جدول جو
جدول جو

معنی گورجی - جستجوی لغت در جدول جو

گورجی
گرجی، (ناظم الاطباء)، رجوع به گرجی شود
لغت نامه دهخدا
گورجی
منسوب به گورجستان. از مردم گورجستان گرجی، زبان مردم گورجستان گرجی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گورجا
تصویر گورجا
محل قبر، مقبره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرجی
تصویر گرجی
از مردم گرجستان، از قوم گرج، زبان قوم گرج
فرهنگ فارسی عمید
مقبره ومزار و تربت، (ناظم الاطباء)، گورستان، (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گُرْ)
الکسیس ماکسیموویچ پیشکوف، معروف به ماکسیم (1868- 1936 میلادی). نویسندۀ روس که در نیژنی نووگورود متولد شد. برخی از آثارش عبارتند از: زندگانی کودکی من، ولگردان، مادر. سبک او سبک رئالیست است. رجوع به ماکسیم گورکی شود
لغت نامه دهخدا
رأس شمالی کوهستان لوزی شکل آرارات، (از جغرافیای شمال ایران تألیف د مرگان ترجمه ودیعی ص 348)
لغت نامه دهخدا
(گَ / گُو)
گبری. منسوب به گبر. رجوع به گبری شود. (ناظم الاطباء) ، نوعی انگور
لغت نامه دهخدا
(چَ)
دهی است از دهستان اشکور پایین بخش رودسر شهرستان لاهیجان واقع در 48 هزارگزی جنوب رودسر و 12 هزارگزی جنوب باختری سی پل. کوهستانی و سردسیر است و 700 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه سار تأمین میشود. محصول آن غلات و گردو و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. زمستان اکثر سکنه برای تأمین معاش به گیلان میروند. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
دسته ای از ساکنان دشت غلام پشتکوه، (از جغرافیای غرب ایران تألیف د مرگان ترجمه کاظم ودیعی ص 353)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان جاپلق بخش الیگودرز شهرستان بروجرد واقع در 14 هزارگزی شمال باختری الیگودرز و 2 هزارگزی شمال شوسۀالیگودرز به ازنا، جلگه و معتدل است، سکنۀ آن 407 تن است، آب آن از چاه و قنات تأمین میشود، محصول آن غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان جاجیم بافی و راه آن مالرو است و تابستان اتومبیل میتوان برد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
ده کوچکی است از دهستان رمشک بخش کهنوج شهرستان جیرفت واقع در 175 هزارگزی جنوب خاوری کهنوج و یک هزارگزی باختر راه مالرو رمشک به سیریک، سکنۀ آن 6 تن است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
نیژنی نوووگورود، شهری از روسیه که در پیوستگاه رود خانه ولگا و اکا قرار دارد، جمعیت این شهر942000 تن است، هفته بازار قدیمی مشهوری در این شهر وجود دارد، گورکی شهری صنعتی است و کارخانه های آهن سازی و اتومبیل سازی وتصفیه خانه نفت و کارخانه های صنایع شیمیایی دارد
لغت نامه دهخدا
(گا وِ)
ده کوچکی است از دهستان مارز بخش کهنوج شهرستان جیرفت واقع در 148000 گزی جنوب کهنوج و سر راه مالرو انگدان به کهنوج. سکنۀ آن 4 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
دویدن چون گورخر، (صحاح الفرس)، دویدن مانند گورخر، عشرت و نشاط و به عشرت و نشاط رفتن، (برهان) (آنندراج)، سور و نشاط، (شعوری ج 2 ورق 328)، بطر و نشاط، (صحاح الفرس) :
خوریم آنچه از ما به گوری خورند
بریم آنچه از ما به غارت برند،
نظامی (شرفنامه ص 484)،
رجوع به ترکیب ’گوری کردن’ شود،
- گوری کردن، عشرت و نشاطکردن، به عشرت و نشاط رفتن:
گوری کنیم و باده کشیم و بویم شاد
بوسه دهیم بر دو لبان پری وشان،
رودکی،
، حرص و طمع، (ناظم الاطباء)،
نامی است که در رامسر به اوری (درختی است جنگلی) دهند، رجوع به اوری شود، گودالی که در فارس و سواحل و بنادر وقشلاقات بکنند مانند گور و قبر و چاه، و غالباً سر آن تنگ است و زیر آن فراخ است و گندم را در آن زیر زمین انبار کرده، سر آن را ببندند که جز خودشان کسی نداند که در آنجا انبار گندم است، و این کار را گاهی برای حفظ از دشمن و لشکر بیگانه نمایند و گاهی برای حفظ گندم و زیادتی قیمت آن به جهت فروختن، چون قیمت غله گران گردد گندم را بیرون آورند و بفروشند، و آن گندم را نیز گندم گوری گویند، (از انجمن آرا) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
دهی است از بخش قشم شهرستان بندرعباس واقع در 134 هزارگزی باختر قشم، سر راه مالرو قشم به باسعیدو، جلگه و گرمسیر و مالاریایی و سکنۀ آن 199 تن است، آب آن از چاه است، محصول آن غلات و شغل اهالی صید ماهی و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
ونسان د (1712-1759 میلادی) عالم اقتصاد فرانسوی که در سن مالو متولد شد. وی نخستین بار آزادی تجارت غلات و مواد صنعتی را توصیه کرد
مادموازل د (1566-1645 میلادی) زن ادیب فرانسوی که در پاریس متولد شد. وی دخترخواندۀ مونتنی بود و آثار او را دوباره به چاپ رساند
لغت نامه دهخدا
(گَ وِ)
گوانجی. (حاشیۀ برهان قاطع چ دکتر معین). عزیز و گرامی، شجاع و دلیر و پهلوان. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، گرانبها و پرقیمت. رجوع به گوانجی شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
احمد بن عبدالصمد غورجی، مکنی به ابوبکر. او از عبدالجبار بن محمد بن احمد جراحی روایت کند، ابوالفتح عبدالملک بن ابی سهل کروخی از وی روایت دارد. وی در ذوالحجۀ سال 481 ه. ق. درگذشت. (از اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 182)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
منسوب به ده غوره بر غیرقیاس. (منتهی الارب). منسوب به غوره یکی از قرای هرات. (از اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 182). رجوع به غوره شود
لغت نامه دهخدا
(گُ)
دهی است از دهستان سیلاخور بخش الیگودرز شهرستان بروجرد، واقع در 20هزارگزی باختر الیگودرز و 6هزارگزی جنوب خاور شوسۀ ازنا به دورود. هوای آن معتدل و دارای 1032 تن جمعیت است. آب آنجا از قنات و چاه است. محصول آن غلات، پنبه و چغندرمیباشد. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
نام قومی از اقوام قفقاز است که به نام محل خود خوانده میشوند. زنان گرجی به تناسب اندام، حسن جمال، ظرافت و لطافت مشهورند. زبانشان به دو قسمت تقسیم میشود: یکی زبان تحریری و ادبی که برای همگی یکسان است و زبان دیگری که نسبت به محل های مختلف تغییر یافته و به شش قسمت تقسیم میگردد. خط آنان از چپ به راست نوشته میشود و به سال 1802 م. روسیه، گرجستان را به تصرف خود درآورد. (از قاموس الاعلام ترکی) : و فرزندان ایشان شاهان گرجی وملک زادگان. (سفرنامۀ ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 60).
زین گرجی طره برکشیده
شد روس چو طره سر بریده.
نظامی.
از خاص و خرجی و خون دل مسلمان و گرجی. (نفثهالمصدور از سبک شناسی بهار ج 3 ص 11)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان شهرکی بخش شیب آب شهرستان زابل واقع در 23000 گزی شمال خاوری سکوهه و 1200 گزی شوسۀ زاهدان به زابل، جلگه و گرمسیر معتدل است، سکنۀ آن 3308 تن، آب آن از رود خانه هیرمند است، محصول آن غلات و لبنیات و صیفی و شغل اهالی زراعت و گله داری و قالیچه و گلیم و کرباس بافی و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از دهستان خسروشیر بخش جغتای شهرستان سبزوار واقع در 15 هزارگزی شمال خاوری جغتای، سر راه اتومبیل رو نقاب که 347 تن سکنه دارد، آب آن از قنات و محصول آن غلات، پنبه، زیره و شغل اهالی زراعت است، راه اتومبیل رو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان مرغا از بخش ایذۀ شهرستان اهواز واقع در 36 هزارگزی باختر ایذه، کوهستانی و معتدل و سکنۀ آن 219 تن، آب آن از چشمه است، محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
کوری، غوری، قصبه ای است در گرجستان که حکومت گاه قدیم سلاطین کارتیل بوده است و شاه عباس آن را فتح کرد، (از عالم آرا ص 877)، رجوع به غوری شود
لغت نامه دهخدا
منسوب به گور (قبر) قبری، گودالی که در بعضی نقاط مانند قبر یا چاه کنند و سر آن غالبا تنگ است و زیر آن فراخ و گندم را در آن زیر زمین انبار کنند و دهانه آنرا ببندند بطوری که جز مالک آن کسی نداند که در آنجا انبار گندم است و این عمل را گاه برای حفظ غلات از دشمن یا سپاهیان بیگانه کنند و گاه برای حفظ آنها و زیاد شدن قیمت تا بهنگام بیرون آورند و بفروشند. یا گندم گوری. گندمی که بطریق مذکور انبار کنند و بهنگام گرانی بیرون آورند و بفروشند. منسوب به گبر گبری، گبری، نوعی انگور
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به گرج: از قوم گرج گرجستانی، زبان مردم گرجستان، خط مردم گرجستان
فرهنگ لغت هوشیار
سردار گوان سپهسالار فرمانده: چو شاپور مهتر گوانجی بود که اندر سخنها میانجی بود، دلاور پهلوان
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که در زراد خانه کار کند اسلحه ساز: در میانه است گروه از یساولان و قورچیان معتبر و ایشیک آقاسیان 00000 و جمعی کثیر از هر طبقه و هر طایفه بودند، رئیس جبه خانه رئیس اسلحه خانه، سرباز جاندار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوری
تصویر گوری
عشرت، نشاط
فرهنگ فارسی معین
گرجی اهل گرجستان، که شاه عباس اول بخشی از آنان را در مناطق
فرهنگ گویش مازندرانی
قوم گرجی از اقوام همسایه ی ایران و در ادوار گذشته خاک آنان.، آبله گون، زندگی
فرهنگ گویش مازندرانی