فاتح. گشایندۀ شهر. ستانندۀ شهر: شاد باش ای ملک شهرگشایان که شدست در دهان عدو از هیبت تو شهد شرنگ. فرخی. ورنه چرا کرد سپهر بلند شهرگشایی چو تو را شهربند. نظامی
فاتح. گشایندۀ شهر. ستانندۀ شهر: شاد باش ای ملک شهرگشایان که شدست در دهان عدو از هیبت تو شهد شرنگ. فرخی. ورنه چرا کرد سپهر بلند شهرگشایی چو تو را شهربند. نظامی
مخفف گوهرفشان: گفتم گه عطا به چه ماند دو دست او گفتا دو دست او به دو ابر گهرفشان. فرخی. ابر گهرفشان را هر روز بیست بار خندیدن و گریستن وجذر و مد بود. منوچهری. رجوع به گوهرفشان شود
مخفف گوهرفشان: گفتم گه عطا به چه ماند دو دست او گفتا دو دست او به دو ابر گهرفشان. فرخی. ابر گهرفشان را هر روز بیست بار خندیدن و گریستن وجذر و مد بود. منوچهری. رجوع به گوهرفشان شود
گرایندۀگوهر. مایل به گوهر. مؤلف بهار عجم در معنی این کلمه نویسد: هرچند گرایش به معنی میل است لیکن چون میل بر چیز نامقدور نفع ندارد پس گرایش است که همان بسوی مقدور باشد و بنابراین گوهرگرای به معنی حاصل کننده گوهر باشد: از آن کان گوهرگرای آمدند چو کیخسروان بازجای آمدند. نظامی. چو ماند این یکی رشته گوهر بجای دگر ره شد آن رشته گوهرگرای. نظامی
گرایندۀگوهر. مایل به گوهر. مؤلف بهار عجم در معنی این کلمه نویسد: هرچند گرایش به معنی میل است لیکن چون میل بر چیز نامقدور نفع ندارد پس گرایش است که همان بسوی مقدور باشد و بنابراین گوهرگرای به معنی حاصل کننده گوهر باشد: از آن کان گوهرگرای آمدند چو کیخسروان بازجای آمدند. نظامی. چو ماند این یکی رشته گوهر بجای دگر ره شد آن رشته گوهرگرای. نظامی
شهرگشا. گشایندۀ شهر. فاتح. رجوع به شهرگشا شود: مثل جنبش سیمرغ چه چیز است بگوی مثل جنبش شاه آن ملک شهرگشای. فرخی. میر ابواحمد بن محمود آن شهرگشای میر ابواحمد بن محمود آن قلعه ستان. فرخی. همی ندید که بر گاه شار شیردلیست بتیغ شهرگشای و بتیر قلعه ستان. فرخی. بدید کوشش رزم آوران دشمن را شنید حملۀ شیرافکنان شهرگشای. مختاری. شهرگشایا جهان بستۀ کام تو باد بحرنوالا فلک تشنۀ جام تو باد. خاقانی. شاه معظم اخستان شهرگشای راستین. خاقانی. ، کنایه از پادشاه. (آنندراج)
شهرگشا. گشایندۀ شهر. فاتح. رجوع به شهرگشا شود: مَثَل جنبش سیمرغ چه چیز است بگوی مَثَل جنبش شاه آن ملک شهرگشای. فرخی. میر ابواحمد بن محمود آن شهرگشای میر ابواحمد بن محمود آن قلعه ستان. فرخی. همی ندید که بر گاه شار شیردلیست بتیغ شهرگشای و بتیر قلعه ستان. فرخی. بدید کوشش رزم آوران دشمن را شنید حملۀ شیرافکنان شهرگشای. مختاری. شهرگشایا جهان بستۀ کام تو باد بحرنوالا فلک تشنۀ جام تو باد. خاقانی. شاه معظم اخستان شهرگشای راستین. خاقانی. ، کنایه از پادشاه. (آنندراج)
گره گشاینده. گره گشا: در در آن رشته سرگرای بود که کلیدش گره گشای بود. نظامی. تیغ او در مفاصل عدو چون قضا گره گشای. (ترجمه تاریخ یمینی). چو نافه بر دل مسکین من گره مفکن که عهد بر سر زلف گره گشای تو بست. حافظ
گره گشاینده. گره گشا: در در آن رشته سرگرای بود که کلیدش گره گشای بود. نظامی. تیغ او در مفاصل عدو چون قضا گره گشای. (ترجمه تاریخ یمینی). چو نافه بر دل مسکین من گره مفکن که عهد بر سر زلف گره گشای تو بست. حافظ
کارگشا. حلاّل مشکلات: خدای عزوجل رحم کرد بر دل من بفضل و رحمت بگشاد کار کارگشای. فرخی (دیوان چ دبیرسیاقی ص 390). کف نیاز بحق برگشای و همت بند که دست فتنه ببندد خدای کارگشای. سعدی. ، خدای عزّوجل: ای کارگشای هرچه هستند نام تو کلید هرچه بستند. نظامی
کارگشا. حلاّل مشکلات: خدای عزوجل رحم کرد بر دل من بفضل و رحمت بگشاد کار کارگشای. فرخی (دیوان چ دبیرسیاقی ص 390). کف نیاز بحق برگشای و همت بند که دست فتنه ببندد خدای کارگشای. سعدی. ، خدای عزّوجل: ای کارگشای هرچه هستند نام تو کلید هرچه بستند. نظامی