دهی است از دهستان ورزق بخش داران شهرستان فریدن که در 11هزارگزی شمال باختری داران و 2هزارگزی جنوب راه شوسۀ ازنا به اصفهان واقع شده است. هوای آن سرد و سکنه اش 1636 تن است. آب آن از چشمه و رودخانه است. محصول آن غلات، حبوبات و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان آنجا جاجیم و قالی بافی است. راه شوسه و دبستان دارد و در حدود 20 باب دکان بدانجاست. تپۀ مخروطی شکلی که در آنجاست بنابه گفته اهالی در زمان قدیم آتشکده بوده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
دهی است از دهستان ورزق بخش داران شهرستان فریدن که در 11هزارگزی شمال باختری داران و 2هزارگزی جنوب راه شوسۀ ازنا به اصفهان واقع شده است. هوای آن سرد و سکنه اش 1636 تن است. آب آن از چشمه و رودخانه است. محصول آن غلات، حبوبات و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان آنجا جاجیم و قالی بافی است. راه شوسه و دبستان دارد و در حدود 20 باب دکان بدانجاست. تپۀ مخروطی شکلی که در آنجاست بنابه گفته اهالی در زمان قدیم آتشکده بوده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
نام شهری است مشهور مابین تبریزو شیروان (اصح شروان است) و گرجستان و مولد شیخ نظامی علیه الرحمه از آنجاست. (برهان). نام شهری است از ولایات اران در اواخر آذربایجان منسوب بدانجا را گنجوی گویند. (انجمن آرا). شهری است (به اران) با کشت وبرز بسیار و آبادان و بانعمت و از وی جامه های پشمین خیزد از هرگونه. (حدود العالم). شهر بزرگی است که قصبۀ بلاد اران است و اهل ادب آن را جنزه می نامند. (ازمعجم البلدان). گنجه از اقلیم پنجم است طولش از جزایر خالدات ’فج’ و عرض از خط استوا ’م لد’ شهر اسلامی است در سنۀ تسع و ثلاثین هجری قمری ساخته شد شهری خوش و مرتفع بود و در این معنی گفته اند بیت: چند شهر است اندر ایران مرتفعتر از همه بهتر و سازنده تر از خوشی ّ آب و هوا گنجۀ پرگنج در ارّان، صفاهان در عراق در خراسان مرو و طوس در روم باشد اقسرا. (نزههالقلوب مقالۀ ثالثه چ لسترنج صص 91-92). ... از قراباغ تا گنجه سی وچهار فرسنگ و از اردبیل شصت ونه فرسنگ و از سلطانیه صدوشش فرسنگ و از گنجه تا شهر شمکور که اکنون خراب است دو فرسنگ. (... ایضاً ص 181). برخی از شهرهای قدیم ایران بمناسبت وفور ثروت و ذخایر به ’گنجه - غزنه’ نامیده شده اند، مانند شهر گنجه در شمال آذربایجان و شهر غزنه (غزنین) در افغانستان. (مزدیسنا تألیف معین چ 1 ص 203) .... در ایران زمین قدیم اسم گنجک تخصیصی به یک شهر معین آذربایجان نداشته بسا از شهرهای دیگرهم چنین نامیده میشده اند، از آنجمله است گنجه در اران (در قفقاز) و غزنه یا غزنین در زابلستان (در افغانستان) گنجه و غزنه نیز اصلاً گنجک بوده است. گنجک راکه یکی از شهرهای بسیار قدیم ایران و پایتخت آذربایجان محسوب میشده غالباً مورخین و جغرافی نویسان یونان و روم به اسم غزکا یا گنزکا و به اشکال مختلف دیگر ذکر کرده اند. آذربایجان در قدیم دو پایگاه داشته، یکی همین گنجک بوده که معرب آن جزن یا جزنق است... (یشتها تألیف پورداود ج 2 ص 246). این شهر تا سال 1219هجری قمری / 1804 میلادی گنجه نامیده میشد، روسها بعد از اشغال آنرا یلی زاوت پل یا الی زابت پل خواندند و چون بلشویکها بر سر کار آمدند آن را کیروف آباد نامیدند. گنجه یکی از شهرهای آذربایجان شوروی است که مرکز ناحیۀ گنجه است و در کنار رود خانه گنجه چای، شعبه رودکر، در 180 هزارگزی جنوب شرقی تفلیس واقع شده است. سکنۀ آن در حدود 116هزار تن است که از نژاد تاتار و ارمنی اند. این شهر در قرون 6 و 5 میلادی بنا شده است. از قرن 4 هجری (10 میلادی) تا ابتدای قرن 7 هجری (13 میلادی) یکی از شهرهای مهم آذربایجان و مرکز تجارت و صنعت بود. در سال 481 هجری قمری / 1088 میلادی) به وسیلۀ ترکهای سلجوقی و سپس در سال 633 هجری قمری (1235 میلادی) به دست مغولان فتح و ویران شد. از آغاز قرن هشتم ایرانیان آن را اشغال و سرانجام در سال 1219 روسها آن را فتح کردند. گنجۀ امروز در آذربایجان شوروی مقام دوم را داراست و انواع و اقسام دستگاههای متعدد خیاطی، ندافی، روغن کشی و تهیۀ اغذیه و مشروبات گوناگون در آنجا وجود دارد. آثار بازماندۀ گنجۀ سابق در 5 هزارگزی شمال غربی گنجۀ کنونی قرار گرفته و برجها، باروها، پلها، دیوار ارگ، مسجدجامع، کاروانسرای شاه عباس و آثار دیگری از آن به چشم میخورد. ناحیۀ گنجه در شمال، کوهستانی و شاخه های جنوبی جبال قفقاز از آن عبور میکند و به واسطه درّه های علیای کر و شعباتش یعنی آلزان و یورا مشروب میشود. در قسمت شرقی، گنجه دارای استپهای پرعلف است. و در ضمن نمکزار و با آب و هوای خشک میباشد. معادن: گنجه دارای معادن آهن و سنگ طلا است. کشاورزی: کشاورزی در گنجه بسیار پیشرفت کرده است و محصول آن غلات و کار کشاورزان دامپروری است. تاک در اغلب نقاط مخصوصاً در حوالی گنجه کاشته میشود و محصول قابل ملاحظه ای میدهد. کشت و پرورش توت و کرم ابریشم گنجه نیز قابل ذکر است: ز گنجه چون به سعادت نهاد روی به راه فلک سپرد بدو گنج و ملک وافسر و گاه. معروفی بلخی. نظّاره به پیش در کشیده صف چون کافر روم بر در گنجه. منوچهری (دیوان چ 1 دبیرسیاقی ص 181). گویند که سلطان مهین بر در گنجه ست در گنجه کنون بین که ز بغداد فزون شد. خاقانی. گاه از سگ گنجه ام به فریاد گاه از خر آوه جفت افغان. خاقانی. رنج دلم را سبب، گردش ایام نیست فعل سگ گنجه ست قدح خر روستا. خاقانی. ز گنجه فتح خوزستان که کرده ست ز عمان تا به اصفاهان که خورده ست. نظامی. رکاب از شهربند گنجه بگشای عنان شیرداری پنجه بگشای. نظامی. چو درگرچه در بحر گنجه گمم ولی از قهستان شهر قمم. (منسوب به نظامی). آن مادر شوم چون زاد ترا (کذا) از گنجه به ابخاز فرستاد ترا. مجد همگر. یکی پادشه زاده در گنجه بود که دور از تو ناپاک سرپنجه بود. سعدی (بوستان). از گنجه چو گنج آن گهرریز در هند چو طوطی این شکرریز. جامی قصبه این ناحیه (ناحیه تل خسروی از کوه گیلویه فارس) را گنجه گویند به مسافت بیست وچهار فرسخ از بهبهان دور افتاده است. (فارسنامۀ ناصری گفتار دوم ص 266)
نام شهری است مشهور مابین تبریزو شیروان (اصح شروان است) و گرجستان و مولد شیخ نظامی علیه الرحمه از آنجاست. (برهان). نام شهری است از ولایات اران در اواخر آذربایجان منسوب بدانجا را گنجوی گویند. (انجمن آرا). شهری است (به اران) با کشت وبرز بسیار و آبادان و بانعمت و از وی جامه های پشمین خیزد از هرگونه. (حدود العالم). شهر بزرگی است که قصبۀ بلاد اران است و اهل ادب آن را جنزه می نامند. (ازمعجم البلدان). گنجه از اقلیم پنجم است طولش از جزایر خالدات ’فج’ و عرض از خط استوا ’م لد’ شهر اسلامی است در سنۀ تسع و ثلاثین هجری قمری ساخته شد شهری خوش و مرتفع بود و در این معنی گفته اند بیت: چند شهر است اندر ایران مرتفعتر از همه بهتر و سازنده تر از خوشی ّ آب و هوا گنجۀ پرگنج در ارّان، صفاهان در عراق در خراسان مرو و طوس در روم باشد اقسرا. (نزههالقلوب مقالۀ ثالثه چ لسترنج صص 91-92). ... از قراباغ تا گنجه سی وچهار فرسنگ و از اردبیل شصت ونه فرسنگ و از سلطانیه صدوشش فرسنگ و از گنجه تا شهر شمکور که اکنون خراب است دو فرسنگ. (... ایضاً ص 181). برخی از شهرهای قدیم ایران بمناسبت وفور ثروت و ذخایر به ’گنجه - غزنه’ نامیده شده اند، مانند شهر گنجه در شمال آذربایجان و شهر غزنه (غزنین) در افغانستان. (مزدیسنا تألیف معین چ 1 ص 203) .... در ایران زمین قدیم اسم گنجک تخصیصی به یک شهر معین آذربایجان نداشته بسا از شهرهای دیگرهم چنین نامیده میشده اند، از آنجمله است گنجه در اران (در قفقاز) و غزنه یا غزنین در زابلستان (در افغانستان) گنجه و غزنه نیز اصلاً گنجک بوده است. گنجک راکه یکی از شهرهای بسیار قدیم ایران و پایتخت آذربایجان محسوب میشده غالباً مورخین و جغرافی نویسان یونان و روم به اسم غزکا یا گنزکا و به اشکال مختلف دیگر ذکر کرده اند. آذربایجان در قدیم دو پایگاه داشته، یکی همین گنجک بوده که معرب آن جزن یا جزنق است... (یشتها تألیف پورداود ج 2 ص 246). این شهر تا سال 1219هجری قمری / 1804 میلادی گنجه نامیده میشد، روسها بعد از اشغال آنرا یلی زاوت پل یا الی زابت پل خواندند و چون بلشویکها بر سر کار آمدند آن را کیروف آباد نامیدند. گنجه یکی از شهرهای آذربایجان شوروی است که مرکز ناحیۀ گنجه است و در کنار رود خانه گنجه چای، شعبه رودکر، در 180 هزارگزی جنوب شرقی تفلیس واقع شده است. سکنۀ آن در حدود 116هزار تن است که از نژاد تاتار و ارمنی اند. این شهر در قرون 6 و 5 میلادی بنا شده است. از قرن 4 هجری (10 میلادی) تا ابتدای قرن 7 هجری (13 میلادی) یکی از شهرهای مهم آذربایجان و مرکز تجارت و صنعت بود. در سال 481 هجری قمری / 1088 میلادی) به وسیلۀ ترکهای سلجوقی و سپس در سال 633 هجری قمری (1235 میلادی) به دست مغولان فتح و ویران شد. از آغاز قرن هشتم ایرانیان آن را اشغال و سرانجام در سال 1219 روسها آن را فتح کردند. گنجۀ امروز در آذربایجان شوروی مقام دوم را داراست و انواع و اقسام دستگاههای متعدد خیاطی، ندافی، روغن کشی و تهیۀ اغذیه و مشروبات گوناگون در آنجا وجود دارد. آثار بازماندۀ گنجۀ سابق در 5 هزارگزی شمال غربی گنجۀ کنونی قرار گرفته و برجها، باروها، پلها، دیوار ارگ، مسجدجامع، کاروانسرای شاه عباس و آثار دیگری از آن به چشم میخورد. ناحیۀ گنجه در شمال، کوهستانی و شاخه های جنوبی جبال قفقاز از آن عبور میکند و به واسطه درّه های علیای کر و شعباتش یعنی آلزان و یورا مشروب میشود. در قسمت شرقی، گنجه دارای استپهای پرعلف است. و در ضمن نمکزار و با آب و هوای خشک میباشد. معادن: گنجه دارای معادن آهن و سنگ طلا است. کشاورزی: کشاورزی در گنجه بسیار پیشرفت کرده است و محصول آن غلات و کار کشاورزان دامپروری است. تاک در اغلب نقاط مخصوصاً در حوالی گنجه کاشته میشود و محصول قابل ملاحظه ای میدهد. کشت و پرورش توت و کرم ابریشم گنجه نیز قابل ذکر است: ز گنجه چون به سعادت نهاد روی به راه فلک سپرد بدو گنج و ملک وافسر و گاه. معروفی بلخی. نظّاره به پیش در کشیده صف چون کافر روم بر در گنجه. منوچهری (دیوان چ 1 دبیرسیاقی ص 181). گویند که سلطان مهین بر در گنجه ست در گنجه کنون بین که ز بغداد فزون شد. خاقانی. گاه از سگ گنجه ام به فریاد گاه از خر آوه جفت افغان. خاقانی. رنج دلم را سبب، گردش ایام نیست فعل سگ گنجه ست قدح خر روستا. خاقانی. ز گنجه فتح خوزستان که کرده ست ز عمان تا به اصفاهان که خورده ست. نظامی. رکاب از شهربند گنجه بگشای عنان شیرداری پنجه بگشای. نظامی. چو درگرچه در بحر گنجه گمم ولی از قهستان شهر قمم. (منسوب به نظامی). آن مادر شوم چون زاد ترا (کذا) از گنجه به ابخاز فرستاد ترا. مجد همگر. یکی پادشه زاده در گنجه بود که دور از تو ناپاک سرپنجه بود. سعدی (بوستان). از گنجه چو گنج آن گهرریز در هند چو طوطی این شکرریز. جامی قصبه این ناحیه (ناحیه تل خسروی از کوه گیلویه فارس) را گنجه گویند به مسافت بیست وچهار فرسخ از بهبهان دور افتاده است. (فارسنامۀ ناصری گفتار دوم ص 266)
در خواب گنجه دیدن یا داشتن آن نشان آن است که با شخصی اعم از زن یا مرد امین و درستکار و قابل اعتماد رو به رو خواهید شد. او کسی است که می توانید به او اعتماد کنید و مالتان را به او بسپارید و آن شخص نیز مال شما را همان طور که گرفته باز می دهد. اگر گنجه را در اتاق خودتان ببینید چنین شخصی به خانه شما راه خواهد یافت و چنانچه در محل کارتان باشد از نظر شغلی به او اعتماد می کنید - منوچهر مطیعی تهرانی
در خواب گنجه دیدن یا داشتن آن نشان آن است که با شخصی اعم از زن یا مرد امین و درستکار و قابل اعتماد رو به رو خواهید شد. او کسی است که می توانید به او اعتماد کنید و مالتان را به او بسپارید و آن شخص نیز مال شما را همان طور که گرفته باز می دهد. اگر گنجه را در اتاق خودتان ببینید چنین شخصی به خانه شما راه خواهد یافت و چنانچه در محل کارتان باشد از نظر شغلی به او اعتماد می کنید - منوچهر مطیعی تهرانی
آزرده، رنجیده، دل آزرده، دل تنگ رنجه داشتن: رنجه کردن، رنجه ساختن، آزرده ساختن، آزار رساندن، برای مثال جنگ یک سو نه و دل شاد بزی / خویشتن را و مرا رنجه مدار (فرخی - ۱۳۹) رنجه شدن: رنجه گشتن، رنجه گردیدن، رنجیده شدن، آزرده شدن رنجه کردن: رنجاندن، آزرده ساختن، رنج دادن، برای مثال هر که با پولادبازو پنجه کرد / ساعد مسکین خود را رنجه کرد (سعدی - ۷۵)
آزرده، رنجیده، دل آزرده، دل تنگ رنجه داشتن: رنجه کردن، رنجه ساختن، آزرده ساختن، آزار رساندن، برای مِثال جنگ یک سو نِه و دل شاد بزی / خویشتن را و مرا رنجه مدار (فرخی - ۱۳۹) رنجه شدن: رنجه گشتن، رنجه گردیدن، رنجیده شدن، آزرده شدن رنجه کردن: رنجاندن، آزرده ساختن، رنج دادن، برای مِثال هر که با پولادبازو پنجه کرد / ساعد مسکین خود را رنجه کرد (سعدی - ۷۵)