جدول جو
جدول جو

معنی گودسرخ - جستجوی لغت در جدول جو

گودسرخ
(گُو سُ)
دهی است از دهستان مسکون بخش جبال بارز شهرستان جیرفت واقع در 9 هزارگزی جنوب مسکون، سر راه شوسۀ بم به سبزواران. کوهستانی و سردسیر است و سکنۀ آن 50 تن است. آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و حبوب و شغل اهالی زراعت و مکاری و راه آن مالرو است. مزارع گرمریدان و اشنوئیه جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خودسری
تصویر خودسری
خودسر بودن، سرپیچی از اطاعت، سرکشی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گش سرخ
تصویر گش سرخ
خون از مجموع از چهار خلط یا گش بدن شامل گش سفید یا بلغم، گش زرد یا صفرا، گش سیاه یا سودا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گل سرخ
تصویر گل سرخ
گلی معطر با گلبرگ های سرخ و ساقه های ضخیم و برگ های بیضی که انواع مختلف دارد، گل آتشی، آتشی، بوی رنگ، چچک، رز، سوری، گل سوری، لکا، ورد
فرهنگ فارسی عمید
(گُ لِ سُ)
هر گلی که سرخ باشد. (برهان) ، ترجمه ورد است. (آنندراج). ورد. (الفاظ الادویه). گل سرخ دارای دسته های مختلف است و منجمله به نوع مخصوصی از تیره گل سرخ که گلبرگهای آن بسیار معطر و پرپر است. (گیاه شناسی گل گلاب ص 228). گل سرخ انواع مختلف دارد و در ایران استفادۀ صنعتی از گل سرخ به عمل نمی آید. ورد احمر. سوری. گل محمدی:
چون گل سرخ از میان پیلغوش
یا چو زرین گوشوار از خوب گوش.
رودکی.
ماه تمام است روی کودکک من
وز دو گل سرخ اندر او پرگاله.
رودکی.
گرد گل سرخ اندر خطی بکشیدی
تا خلق جهان را به فکندی به خلالوش.
رودکی.
تنش پرنگار از کران تا کران
چو داغ گل سرخ بر زعفران.
فردوسی.
تا یه دی ماه گل سرخ نباشد در باغ
تا به نوروز نباشد گل نیلوفر.
فرخی.
روی گل سرخ بیاراستند
زلفک شمشاد بپیراستند.
منوچهری.
با صدهزار جام می سرخ مشکبوی
با صدهزار برگ گل سرخ کامکار.
منوچهری.
فراز و نشیب از گل سرخ گویی
که دریای سبز است پر موج گوهر.
ناصرخسرو.
در این باغ از گل سرخ و گل زرد
پشیمانی نخورد آن کس که برخورد.
نظامی.
گل سرخش چو عارض خوبان
سنبلش همچو زلف محبوبان.
سعدی (گلستان).
بر گل سرخ از نم اوفتاده لاّلی
همچو عرق بر عذار شاهد غضبان.
سعدی (گلستان).
گفتم ای ماه به تحقیق کنون دانستم
که ترا همچو گل سرخ وفا نیست شعار.
قاآنی.
تو کنون آن گل سرخی و من آن دهقانم
که ز بدعهدی گل رنج مرا کردی خار.
قاآنی.
، کنایه از چهره و صورت:
پس آن دختران جهاندار جم
ز نرگس گل سرخ را داده نم.
فردوسی.
به بالا چو سرو و چو خورشید روی
چو کافور گرد گل سرخ موی.
فردوسی.
خم آورد بالای سرو سهی
گل سرخ را داده رنگ بهی.
فردوسی.
، کنایه از آفتاب عالمتاب. (برهان) :
سحرگه که آمد به نیک اختری
گل سرخ بر طاق نیلوفری.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(گِ سُ)
دهی است از دهستان طرهان بخش طرهان شهرستان خرم آباد واقع در 42هزارگزی باختر کوهدشت و 42هزارگزی باختر اتومبیل رو خرم آباد به کوهدشت. هوای آن معتدل و دارای 480 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول آن غلات و لبنیات است. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان سیاه چادربافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(گِ لِ سُ)
خاک رس. نوعی خاک است. مغره. (الفاظ الادویه). رجوع به طین مغره و مغره شود
لغت نامه دهخدا
(سُ)
نام محلی کنار راه همدان و کرمانشاه میان سنگ سفیدو درویشان در 496000 گزی تهران. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خوَدْ / خُدْ سَ)
لجاج. خیرگی. کله شقی. خودرایی. خودکامی. یک پهلویی. یک دندگی. خیره سری. استبداد. استبداد بالرأی. آنکه بدون مشورت با دیگران کار کند و آنکه رای و عقیدۀ دیگران را ناچیز انگارد. پیش خود:
چه کارم جز دعای خودسری چند
که صد عزت بیک دشنام بخشند.
ظهوری (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دِ سُ)
مرضی است معروف. (غیاث). مرضی است معروف، سلیم گوید:
باد سرخ آورد روی خاک از گلگون او
بس که کرد اعراض از رشک سپهر چنبری.
(ازآنندراج).
حمره. حمرۀ مبارکه. باد مبارک. باددژنام. بادژنام. بادژ. بادژفام. بادژوام. بادشفام. بادشکام. بادشوام. رجوع به لغات یادشده در جای خود شود. سرخ باد. (سروری: بادژنام) (برهان: بادژکام)
لغت نامه دهخدا
(گُ / گَ سُ)
مری و آن معده آدمی و شکمبۀ حیوان است چسبیده به حلقوم. (ولف). غلقمه. (منتهی الارب) : فؤاد، آنچه به گلوسرخ آویخته باشد از گلو و شش و دل. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عود سرخ
تصویر عود سرخ
چمن هلندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خودسری
تصویر خودسری
((~. سَ))
خودرایی، تمرد، گستاخی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خودسری
تصویر خودسری
التّعسّف
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از خودسری
تصویر خودسری
Vigilantism
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خودسری
تصویر خودسری
justice personnelle
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از خودسری
تصویر خودسری
义务警察行为
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از خودسری
تصویر خودسری
haki binafsi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از خودسری
تصویر خودسری
самосуд
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خودسری
تصویر خودسری
Selbstjustiz
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خودسری
تصویر خودسری
самосуд
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خودسری
تصویر خودسری
خود ساختہ عدل
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از خودسری
تصویر خودسری
আত্মবিচার
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از خودسری
تصویر خودسری
adaleti kendisi sağlama
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از خودسری
تصویر خودسری
justiça pelas próprias mãos
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از خودسری
تصویر خودسری
자경 활동
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از خودسری
تصویر خودسری
自警行為
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از خودسری
تصویر خودسری
עֲשָׂיַת צֶדֶק עַצְמִי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از خودسری
تصویر خودسری
सतर्कता का उपयोग
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از خودسری
تصویر خودسری
main hakim sendiri
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از خودسری
تصویر خودسری
samosąd
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از خودسری
تصویر خودسری
eigenrichting
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از خودسری
تصویر خودسری
justicia por mano propia
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از خودسری
تصویر خودسری
giustizia fai da te
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از خودسری
تصویر خودسری
การเฝ้าระวังเอง
دیکشنری فارسی به تایلندی