جدول جو
جدول جو

معنی گهرآرای - جستجوی لغت در جدول جو

گهرآرای
(یَ / یِ نِ)
مخفف گوهرآرای. رجوع به ذیل همین کلمه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گوهرآرا
تصویر گوهرآرا
(دخترانه)
آراینده گوهر، آراینده جواهر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از چهرآرا
تصویر چهرآرا
(دخترانه)
آراینده چهره
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شهرآرا
تصویر شهرآرا
آرایندۀ شهر، آرایش کنندۀ شهر، زیب و زینت بستن شهر، آذین بندی شهر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شهرآرایی
تصویر شهرآرایی
زینت بستن شهر، آرایش شهر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گوهرآرا
تصویر گوهرآرا
آنچه یا آنکه گوهر را بیاراید و زینت بدهد
فرهنگ فارسی عمید
(چَ / چِ لِ نِهْ)
از گوهر + آمای، نعت فاعلی از آماییدن به معنی پر کردن و آراستن باشد. آراسته به گوهر. پرکننده به گوهر، آنکه مروارید و جوهر را به رشته میکشد، آنکه نیکو حکم میکند. (ناظم الاطباء) ، هستی بخش. (بهار عجم) (آنندراج). هستی دهنده. موجد. خالق. آفریدگار:
تویی گوهرآمای چار آخشیج
مسلسل کن گوهران در مزیج.
نظامی (از بهار عجم).
گوهرآمای گنج خانه راز
گنج گوهر چنین گشاید باز.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(حَ)
مخفف گوهرزای. آنکه گوهر زاید. گهرزاینده:
ور گهر تاج نابسوده شد از بحر
بحر گهرزای تاجدار بماناد.
خاقانی.
رجوع به گوهرزای شود
لغت نامه دهخدا
(حَ / حِ لَ / لِ نِ)
مخفف گوهرتراش. رجوع به همین کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(گُ هََ تَ)
عمل گوهرتراش
لغت نامه دهخدا
(حُ)
مخفف گوهرگشای. رجوع به همین کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ خوا / خا)
گرایندۀگوهر. مایل به گوهر. مؤلف بهار عجم در معنی این کلمه نویسد: هرچند گرایش به معنی میل است لیکن چون میل بر چیز نامقدور نفع ندارد پس گرایش است که همان بسوی مقدور باشد و بنابراین گوهرگرای به معنی حاصل کننده گوهر باشد:
از آن کان گوهرگرای آمدند
چو کیخسروان بازجای آمدند.
نظامی.
چو ماند این یکی رشته گوهر بجای
دگر ره شد آن رشته گوهرگرای.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(شَ)
شهرآرایی. آذین بندی شهر:
عروس شب چو نقش افکند بر دست
به شهرآرائی انجم کله بست.
نظامی.
اشراف خلایق بخدمت استقبال مسارعت نمودند و اصناف دیگر بشهرآرائی مشغول گشتند. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ نِ)
مخفف گوهرآمای. رجوع به ذیل همین کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ لِ نِ)
آرایندۀ گوهر. گوهرآمای. خاصیت بخش. دارای اثر:
کواکب را به قدرت کارفرمای
طبایع را به صنعت گوهرآرای.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(گُ هََ خَ)
مخفف گوهرخری. عمل گوهرخر. رجوع به همین کلمه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از گوهرآرای
تصویر گوهرآرای
خاصیت بخش، دارای اثر
فرهنگ لغت هوشیار
گراینده گوهر مایل بجواهر، حاصل کننده گوهر: ازان کان گوهر گرای آمدند چو کیخسروان باز جای آمدند. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار