جدول جو
جدول جو

معنی گوایی - جستجوی لغت در جدول جو

گوایی
گواه، آگاه، شاهد
تصویری از گوایی
تصویر گوایی
فرهنگ فارسی عمید
گوایی
(گُ)
همان گواهی است. (آنندراج). شهادت و گواهی. (ناظم الاطباء) :
ز هر شمعی که جویی روشنایی
به وحدانیتش یابی گوایی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
گوایی
شهادت گواه بودن: عمری است پادشا ها، کز می تهی است جامم اینک ز بنده دعوی و ز محتسب گواهی. (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
گوایی
((گُ))
گواهی دادن، شهادت
تصویری از گوایی
تصویر گوایی
فرهنگ فارسی معین
گوایی
گواهی، گواهی دادن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گویایی
تصویر گویایی
سخن گویی، پنداری، پنداریا، ظاهراً
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گدایی
تصویر گدایی
کار و پیشۀ گدا، برای مثال طمع از خلق گدایی باشد/ گر همه حاتم طایی باشد (جامی۴ - ۶۶۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گواهی
تصویر گواهی
شهادت، برای مثال دل من همی داد گفتی گوایی / که باشد مرا روزی از تو جدایی (فرخی - ۳۹۴)
گواهی خواستن: از کسی شهادت خواستن، به شهادت طلبیدن
گواهی دادن: شهادت دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روایی
تصویر روایی
روا شدن، روا بودن، رواج، رونق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هوایی
تصویر هوایی
از هوی ریژی خوشگذران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گواهی
تصویر گواهی
شهادت
فرهنگ لغت هوشیار
گله رمه، شتر یا اسبی که برای مدتی در مرتع رها شده باشد، یا گلایی صحرایی. آنکه راه و رسم زندگی را نداند بی تربیت. یا گلایی صحرایی بار آمدن، (بزرگ شدن) بدون تربیت و تعلیم مربی و معلم بزرگ شدن
فرهنگ لغت هوشیار
در ترکیبات آید و صفت را حاصل مصدر سازد بمعنی گراییدن: دست گرایی سرگرایی لشکر گرایی
فرهنگ لغت هوشیار
عمل گدا شغل گدا دریوزه کدیه: طمع از خلق گدایی باشد گر همه حاتم طایی باشد، (جامی) یا به گدایی افتادن، گدا شدن تهیدست گردیدن: بعد از یکی دو سال پولها خرج شد و بگدایی افتادند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گویایی
تصویر گویایی
عمل گویا، گفتن سخن، زبان آوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روایی
تصویر روایی
رونق داشتن، رواج بازار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوایی
تصویر دوایی
دارویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روایی
تصویر روایی
((رَ))
رونق، رواج
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گدایی
تصویر گدایی
((گَ یا گِ))
عمل خواستن پول و کمک مالی از دیگران برای گذران زندگی، کار گدا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گواهی
تصویر گواهی
شهادت، تأیید و تصدیق درستی یا نادرستی امری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هوایی
تصویر هوایی
((هَ))
دارای هوا، باددار، آن چه که در هوا جای گیرد یا جریان یابد، لطیف، سبک، انتقال پذیر، لغو، بیهوده، بی قرار، بی ثبات، بیهوده گوی، عاشق، تیر آتشبازی، کبود، لاجوردی. 11
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شوایی
تصویر شوایی
احتمال
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گواهی
تصویر گواهی
استشهاد، شهادت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از روایی
تصویر روایی
جریان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آوایی
تصویر آوایی
آکوستیک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از هوایی
تصویر هوایی
Aerial, Airline, Aerially
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از آوایی
تصویر آوایی
Acoustically, Phonemic, Phonetic, Tonal, Vocally
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از گدایی
تصویر گدایی
Beggarly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از گواهی
تصویر گواهی
Certification
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از گواهی
تصویر گواهی
certificação
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از گدایی
تصویر گدایی
mendigo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از هوایی
تصویر هوایی
aéreo, de maneira aérea
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از آوایی
تصویر آوایی
акустически , фонемный , фонетический , тональный , вокально
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از هوایی
تصویر هوایی
aéreo, de manera aérea
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از آوایی
تصویر آوایی
akustisch, phonetisch, tonal, stimmlich
دیکشنری فارسی به آلمانی