جدول جو
جدول جو

معنی گهرتراشی - جستجوی لغت در جدول جو

گهرتراشی(گُ هََ تَ)
عمل گوهرتراش
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سرتراشی
تصویر سرتراشی
شغل و عمل سرتراش
فرهنگ فارسی عمید
(حَ / حِ لَ / لِ نِ)
مخفف گوهرتراش. رجوع به همین کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(جُ تَ)
پیشه و عمل آجرتراش
لغت نامه دهخدا
(چِ رَ / رِ)
تراش دهنده گوهر. کسی که جواهر رامی تراشد و درخشنده می سازد. حکاک و جلادهنده گوهر
لغت نامه دهخدا
(گُ هََ فُ)
مخفف گوهرفروشی. عمل گوهرفروش. به همین کلمه رجوع شود
لغت نامه دهخدا
(سَ تَ)
عمل تراشیدن سر:
صدای استرۀ اوست بسکه شورانگیز
ز سرتراشی او پای می جهد از خواب.
ملا طاهر غنی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گُ هََ)
مخفف گوهرپاشی. عمل گوهرپاش
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ نِ)
مخفف گوهرآرای. رجوع به ذیل همین کلمه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از گهر تراشی
تصویر گهر تراشی
عمل و شغل گوهر تراش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بکرتراشی
تصویر بکرتراشی
نوگویی، نوآوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوهر تراشی
تصویر گوهر تراشی
عمل و شغل گوهر تراش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گهر تراش
تصویر گهر تراش
آنکه جواهر را تراشد و درخشنده سازد حکاک و جلا دهنده گوهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گهر پاشی
تصویر گهر پاشی
پاشیدن گوهر نثار کردن جواهر، بارندگی، فصاحت و بلاغت
فرهنگ لغت هوشیار