جدول جو
جدول جو

معنی گوالندگی - جستجوی لغت در جدول جو

گوالندگی
(گُ لَ دَ/ دِ)
عمل گوالنده. رجوع به گوالنده شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گوالنده
تصویر گوالنده
بالنده، نمو کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گویندگی
تصویر گویندگی
شغل و عمل گوینده، گوینده بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوانندگی
تصویر خوانندگی
شغل و عمل آواز خوان، آواز خوانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خواهندگی
تصویر خواهندگی
خواستار بودن، خواهنده بودن، خواستاری
فرهنگ فارسی عمید
(گُ رَ دَ / دِ)
شرح و تفسیر. گزارش:
درخشنده حوضی ز بلور ناب
بر آن راه بستند چون حوض آب
گزارندگیهای کلک دبیر
برانگیخته موج از آن آبگیر.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(نَ زَ دَ / دِ)
نواختن ساز. (ناظم الاطباء). عمل نوازندۀ آلات موسیقی، خوشامدگوئی. مهربانی. (ناظم الاطباء). نوازشگری. مکرمت. ملاطفت:
به ساز جهان برد سازندگی
نوائی نزد جز نوازندگی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(گَ / گِ یَ دَ/ دِ)
عمل گرائیدن. میل. رغبت:
مکن جز به نیکی گرایندگی
که در نیکنامی است پایندگی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(گُ رَ دَ / دِ)
عمل گذاشتن. نهادن. وضع کردن
لغت نامه دهخدا
(گُ زَ دَ/ دِ)
عمل گرازیدن. رجوع به گرازیدن شود
لغت نامه دهخدا
(گُ دَ /دِ)
صفت گواریده. حالت آنچه گواریده شده
لغت نامه دهخدا
(گُ دَ / دِ)
نشو و نما و ترقی. (ناظم الاطباء). رجوع به گوالیدن و گوالانیدن و گوالیده شود
لغت نامه دهخدا
(گُ زَ دَ / دِ)
عمل گدازنده
لغت نامه دهخدا
(گُ دَ)
آنچه بگوالند و بیندوزند. آنچه درخور اندوختن و گوالیدن است
لغت نامه دهخدا
(گُ رَ دَ / دِ)
عمل گماردن
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا بَ دَ / دِ)
حالت خوابیدن. (یادداشت بخط مؤلف) ، جهت و میل پارچۀ پرزه دار که پرزه هایش در آن جهت قرار می گیرد
لغت نامه دهخدا
(گُ رَ دَ / دِ)
عمل و فعل گسارنده. رجوع به گساردن شود
لغت نامه دهخدا
(گُ رَ دَ / دِ)
خوشگواری و خوش آیندگی. (ناظم الاطباء). صفت گوارنده. گوارایی. مساغ. مرائت. مرائه:
از یکی سو رونده آب فرات
به گوارندگی چو آب حیات.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا هََ دَ / دِ)
حالت و چگونگی خواهنده، خواستاری دختربزنی. خواستگاری. (یادداشت بخط مؤلف) :
چنین داد پاسخ بدو مرد پیر
که ای شاه گوینده و یادگیر
بدانگه کجا مادرت را ز چین
فرستاد خاقان به ایران زمین
بخواهندگی من بدم پیشرو
صدوشصت مرد از دلیران گو.
فردوسی.
، سؤال. کدیه. گدائی، حب، اراده، میل. رغبت. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا نَنْ دَ / دِ)
سرودگویی. نغمه سرایی. آوازخوانی. تغنی. (ناظم الاطباء) ، قرائت. (یادداشت بخط مؤلف) ، صفت خواننده. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(گُ یَ دَ / دِ)
عمل گشاینده:
جهان از تو دارد گشایندگی
ترا در جهان باد پایندگی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از گشایندگی
تصویر گشایندگی
حالت و کیفیت گشاینده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گدازندگی
تصویر گدازندگی
عمل و کیفیت گدازنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوانندگی
تصویر خوانندگی
نغمه سرائی، آواز خوانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالندگی
تصویر بالندگی
رشد، نمو، عمل بالنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خواهندگی
تصویر خواهندگی
خواهش درخواست، خواستاری خواستگاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گسلندگی
تصویر گسلندگی
عمل گسلنده: اما گسلندگی از ترس بود که با خشکی نیک بیامیزد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوالنده
تصویر گوالنده
نمو کننده بالنده
فرهنگ لغت هوشیار
سخنگویی نطق، خوانندگی (آواز) قوالی: مثل حافظ احمد قزوینی که در گویندگی طاق و در پیچش آواز و نمک خوانندگی شهره آفاق بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مالندگی
تصویر مالندگی
حالت و کیفیت مالنده مالش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نالندگی
تصویر نالندگی
نالان بودن، ناله و گریه و اندوه و الم و زاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گویندگی
تصویر گویندگی
((یَ دِ))
سخن گویی، نطق، خوانندگی (آواز)، قوالی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بالندگی
تصویر بالندگی
علو، افتخار، اعتلا
فرهنگ واژه فارسی سره
خنیاگری، سرودخوانی، قوالی، نغمه خوانی، نغمه گری
متضاد: مرثیه خوانی، نوحه خوانی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از گویندگی
تصویر گویندگی
Speakership
دیکشنری فارسی به انگلیسی