جدول جو
جدول جو

معنی گهرآویز - جستجوی لغت در جدول جو

گهرآویز
(خُ دَ / دِ)
مخفف گوهرآویز. رجوع به ذیل همین کلمه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سرآویز
تصویر سرآویز
(دخترانه)
آنچه به سر می آویزند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گل آویز
تصویر گل آویز
(دخترانه)
مرکب از گل + آویز (آویخته شده)
فرهنگ نامهای ایرانی
(مَ / مِ)
دست به گریبان. دست به یقه. مرکب است از گلو و آویز. آویختن
لغت نامه دهخدا
(حَجْ جِ خَ)
مخفف گوهرجوی. جویندۀ گوهر. آنکه گوهر جوید و دنبال آن رود:
گهرجوی را تیشه بر کان رسید
جگر خوردن دل به پایان رسید.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(حَ خوا / خا)
مخفف گوهرخیز. که گهر از آن خیزد. که ازآن گهر برآید و به دست آید. رجوع به گوهرخیز شود
لغت نامه دهخدا
(حَ خوَرْ / خُرْ)
مخفف گوهرریز. رجوع به همین کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(شَ دَ / دِ)
آمیخته به مهر. توأم با محبت و دوستی. ملاطفت آمیز
لغت نامه دهخدا
(گُ هََ)
مخفف گوهرآگین:
بدان امید که روزی به دست گیرد شاه
چو آینۀ گهرآگین شده است هفت اورنگ.
فرخی.
رجوع به گوهرآگین شود
لغت نامه دهخدا
(شَ کَ)
گوشه و سر دستار که از پشت سربه میان دو کتف می آویخته اند. (فرهنگ فارسی معین). ظاهراً شمله و علاقه و دستار و آویزیست از عمامه که درپشت سر آویخته شود به رسم خراسانیان قدیم و بعضی سلاطین صفویه و هندوان کنونی، و این علامت بزرگی دارنده است، چنانکه فرآویز ریشه دستار باشد. (مقدمۀ دیوان حافظ چ قزوینی ص قکد) ، زیادت دهانۀ آستین است که بعضی قبایل ایرانی از جمله کردان آویخته دارند و بلندی آن دلیل بلندی مقام دارنده است و گاه تا زمین رسد. و گاه بلندتر از آن نیز باشد که برگردانیده به کتف افکنند. (یادداشت مؤلف) :
ترا رسد شکرآویز خواجگی گه جود
که آستین به گریبان عالم افشانی.
حافظ (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
درآویخته و سخت گرفته از کسی یا جایی چون کوران:
او همی گفت و من چو دشنۀتیز
در کمر کرده دست کورآویز،
نظامی (هفت پیکر ص 179)
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ دَ /دِ)
آمیخته و سرشتۀ بزهر. (ناظم الاطباء). زهرآمیغ. رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(خُ دَ / دِ)
که ازآن گوهر آویخته باشد، چون گوش و جز آن:
ز نعلکهای گوش گوهرآویز
فکندی لعل ها در نعل شبدیز.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(صِ)
مخفف گوهرآور. رجوع به ذیل همین کلمه شود
لغت نامه دهخدا
آنچه از آن گوهر آویخته باشد (گوش و غیره) : ز نعلکهای گوش گوهر آویز فکندی لعلها در نعل شبدیز. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
ریزنده گوهر آنکه جواهر نثار کند، ریزنده قطرات (ابر) : بگردون تیره ابری بامدادان برشد از دریا جواهر خیز و گوهر ریز و گوهر بیز و گوهرزا (قا آنی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گهرخیز
تصویر گهرخیز
آنچه که از آن جواهر بدست آید، ابر
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه از آن گوهر آویخته باشد (گوش و غیره) : ز نعلکهای گوش گوهر آویز فکندی لعلها در نعل شبدیز. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از همآویز
تصویر همآویز
((هَ))
هم آورد، هم نبرد، همتا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مهرآمیز
تصویر مهرآمیز
عاشقانه
فرهنگ واژه فارسی سره
دل سوزانه، عطوفت آمیز، محبت آمیز، مودت آمیز، مهرآگین، مهربانانه
متضاد: قهرآمیز
فرهنگ واژه مترادف متضاد