جدول جو
جدول جو

معنی گه - جستجوی لغت در جدول جو

گه
سرگین جانوران و انسان، کنایه از هر چیز بد و زشت و ناپسند. برای دشنام به کار می رود
تصویری از گه
تصویر گه
فرهنگ فارسی عمید
گه
مخفف گاه، بوته زرگران که در آن طلا و نقره گدازند، کوره حدادی بمعنای سرگین و مدفوع آدمی، غایط
فرهنگ لغت هوشیار
گه
((گُ))
مدفوع آدمی
تصویری از گه
تصویر گه
فرهنگ فارسی معین
گه
((گَ))
وقت، زمان، هنگام، بوته زرگران
تصویری از گه
تصویر گه
فرهنگ فارسی معین
گه
مخفّف واژۀ گاه، وقتی، زمانی، هنگامی، بعضی اوقات، گاهگاهی، وقت، زمان، هنگام، زمان
تصویری از گه
تصویر گه
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گهرناز
تصویر گهرناز
(دخترانه)
گوهرناز
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گهردخت
تصویر گهردخت
(دخترانه)
دختر دارای اصالت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گهولش
تصویر گهولش
مبادله
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گهار
تصویر گهار
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام سرداری تورانی و جزو سپاه افراسیاب تورانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گهر
تصویر گهر
گوهر، سنگ گران بها از قبیل مروارید، الماس، یاقوت، فیروزه و امثال آن ها، در فلسفه جوهر، اصل، نژاد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گهواره
تصویر گهواره
تختخوابی که کودک را روی آن می خوابانند و تکان می دهند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گهنبار
تصویر گهنبار
گاهنبار، نام شش جشن که در ایران باستان در اوقات مختلف سال برپا می کرده اند و عبارت بوده از مثلاً میدیوزرم (در اردیبهشت ماه)، میدیوشم (در تیرماه) پتیه شهیم (در شهریورماه)، ایاسرم (در مهرماه)، میدیارم (در دی ماه) همسپتمدم (در آخر سال)، نام شش هنگام یا شش روزی که خدای تعالی عالم را آفریده است، گاهبار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گه گیر
تصویر گه گیر
غافلگیر، اسبی که گاه گاه رم بکند، درد یا عارضه ای که ناگهان بروز کند، گاه گیر، گه گیری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گه گیری
تصویر گه گیری
غافلگیری، اسبی که گاه گاه رم بکند، درد یا عارضه ای که ناگهان بروز کند، گاه گیر، گه گیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گهین
تصویر گهین
منسوب به گه
فرهنگ لغت هوشیار
گاهی: گهی لقب نهم آشفته زنگیی را حور گهی خطاب کنم باز سفله ای را راد. (ظهیر فاریابی) منسوب به گه: بچه با کون گهی در اطاق راه میرود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گهولیدن
تصویر گهولیدن
عوض و بدل کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گهولی
تصویر گهولی
تعویض چیزی به چیزی تبدیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گهواره فروشی
تصویر گهواره فروشی
عمل و شغل گهواره فروش، محل فروش گهواره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گهواره فروش
تصویر گهواره فروش
آنکه گهواره فروشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گهواره جنبانی
تصویر گهواره جنبانی
عمل گهواره جنبان
فرهنگ لغت هوشیار
گاهواره جنبان: ای در این گهواره وحشت چو طفلان پای بست غم ترا گهواره جنبان و حوادث دایگان. (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار
پوششی که بشکل گهواره برند و دوزند و روی آن افکنند تا از تابش نور بر کودک خوابیده در آن جلوگیری شود و نیز پوشش مذکور مانع سرما و وزش باد گردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گهواره بند
تصویر گهواره بند
آنکه گاهواره طفل را بندد، پای بند کودک گهوارگی قماط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گهواره
تصویر گهواره
گاهواره، مهد، خوابگاه کودکان شیرخواره، بستر کودکان
فرهنگ لغت هوشیار
تخت مانندی که کودک شیر خوار را در آن خوابانند: و هر گاه دایه مشغول بودی گاهواره بجنبانیدی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گهنما
تصویر گهنما
ساعت، گاهنامه تقویم
فرهنگ لغت هوشیار
هر یک از جشنهای ششگانه سال در ایران باستان و آنها عبارتند از: الف - میدیوزرم ب - میدیوشم ج - پتیه شهم د - ایاسرم ه - میدیارم و - همسپتمدم. ابوریحان بیرونی نامهای این جشنها را چنین آورده: مدیوزرم گاه مدیوشم گاه فیشههیم گاه ایاثرم گاه مدیایریم گاه همشفثمیذگاه این جشنها بفاصله های غیر متساوی از همدیگر دور میباشند ازین قرار: گهنبار میدیوزرم در چهل و پنجمین روز سال گهنبار میدیوشم در صد و پنجمین روز سال گهنبار پتیه شهیم درصد و هشتادمین روز سال گهنبار ایاسرم در دویست و دهمین روز سال گهنبار میدیارم در دویست و نودمین روز سال گهنبار همسپتمدم در سیصد وشصت و پنجمین روز سال واقع میشود. جشن هر یک از این گهنبارها پنج روز طول میکشد. آخرین روز مهم ترین روز آنست و در واقع چهار روز دیگر روز های مقدماتی جشن است. در خود اوستا در آفرینگان گهنبار بند های 12- 7 این جشنها با تعیین ماه و روز یاد شده. در سنت زردشتیان چنین آمده: در اردیبهشت ماه از یازدهم تا پانزدهم جشن مدیوزرم است. در تیر ماه از یازدهم تا پانزدهم جشن مدیوشم است. در شهریور ماه از بیست و ششم تا سیام جشن پتیه شهیم است. در مهر ماه از بیست و ششم تاسیام جشن ایاسرم است. دردی ماه از شانزدهم تا بیستم جشن میدیارم است. در اندرگاه (خمسه مسترقه) هر پنج روز جشن همسپتمدم است. نظر بمعنی لفظی این کلمات گهنبار ها اساسا جشنهایی بود برای اوقات مختلف سال: میدیوزرم یعنی میان بهار و این جشنی است در نیمه بهار هنگامی که زمین سبزو خرم است مدیوشم یعنی میان تابستان پتیه شهیم یعنی دانه آور و از آن وقتی اراده شده که گندم رسیده و خرمن بدست میاید ایاسرم یعنی برگشت و از آن هنگامی اراده شده که چوپان با گله خود بعلت پیش آمد زمستان از چراگاه تابستانی بخانه بر میگردد میدیارم یعنی میان سال معنی همسپتمدم معلوم نیست. این جشن بفروهران اختصاص دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گهنامه
تصویر گهنامه
تقویم (سال) دفتر سنه
فرهنگ لغت هوشیار
هندی چوبخوارک کرمی که چوب را خورد و خرده آن مانند آرد از چوب فروریزد نشاره
فرهنگ لغت هوشیار
گاورسهای طلا و نقره، انگاره زر و سیم که هنوز آنرا پهن نکرده و سکه نزده باشند: بر گهله هجرانت کنون رانی کفشیر بر گهله داغش بر کفشیر نرانی. (منجیک)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گهگیر
تصویر گهگیر
گاهگاه گیرد نه پیوسته و دایم، بی فرمان
فرهنگ لغت هوشیار
یکی از افزار کفش دوزی است: گمان برم (که) به زراقی و بحیله گری ز کلک و گهزن و سنگ تراش و نشکرده. تراش کرده بوی آرزوی زرد و هزار درست و نیمه برون از قراضه و خرده. (سوزنی)
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به گوهر: دارای گوهر: چشمه صلب پدر چون شد بکاریز رحم زان مبارک چشمه زاد این گوهرین دریای من. (خاقانی)، مزین بجواهر مرصع به در: و اگر بخواهی اسب بازین و ساز گوهرین و مرواریدین و زرین و یاقوتین بیرون آید
فرهنگ لغت هوشیار
با گوهر شدن ثروتمند گردیدن، جواهر فروش شدن، اصالت یافتن نژاده شدن
فرهنگ لغت هوشیار