جدول جو
جدول جو

معنی گهروج - جستجوی لغت در جدول جو

گهروج
(گُ رَ / رِ)
دهی است از دهستان مسکون بخش جبال بارز شهرستان جیرفت. واقع در 10هزارگزی باختری مسکون و 7هزارگزی باختر شوسۀ بم به سبزواران. محلی کوهستانی و هوای آن سردسیر و سکنۀ آن 50 تن است. آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و حبوب و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان قالی بافی بدون نقشه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صهروج
تصویر صهروج
خمیری که از آهک و خاکستر درست می کردند و در ساختمان ها خصوصاً در حوض ها، آب انبارها و گرمابه ها برای بند کشی به کار می رفته، ساروج، ساخن، چارو، صاروج
صهوات، جاهای نشستن، جاهای نشستن سوار بر پشت اسب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بهروج
تصویر بهروج
بهروز، خوشبخت، نیک بخت، نوعی بلور کبود رنگ و شفاف، برده
فرهنگ فارسی عمید
(بِ)
نوعی از بلور کبود است در نهایت لطافت و صافی و خوشرنگ و کم قیمت. (برهان). بهروجه. بهروز. بهروزه. نوعی از بلور کبود است که کم بها و برنگ پیروزه است. (آنندراج) (از انجمن آرای ناصری) (از ناظم الاطباء) (از الجماهر بیرونی ص 173). بهروز. پهلوی. ’وهروچ’. نوعی بلور کبود شفاف و کم قیمت. (فرهنگ فارسی معین). بهروجه. بهروز. بهروزه. رجوع به همین کلمات شود، آرزومند کسی یا چیزی شدن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آرزومند گشتن. (تاج المصادر بیهقی). آهنگ کردن و نگرفتن آنرا. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، شاد شدن و اهتزاز نمودن. (آنندراج). شاد شدن و اهتزاز نمودن بچیزی، آمادۀ گریه یا خنده شدن، دراز کردن دست تا بگیرد آنرا، فراهم آمدن گروهی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، بهش عنه، تفتیش کرد از وی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(صَ)
ساروج. صاروج. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) : پس شادروانی عظیم کرد از سنگ و صهروج. (فارسنامۀ ابن بلخی). مانند سنگ از کوه بریدن و گچ و آهک و صهروج و مس... (فارسنامۀ ابن بلخی)
لغت نامه دهخدا
نام گیاه عجرم، (اشتنگاس)، نام گیاهی باشد، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(گُ هََ)
دهی است از دهستان کیار بخش بروجن شهرستان شهرکرد. واقع در 30هزارگزی جنوب باختر بروجن متصل به راه شلمزار به بروجن. محلی کوهستانی و هوای آن معتدل و سکنۀ آن 3331 تن است. آب آن از قنات و چشمه تأمین میشود. محصولات آن غلات، حبوب، زردآلو، سیب و انگور و شغل اهالی زراعت است. دبستان و قلعۀ قدیمی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
ده کوچکی است از دهستان سیریک بخش میناب شهرستان بندرعباس. واقع در 80 هزارگزی جنوب میناب و 6هزارگزی خاور راه مالرو جاسک به میناب. سکنۀ آن 20 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بهروج
تصویر بهروج
نوعی بلور کبود شفاف و کم قیمت، کندر هندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهروج
تصویر بهروج
((بِ رُ))
نوعی بلور کبود شفاف و کم قیمت، کندر هندی
فرهنگ فارسی معین