناظم الاطباء). معزز و ممتاز و دولتمند. (غیاث اللغات) (از آنندراج) ، درست کار. (ناظم الاطباء). - روسفید شدن، از عهده کاری خوب برآمدن و سرافراز شدن. - روسفید کردن، باعث سرافرازی کسی شدن. و رجوع به روسپید شود
کسی که سرافراز باشد بخوبی کاری که کرده است. روسفید: شبی دارم سیاه از صبح نومید درین شب روسپیدم کن چو خورشید. نظامی. دو پروانه بینم درین طرفگاه یکی روسپید است و دیگر سیاه. نظامی. تا نفکندند نرست آن امید تا نشکستند نشد روسپید. نظامی. قدم بتربت عاشق ز ساق سیمین نه که روسپید بروز حساب برخیزد. ؟ (از آنندراج). ، این لفظ را بر زنان بدکاره بر سبیل طعن اطلاق کنند که: ای روسپید، یعنی روسیاه و به این معنی روسپی مخفف آن است. (آنندراج). و رجوع به روسپی شود