- گورستان
- قبرستان
معنی گورستان - جستجوی لغت در جدول جو
- گورستان
- قبرستان، محل دفن مردگان، جایی که مردگان را زیر خاک می کنند، سرزمینی که در آن گور بسیار باشد
وادی خاموشان، غریبستان، مقبره، گورسان، کرباس محلّه، گوردان، مروزنه، مرزغن، ستودان
- گورستان
- قبرستان
- گورستان ((رِ))
- قبرستان
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
موستان
جایی که درخت انگور بسیار باشد، تاکستان، موستان، رزستان، باغ انگوری
زمینی که دارای شوره است شوره زار
شوره زار، زمین پرشوره
جایی که در آن درخت گردو بسیار باشد
جایی که در آن گوهر باشد
جایی که در آن گوهر باشد
قبرستان، محل دفن مردگان، جایی که مردگان را زیر خاک می کنند، سرزمینی که در آن گور بسیار باشد
گورستان، وادی خاموشان، غریبستان، مقبره، کرباس محلّه، گوردان، مروزنه، مرزغن، ستودان
گورستان، وادی خاموشان، غریبستان، مقبره، کرباس محلّه، گوردان، مروزنه، مرزغن، ستودان
گورستان قبرستان: یکی گورسان کرد ازان دشت کین که جایی ندیدند پیدا زمین
گورستان
گلستان، جای پرجا
باغ خرما کویکستان
جایی که درختان توت درآن زیاد باشد توتستان
جایی که در آن درخت سرو بسیار باشد
شهرستان، شهر
جایی که شکر فراوان باشد شکر زار، جایی که نیشکر زراعت کنند
شهر بزرگ با توابع
گازرگاه، رخت شوی خانه
محل دفن مردگان، جایی که مردگان را زیر خاک می کنند، سرزمینی که در آن گور بسیار باشد
گورستان، وادی خاموشان، غریبستان، مقبره، گورسان، کرباس محلّه، گوردان، مروزنه، مرزغن، ستودان
گورستان، وادی خاموشان، غریبستان، مقبره، گورسان، کرباس محلّه، گوردان، مروزنه، مرزغن، ستودان
جایی که در آن کوه بسیار باشد، کوهسار
دادگاه، عدالت خانه، داوری خانه، داوری گاه
آموزشگاهی که در آنجا فنون هنری از قبیل نقاشی، موسیقی و امثال آن ها تعلیم داده می شود
آنکه در گورستان بر سر گور مردگان قرآن بخواند، برای مثال حلوا سه چار صحن شب جمعه چند بار / بهر ریا به خانۀ هر گورخوان شود (سعدی۳ - ۹۵۷) ، کسی که هنگام دفن میّت تلقین بخواند
کسی که مملکتی را فتح می کند، کشورگشا، کشور گیر
بیمارستان، جایی که بیماران را پرستاری و معالجه می کنند، مریض خانه، بیمار خانه
شفا خانه، مستشفی، دار الشّفا، بیمارسان، هروانه گه
شفا خانه، مستشفی، دار الشّفا، بیمارسان، هروانه گه
کار بزرگ و برجسته، محل کار، کارگاه، قصه، حکایت، داستان، برای مثال خم زلف تو دام کفر و دین است / ز کارستان او یک شمّه این است (حافظ - ۱۲۸)
جایی که درخت سرو بسیار باشد، در موسیقی لحنی از سی لحن باربد، برای مثال چو بر دستان «سروستان» گذشتی / صبا سالی به سروستان نگشتی (نظامی۱۴ - ۱۸۰)
توت زار، جایی که درخت توت بسیار باشد و توت فراوان به دست آید، توتستان
جایی که دارای انواع نقش و نگار و صورت ها و کارهای نقاشی باشد، کارگاه نقاشی، برای مثال این هست همان ایوان کز نقش رخ مردم / خاک در او بودی دیوار نگارستان (خاقانی - ۳۵۹)
پارسی تازی گشته تبرستان نام این بخش از سرزمین ایران از واژه تبره گرفته شده که به آرش پشته و تپه و کوه های کوچک است
جائی که مردگان را دفن کنند