جدول جو
جدول جو

معنی گنجوری - جستجوی لغت در جدول جو

گنجوری
(گَ)
گنجوربودن. خزانه دار بودن. عمل گنجور داشتن:
وگر خان را بترکستان فرستد مهر گنجوری
پیاده از بلاساغون دوان آید به ایلاقش.
منوچهری (دیوان چ 1 دبیرسیاقی ص 46).
اثیر رفت به حضرت گذاشت گنج سخن
خنک شهی که بر این گنج یافت گنجوری.
اثیرالدین اخسیکتی (از جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
گنجوری
شغل و عمل گنجور خزانه داری: و گرخان را بترکستان فرستد مهر گنجوری پیاده از بلاساغون دوان آید به ایلاقش. (منوچهری)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گنجوی
تصویر گنجوی
از مردم گنجه مثلاً نظامی گنجوی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رنجوری
تصویر رنجوری
بیماری، دردمندی
فرهنگ فارسی عمید
(گَ)
تحریف گنجوبر پهلوی به معنی خزانه دار، گنجور. رجوع به یونکر ص 79 شود. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). به لغت زند و پازند بمعنی گنجور است که خزانه دار باشد، و در جای دیگر بجای تحتانی با یاء ابجد نوشته بودند، و اﷲ اعلم. (برهان) (آنندراج). این کلمه در یک نسخۀ خطی از فرهنگ جهانگیری متعلق به کتابخانه لغت نامۀ دهخدا به صورت گنجوبر آمده است
لغت نامه دهخدا
(گَ)
سفره ای که بالای تختۀ میز بگسترند. (آنندراج) (اشتینگاس). کندوره. گندور. گندوره. گندوله. رجوع به هر یک از کلمات مذکور شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
بیماری. دردمندی. ضعف. ناتوانی. (ناظم الاطباء) :
گفت پیغمبر که رنجوری به لاغ
رنج آرد یا بمیرد چون چراغ.
مولوی.
، آزردگی. (ناظم الاطباء). دل آزردگی، ملالت. غمگینی. اندوهگینی. دلگیری:
اگر امید رنجوری نماید
ز نومیدی بسی نومیدی آید.
(ویس و رامین)
لغت نامه دهخدا
خزانه دار، بندار، خزانچی، بایگان، خازن، انباردار، خاصگی، حافظ گنج
فرهنگ لغت هوشیار
پارچه ای که در سر سفره و میز بروی زانو گسترند تا چیزی از خوردنی بر دامن یا زمین نریزد سفره چرمین، سفره بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گنجوی
تصویر گنجوی
منسوب به گنجه از مردم گنجه گنجه یی: نظامی گنجوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گنجور
تصویر گنجور
((گَ وَ))
خزانه دار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گنج وری
تصویر گنج وری
خزانه داری
فرهنگ واژه فارسی سره
آزردگی، بیماری، عارضه، علیلی، مرض
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از رنجوری
تصویر رنجوری
معاناةً
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از رنجوری
تصویر رنجوری
Languishment
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از رنجوری
تصویر رنجوری
langueur
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از رنجوری
تصویر رنجوری
languidez
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از رنجوری
تصویر رنجوری
দুর্বলতা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از رنجوری
تصویر رنجوری
изнеможение
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از رنجوری
تصویر رنجوری
Erschöpfung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از رنجوری
تصویر رنجوری
знемога
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از رنجوری
تصویر رنجوری
osłabienie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از رنجوری
تصویر رنجوری
ضعف
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از رنجوری
تصویر رنجوری
ความอ่อนแอ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از رنجوری
تصویر رنجوری
languore
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از رنجوری
تصویر رنجوری
uchovu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از رنجوری
تصویر رنجوری
halsizlik
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از رنجوری
تصویر رنجوری
쇠약
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از رنجوری
تصویر رنجوری
衰弱
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از رنجوری
تصویر رنجوری
חולשה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از رنجوری
تصویر رنجوری
衰弱
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از رنجوری
تصویر رنجوری
दुर्बलता
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از رنجوری
تصویر رنجوری
verzwakking
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از رنجوری
تصویر رنجوری
decaimiento
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از رنجوری
تصویر رنجوری
kelemahan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی