جدول جو
جدول جو

معنی گهرآگین - جستجوی لغت در جدول جو

گهرآگین
(گُ هََ)
مخفف گوهرآگین:
بدان امید که روزی به دست گیرد شاه
چو آینۀ گهرآگین شده است هفت اورنگ.
فرخی.
رجوع به گوهرآگین شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مهرآگین
تصویر مهرآگین
(دخترانه)
همراه با محبت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مهرآذین
تصویر مهرآذین
(دخترانه)
مرکب از مهر (خورشید) + آذین (آرایش)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شهرآگیم
تصویر شهرآگیم
(پسرانه)
حاکم شهر، نام یکی از سپهسالاران مازندران
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زهرآگین
تصویر زهرآگین
زهرآلود، زهردار، آمیخته به زهر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گوهرآگین
تصویر گوهرآگین
آنچه در آن جواهر نشانده باشند
فرهنگ فارسی عمید
(گَ / گُو هََ)
گوهرنشان. هرچیز که در آن جواهر نشانده باشند. (برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج) (مؤید الفضلاء). مرصع به گوهر. پر از گوهر. آراسته به گوهر:
چو پخته شود تلخ شیرین شود
به دانش سخن گوهرآگین شود.
ابوشکور.
همان طشت زرین و سیمین بدی
چو زرین بدی گوهرآگین بدی.
فردوسی.
رکابش دو زرین دوسیمین بدی
همان هریکی گوهرآگین بدی.
فردوسی.
که او را به مشکوی زرین برند
سوی خانه گوهرآگین برند.
فردوسی.
همی بر تو شفیع آرم ثنای گوهرآگین را
ثنای میرعالم یوسف بن ناصرالدین را.
فرخی.
ده غلام و ده کنیز ترک... و بر اسبانی سوار بودند که زین های گوهرآگین داشتند. (تاریخ سیستان).
زده بر میان گوهرآگین کمر
درآورده پولاد هندی به سر.
نظامی.
بر اورنگ زر شد شه تاجور
زده بر میان گوهرآگین کمر.
نظامی.
نهاده گوهرآگین حلقه در گوش
فکنده حلقه های زلف بر دوش.
نظامی.
لعلش چو عقیق گوهرآگین
زلفش چو کمند تاب داده.
سعدی.
، کنایه از مردم شجاع و دلاور و پهلوان باشد. (برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج) (بهارعجم) (شعوری)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
زهرآلوده و دارای زهر. (ناظم الاطباء). آمیخته به زهر. زهرآلود. سمی. (فرهنگ فارسی معین). زهردار. زهرآلود. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
نه شکنجی که بود زهرآگین
نه شکنجی که بود دوغ آگنج.
سوزنی (یادداشت ایضاً)
لغت نامه دهخدا
تصویری از زهر آگین
تصویر زهر آگین
سمی، زهر دار، زهر آلود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زهرآگین
تصویر زهرآگین
زهرآلود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شهرآیین
تصویر شهرآیین
تمدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زهرآگین
تصویر زهرآگین
سمی
فرهنگ واژه فارسی سره
زهرآلود، زهردار، سم آلود، سمی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از زهرآگین
تصویر زهرآگین
سامّةً
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از زهرآگین
تصویر زهرآگین
Shrill, Viperous, Vitriolic, Waspish
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از زهرآگین
تصویر زهرآگین
strident, venimeux, vitriolique, irritable
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از زهرآگین
تصویر زهرآگین
різкий , отруйний , їдкий , дратівливий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از زهرآگین
تصویر زهرآگین
kali, sumu, mkali
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از زهرآگین
تصویر زهرآگین
пронзительный , ядовитый , едкий , раздражительный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از زهرآگین
تصویر زهرآگین
কটমট , বিষাক্ত , ক্ষীণ , বিরক্ত
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از زهرآگین
تصویر زهرآگین
تیز آواز , زہر آلود , زہریلا , چڑچڑاہٹ
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از زهرآگین
تصویر زهرآگین
แหลม , เป็นพิษ , เป็นกรด , หงุดหงิด
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از زهرآگین
تصویر زهرآگین
tiz, zehirli, asidik, asabi
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از زهرآگین
تصویر زهرآگین
ostry, jadowity, żrący, drażliwy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از زهرآگین
تصویر زهرآگین
날카로운 , 독이 있는 , 신랄한 , 짜증나는
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از زهرآگین
تصویر زهرآگین
鋭い , 有毒な , イライラした
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از زهرآگین
تصویر زهرآگین
חָרוּג , רעיל , קורוזיבי , רגזן
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از زهرآگین
تصویر زهرآگین
nyaring, berbisa, vitriolis, mudah marah
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از زهرآگین
تصویر زهرآگین
schrill, giftig, vitriolic, reizbar
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از زهرآگین
تصویر زهرآگین
schelpen, giftig, vitriolic, prikkelbaar
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از زهرآگین
تصویر زهرآگین
estridente, venenoso, vitriólico, irritable
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از زهرآگین
تصویر زهرآگین
stridente, velenoso, vitriolitico, irritabile
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از زهرآگین
تصویر زهرآگین
estridente, venenoso, vitriólico, irritable
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از زهرآگین
تصویر زهرآگین
尖锐的 , 有毒的 , 暴躁的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از زهرآگین
تصویر زهرآگین
तीव्र , विषैला , अम्लीय , चिड़चिड़ा
دیکشنری فارسی به هندی