جدول جو
جدول جو

معنی گوبون - جستجوی لغت در جدول جو

گوبون
گاوبان، نگهدارنده ی گاو، گالش
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گوبان
تصویر گوبان
نگهبان گاو
فرهنگ فارسی عمید
(گُدْ وَ)
کوهناب، دهی است از دهستان رودقات بخش مرکزی شهرستان مرند. واقع در 16هزارگزی خاور مرند و 16هزارگزی خط راه آهن و شوسۀ جلفا به مرند. جلگۀ و هوای آن سردسیر وسکنۀ آن 491 تن است. آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان طبس مسینا از بخش درمیان شهرستان بیرجند واقع در 47 هزارگزی خاور درمیان و 9 هزارگزی خاور طبس، کوهستانی و گرم سیر است و 26 تن سکنه دارد، آب آن از قنات و محصول آن غلات و شلغم و شغل اهالی زراعت و مالداری است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(گورْ وَ)
مرکز بخش ماین از ناحیۀ ماین (در فرانسه) که 2200 تن جمعیت دارد. این بخش دباغی و جوراب بافی و کفش سازی دارد
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان گوغر بخش بافت شهرستان سیرجان که در 30000 گزی شمال باختری بافت و 4000 گزی جنوب خاوری گوغر واقع شده است، موقعآن کوهستانی و هوای آن سرد و سکنۀ آن 197 تن است، آب آن از چشمه تأمین میشود، محصول آن غلات و حبوب و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است، ساکنان آن از طایفۀ بلوچ هستند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
دهی است به مرو، و معرب آن جوبان است، (منتهی الارب: جوب)
لغت نامه دهخدا
(گَ / گُو)
گاوبان و گله چران گاو. (ناظم الاطباء) :
چون که با گاو و خرم صحبت فرمایی
گر تو دانی که نه گوبان و نه خربانم.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
فرانسوی بوب فرنگ نوعی فرش عالی که نخستین بار در کارخانه گوبلن ها بافته میشد
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه گله گاوان را چرا دهد گاوبان: چون که با گاو و خرم صحبت فرمایی گر تو دانی که نه گویان و نه خربانم ک (ناصر خسرو)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوبلن
تصویر گوبلن
((لَ))
نوعی گلدوزی با نخ ضخیم رنگی روی طرح های آماده
فرهنگ فارسی معین
گون کوهی
فرهنگ گویش مازندرانی
گل گاوزبان
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی کنگر که داخل پلو می ریزند و مزه ای شبیه مزه ی سبزی اسفناج
فرهنگ گویش مازندرانی
شیار کاری، عمل شخم زدن زمین، فردی که گاو را موقع شخم مهار
فرهنگ گویش مازندرانی