جدول جو
جدول جو

معنی گوهرآگین

گوهرآگین
آنچه در آن جواهر نشانده باشند
تصویری از گوهرآگین
تصویر گوهرآگین
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با گوهرآگین

گوهرآگین

گوهرآگین
گوهرنشان. هرچیز که در آن جواهر نشانده باشند. (برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج) (مؤید الفضلاء). مرصع به گوهر. پر از گوهر. آراسته به گوهر:
چو پخته شود تلخ شیرین شود
به دانش سخن گوهرآگین شود.
ابوشکور.
همان طشت زرین و سیمین بدی
چو زرین بدی گوهرآگین بدی.
فردوسی.
رکابش دو زرین دوسیمین بدی
همان هریکی گوهرآگین بدی.
فردوسی.
که او را به مشکوی زرین برند
سوی خانه گوهرآگین برند.
فردوسی.
همی بر تو شفیع آرم ثنای گوهرآگین را
ثنای میرعالم یوسف بن ناصرالدین را.
فرخی.
ده غلام و ده کنیز ترک... و بر اسبانی سوار بودند که زین های گوهرآگین داشتند. (تاریخ سیستان).
زده بر میان گوهرآگین کمر
درآورده پولاد هندی به سر.
نظامی.
بر اورنگ زر شد شه تاجور
زده بر میان گوهرآگین کمر.
نظامی.
نهاده گوهرآگین حلقه در گوش
فکنده حلقه های زلف بر دوش.
نظامی.
لعلش چو عقیق گوهرآگین
زلفش چو کمند تاب داده.
سعدی.
، کنایه از مردم شجاع و دلاور و پهلوان باشد. (برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج) (بهارعجم) (شعوری)
لغت نامه دهخدا

گوهر آگین

گوهر آگین
آنچه که در آن جواهر نشانده باشند گوهر نشان مرصع: همان طشت زرین و سیمین بدی چو زرین بدی گوهر آگین بدی، مرد شجاع دلاور
فرهنگ لغت هوشیار

گهرآگین

گهرآگین
مخفف گوهرآگین:
بدان امید که روزی به دست گیرد شاه
چو آینۀ گهرآگین شده است هفت اورنگ.
فرخی.
رجوع به گوهرآگین شود
لغت نامه دهخدا

گوهر بین

گوهر بین
بیننده گوهر، گوهر شناس جواهر شناس، آنکه نیک را از بد تمیز دهد (ایهام بدو معنی اخیر) : عیب تست ار چشم گوهر بین نداری ورنه ما هر یک اندر بحر معنی گوهر یکدانه ایم. (سعدی)
فرهنگ لغت هوشیار

کوثرآگین

کوثرآگین
آمیخته به کوثر:
زآن جام کوثرآگین جمشید خورده حسرت
زآن رمح اژدهاسر ضحاک برده مالش.
خاقانی.
رجوع به کوثر شود
لغت نامه دهخدا

گوهرآویز

گوهرآویز
که ازآن گوهر آویخته باشد، چون گوش و جز آن:
ز نعلکهای گوش گوهرآویز
فکندی لعل ها در نعل شبدیز.
نظامی
لغت نامه دهخدا