شهادت، برای مثال دل من همی داد گفتی گوایی / که باشد مرا روزی از تو جدایی (فرخی - ۳۹۴) گواهی خواستن: از کسی شهادت خواستن، به شهادت طلبیدن گواهی دادن: شهادت دادن
شهادت، برای مِثال دل من همی داد گفتی گوایی / که باشد مرا روزی از تو جدایی (فرخی - ۳۹۴) گواهی خواستن: از کسی شهادت خواستن، به شهادت طلبیدن گواهی دادن: شهادت دادن
گله رمه، شتر یا اسبی که برای مدتی در مرتع رها شده باشد، یا گلایی صحرایی. آنکه راه و رسم زندگی را نداند بی تربیت. یا گلایی صحرایی بار آمدن، (بزرگ شدن) بدون تربیت و تعلیم مربی و معلم بزرگ شدن
گله رمه، شتر یا اسبی که برای مدتی در مرتع رها شده باشد، یا گلایی صحرایی. آنکه راه و رسم زندگی را نداند بی تربیت. یا گلایی صحرایی بار آمدن، (بزرگ شدن) بدون تربیت و تعلیم مربی و معلم بزرگ شدن
عمل گدا شغل گدا دریوزه کدیه: طمع از خلق گدایی باشد گر همه حاتم طایی باشد، (جامی) یا به گدایی افتادن، گدا شدن تهیدست گردیدن: بعد از یکی دو سال پولها خرج شد و بگدایی افتادند
عمل گدا شغل گدا دریوزه کدیه: طمع از خلق گدایی باشد گر همه حاتم طایی باشد، (جامی) یا به گدایی افتادن، گدا شدن تهیدست گردیدن: بعد از یکی دو سال پولها خرج شد و بگدایی افتادند
دارای هوا، باددار، آن چه که در هوا جای گیرد یا جریان یابد، لطیف، سبک، انتقال پذیر، لغو، بیهوده، بی قرار، بی ثبات، بیهوده گوی، عاشق، تیر آتشبازی، کبود، لاجوردی. 11
دارای هوا، باددار، آن چه که در هوا جای گیرد یا جریان یابد، لطیف، سبک، انتقال پذیر، لغو، بیهوده، بی قرار، بی ثبات، بیهوده گوی، عاشق، تیر آتشبازی، کبود، لاجوردی. 11