جدول جو
جدول جو

معنی گوزو

گوزو
آن که زیاد می گوزد، کنایه از آدم بی اهمیت
تصویری از گوزو
تصویر گوزو
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با گوزو

گوزو

گوزو
آنکه بسیار گوزد، که بسیار تیز دهد، آنکه بسیار باد از او دفع شود، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

گوزن

گوزن
پستانداری شبیه گاو با شاخ های بلند و چند شاخه که از شیر، گوشت و پوست آن استفاده می شود و در جنگل زندگی می کند
گوزن شمالی: در علم زیست شناسی نوعی گوزن که در سرزمین های قطبی به سر می برد و از علف های زیر برف تغذیه می کند و آن را برای کشیدن سورتمه روی برف تربیت می کنند، گوزن قطبی
گوزن قطبی: در علم زیست شناسی نوعی گوزن که در سرزمین های قطبی به سر می برد و از علف های زیر برف تغذیه می کند و آن را برای کشیدن سورتمه روی برف تربیت می کنند
گوزن
فرهنگ فارسی عمید

گوزه

گوزه
غلاف پنبه گوزغه: بقای جانش باد و دو چشم حاسد او برون کشیده از سر چو پنبه از گوزه. (سوزنی)، غلاف و غوزه خشخاش غوزه کو کنار، پیله ابریشم
فرهنگ لغت هوشیار

گوزن

گوزن
هر یک از جانوران متعلق به گونه های مختلف تیره گوزن ها در اندازه و رنگ های گوناگون، گاو کوهی
فرهنگ فارسی معین

غوزو

غوزو
آدم غوزو، در تداول عامۀ برخی از استانها، غوزی، غوزدار، قوزدار، رجوع به غوزی شود
لغت نامه دهخدا

گوسو

گوسو
بلوکی از کشور سویس در سن گال که دارای 8300 تن سکنه و گلدوزی و ماشین سازی است
لغت نامه دهخدا