جدول جو
جدول جو

معنی گودیمل - جستجوی لغت در جدول جو

گودیمل
(مِ)
کلود (1505- 1572 میلادی). موسیقیدان فرانسوی که در بزانسون متولد شد و در عهد سن بارتلمی در لیون کشته شد. وی مؤلف ’پسوم’ است که درآن از تحویل پولی فونی قرن شانزدهم و سبک موسیقی آغاز قرن هفدهم بحث میکند
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گودال
تصویر گودال
جای گود، چاله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گوریل
تصویر گوریل
میمون انسان نما، با قد بلند، وزن زیاد، دندان های نیش دراز، بدنی پوشیده از موهای بلند، بدون دم، علف خوار و بسیار قدرتمند و ورزیده که در جنگل های آفریقا یافت می شود
فرهنگ فارسی عمید
(گَ لَ/ لِ)
دهی است از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاهان. واقع در 10هزارگزی جنوب خاوری کوزران و 3هزارگزی جنوب راه فرعی سنجابی محلی به کرمانشاه. دشت و هوای آن سردسیر و سکنۀ آن 140 تن است. آب آن از چاه تأمین میشود. محصول آن غلات، حبوب، دیم و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد و درتابستان اتومبیل رو است. زمستان گله داران حدود گرمسیر به ذهاب میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(گِ)
ده بزرگی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان شیراز. واقع در 28هزارگزی شمال باختر شیراز کنار راه شوسۀ شیراز به اردکان. واقع در جلگه و هوای آن معتدل و سکنۀ آن 2040 تن است. آب آن از قنات و چشمه تأمین میشود. محصول عمده آن غلات، حبوب، صیفی و انگور دیمی و شغل اهالی زراعت و باغداری است. دبستان دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(گُو بُ نِ)
ده کوچکی است از بخش راین شهرستان بم واقع در 4000 گزی شمال راین و 2000 گزی باختر فرعی راین به نی بید. سکنۀ آن 3 خانوار است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
قسمی از میمون که شباهت تام به انسان دارد و در جنگلهای آفریقا فراوان است و دارای دو متر قد می باشد. (ناظم الاطباء). یک گونه میمون شبیه به انسان که یک نوع بیشتر ندارد. گوریلا آنژنا یا ژینا که در نواحی باختری آفریقای نزدیک استوا وجود دارد. گوریل بزرگ ترین نوع میمون است، قدش تقریباً به اندازۀ انسان و گاهی بزرگ تر است اما سینه اش پهن تر و بازوهایش دراز و بزرگ و ساقهایش کوتاه است. جمجمه اش بیضوی و صورتش به طرف جلو برآمده است. ابروانش کمانی و برجسته است. دندانهای کلبی آن به صورت چنگک است. پشمهایش بلند است و تمام بدنش را می پوشاند ولی سینۀ آن کم مو است و در جنگلهای مرطوب و دورافتاده سکونت میکند. گوریل مدتها موضوع داستانها و وحشیگری آن، ضرب المثل بوده است. این حیوان از انسان می گریزد ولی اگر مجروح شود به شدت از خود دفاع میکند. گوریل حیوانی ترسناک و کمی باهوش است و به صورت جفت زندگی میکند و گیاهخوار است. به واسطۀ قتل و کشتاری که از این حیوان کرده اند نسل آن رو به نقصان میرود
لغت نامه دهخدا
(گَ گِ)
نام محلی که جنگ سوم اسکندر با داریوش در آنجا واقع شده است. پلوتارک گوید جنگ بزرگ اسکندربا داریوش برخلاف آنچه اکثر مورخین نوشته اند در گوگمل روی داد نه در اربیل و این اسم به زبان پارسی معنی خانه شتر است. وجه تسمیۀ این محل از اینجا است: یکی از شاهان قدیم پارس که بر شتر تندرویی سوار بود، در اینجا از کید دشمن برست بعد مقرر داشت که این شتررا در اینجا حفظ و حراست کنند، و خراج ده را برای آسایش این شتر و مستحفظان آن تخصیص داد اگرچه گمل یا جمل لغت پارسی نیست ولی گفتۀ پلوتارک راجع به اینکه جنگ در گوگمل روی داده باید صحیح باشد... بهرحال این محل بر رود بومادوس بر نوزده فرسنگی اربیل از طرف غرب و در پنج فرسنگی موصل از طرف شرق واقع بود. (ایران باستان ج 2 ص 8-1377)
لغت نامه دهخدا
سنت گودول (650- 712 میلادی)، سرپرست و حامی بروکسل که در نزدیکی آلوست متولد شد
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان اندوهجرد بخش شهداد شهرستان کرمان واقع در 18 هزارگزی جنوب شهداد، سر راه فرعی گوک به شهداد، جلگه و گرمسیر است و سکنۀ آن 360 تن است، آب آن از قنات تأمین میشود، محصول آن غلات و حبوب، شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(گِ وَ)
دهی است از دهستان کنگاور بخش کنگاور شهرستان کرمانشاهان واقع در 10000 گزی خاور کنگاور و 1500 گزی جنوب شوسۀ تویسرکان. دامنه و سردسیر معتدل است و 935 تن سکنه دارد. آب آن از دو رشته قنات و رود خانه خرم رود تأمین میشود. محصول آن غلات و دیمی و حبوب و چغندرقند وصیفی و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان کرباس بافی است. از شوسه اتومبیل میتوان برد. بنای امامزاده باقر آن قدیمی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان مرغا از بخش ایذۀ شهرستان اهواز که در 36 هزارگزی شمال خاوری ایذه واقع شده است، کوهستانی و معتدل و سکنۀ آن 218 تن است آب آن از چشمه تأمین میشود، محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(گَ / گُودُ)
گاودم. جاودم. رجوع به گاودم شود
لغت نامه دهخدا
(گَ دِ)
نوعی خرما در بم. قسمی خرما در جیرفت
لغت نامه دهخدا
(دُ دی مَ / مِ)
هبق. (السامی فی الاسامی). گل دورویه. گل دوروی. گل قحبه. وردالفجار. گل رعنا. وردالحمار. وردالحماق. گل دورو. (یادداشت مؤلف) : مانند گل دودیمه نیمی سرخ و نیمی زرد. (المعجم نسخۀ کتاب خانه آستانه)
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است از دهستان منوجان بخش کهنوج شهرستان جیرفت واقع در 85000 گزی جنوب کهنوج و 6000 گزی شمال راه مالرو میناب به رمشک، سکنۀ آن 20 تن است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(ذِ)
ده کوچکی است از دهستان سربنان بخش زرند شهرستان کرمان واقع در 15 هزارگزی شمال خاوری زرند و 10 هزارگزی خاور فرعی زرند به راور. سکنۀ آن 4 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(بَ جَ)
دهی است از دهستان قصبۀ بخش حومه شهرستان سبزوار واقع در 12 هزارگزی جنوب باختری سبزوار و 7 هزارگزی جنوب جادۀ شوسۀ عمومی سبزوار به شاهرود. جلگه و معتدل و سکنۀ آن 126 تن است. آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و زیره و پنبه و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان کنارک شهرستان چاه بهار واقع در 55000 گزی باختر چاه بهار و کنار دریای عمان، جلگه و گرمسیر مالاریایی است، سکنۀآن 212 تن است، آب آن از چاه است، محصول آن ماهی و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
تصویری از گردیال
تصویر گردیال
نوعی خرما در جنوب شرقی ایران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوریل
تصویر گوریل
قسمی از میمون که شباهت تام به انسان دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گودی
تصویر گودی
عمق ژرفا، جای عمیق زمین پست مغاک گودال
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه بشکل دم گاو باشد: سیه چشم و بور ابرش و گاودم سیه خایه و تند و پولاد سم. (فردوسی در وصف رخش رستم)، نای رویین که بهیئت دم گاو بود و در جنگ آنرا بصدا در میاوردند کرنای کوچک نفیر: بدرید کوه از دم گاو دم زمین آمد از سم اسبان بخم، دم گاو ختایی (کژ گاو) پرچم. یا جقه گاو دم. جقه ای که از دم گاو ختایی میساختند: یکی از رومیان نیزه با او (به قنبراوغلی) میرساند جقه گاو دم که دو سر داشته با دستارش افتاده بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گودال
تصویر گودال
زمین پست و جای عمیق، حفره، چاله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گودی
تصویر گودی
وضع یا کیفیت گود بودن، داشتن کف یا بستری در پایین تر از سطح محیط
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گودال
تصویر گودال
((گُ))
چاله، جای گود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گوریل
تصویر گوریل
نوعی از میمون شبیه به انسان که بلندی اش تا دو متر هم می رسد، دم ندارد و بدنش از موهای بلند و زیادی پوشیده شده است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گویال
تصویر گویال
کره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گودال
تصویر گودال
حفره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گودی
تصویر گودی
عمق
فرهنگ واژه فارسی سره
نسناس
فرهنگ واژه مترادف متضاد
چال، چاله، حفره، خندق، گود، لان، مغاک
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دیدن این نوع حیوانات که شناخت زیادی از آن ها نداریم ولی به طور نا خود آگاه از انواعشان می ترسیم واکنش وحشتی است که در بیداری از قدرت های اطراف خویش داریم. وحشتی که ما از اشیا و اشخاص اطراف خود داریم یا ضعفی که در مقابل دیگران احساس می کنیم در خواب ما به شکل حیوانات خطرناک نقش می گیرد از جمله گوریل. پس اگر در خواب گوریل ببینید باید در بیداری علت آن را جستجو کنید. منوچهر مطیعی تهرانی
فرهنگ جامع تعبیر خواب
از توابع ناییج واقع در شهرستان نور
فرهنگ گویش مازندرانی
اسب سفیدی که خال های کوچک داشته باشد، حیوان دو رنگ
فرهنگ گویش مازندرانی