جدول جو
جدول جو

معنی گوتزکو - جستجوی لغت در جدول جو

گوتزکو(کُ)
کارل (1811- 1878 میلادی). نویسندۀ آلمانی که در برلن متولد شد. وی مؤلف رمان والی لاسپتیک است که از کمدی پروک و اپه گرفته است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گوترو
تصویر گوترو
چیزی که ناشمرده و وزن ناکرده به قیمتی خریده شود، برای مثال در زمان خادم برون آمد ز در / تا خرد او جمله حلوا را به زر ی گفت او را گوترو حلوا به چند/ گفت کودک نیم دینار و اند (مولوی - ۲۰۹)
فرهنگ فارسی عمید
(کُتْ زِ)
آوگوست فن. نویسندۀ آلمانی (متولد1761 در وایمار و مقتول به سال 1819 میلادی) وی مؤلف درام ’مردم گریزی و پشیمانی’ می باشد. کوتزبو به دست مردی تبعیدی با خنجر کشته شد. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
مخفف گوشت کوب، کوبندۀ گوشت،
در تداول عامه آلتی چوبین و گاه فلزین که کوفتن دیگ افزار آبگوشت را بکار است، رجوع به گوشت کوب شود
لغت نامه دهخدا
(گُ)
سبکی از معماری که آن را ’اژی وال’ نیز نامند. سبک معماری گوتیک که از قرن دوازدهم میلادی آغاز شد. (فرهنگ فرانسه به فارسی سعید نفیسی). پیرنیا (ایران باستان ج 3 ص 2716) این اصطلاح را به ’شیوۀ جناقی’ ترجمه کرده است
لغت نامه دهخدا
آنکه بسیار گوزد، که بسیار تیز دهد، آنکه بسیار باد از او دفع شود، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
کعب پا را گویند. (برهان). استخوان برآمدۀ کعب پا است، و معرب آن قوزک است، چه گوز به معنی خمیده و کج است. (انجمن آرا) (آنندراج). کعب پا که بجول نیز گویند. (رشیدی). قوزک (در تداول) ، کردی گوزک (استخوان پا) ، زازا گوزکه ’ژابا ص 369’، دزفولی گوزک ’امام’. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین) :
گوزک راست گر جهد یک چند
گردد از ناز و کام خشنومند.
ناظم اختلاجات (از رشیدی)
گوزک پنبه. غوزه. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از گوتیک
تصویر گوتیک
بنگرید به گتی گتیک کتی
فرهنگ لغت هوشیار
گتره یی کتره ای ترکی ک نا شمرده نیاندیشده این واژه را در ساختار گتره یی معین ترکی ندانسته بقیمت مقطوع و بی آنکه وزن کرده یا شمرده شود: در زمان خادم برون آمد ز در تا خرد او جمله حلوا را بزر گفت: او را گوتر و حلوا بچند ک گفت: کودک نیم دینار و ادند. (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
آلتی چوبین و گاه فلزی که برای کوفتن دیگ افزار آبگوشت استعمال شود، ساطور قصابان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوزو
تصویر گوزو
کسی که بسیار گوزد آنکه بسیار تیز دهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوترو
تصویر گوترو
((گُ))
به قیمت مقطوع و بی آنکه وزن کرده یا شمرده شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گوزو
تصویر گوزو
آن که زیاد می گوزد، کنایه از آدم بی اهمیت
فرهنگ فارسی معین
از ارتفاعات بخش یانه سر واقع در هزارجریب بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع جنت رودبار تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی
مغرور از خود راضی
فرهنگ گویش مازندرانی