سعید الوهاب بن ابراهیم بن عبدالوهاب الخزرجی الزنجانی از علمای عربیه. او راست: 1- تصریف العزی در صرف. 2- الهادی، در نحو. 3- معیار النظار فی علوم الاشعار. وی در سال 655 هجری قمری درگذشت. (از اعلام زرکلی ج 2 ص 608). رجوع به معجم المطبوعات شود
سعید الوهاب بن ابراهیم بن عبدالوهاب الخزرجی الزنجانی از علمای عربیه. او راست: 1- تصریف العزی در صرف. 2- الهادی، در نحو. 3- معیار النظار فی علوم الاشعار. وی در سال 655 هجری قمری درگذشت. (از اعلام زرکلی ج 2 ص 608). رجوع به معجم المطبوعات شود
پاسداری. رعایت. نگه داری. تعهد: و نگه دارد آنچه در عهدۀ نگهبانی اوست از کار خلق خدایش. (تاریخ بیهقی ص 311). سلوک کن... در رعایت آنچه ما آن را در نظر تو زینت دادیم و در پاسداری و نگهبانی آن. (تاریخ بیهقی ص 313). فکر و تدبیرش صرف نمی شود مگر در نگهبانی حوزۀ اسلام. (تاریخ بیهقی ص 312). یکی باب عدل است و تدبیر و رای نگهبانی خلق و ترس خدای. سعدی. سپه را نگهبانی شهریار به از جنگ در حلقۀ کارزار. سعدی. ، پاسبانی: چون شدم غایب از درت به ارزانی نیک مردی بنشاندم به نگهبانی. منوچهری. ، مراقبت. ترصد: صحبت ما به نگهبانی دم می گذرد تیغ بر کف همه جا پشت سر خود داریم. صائب
پاسداری. رعایت. نگه داری. تعهد: و نگه دارد آنچه در عهدۀ نگهبانی اوست از کار خلق خدایش. (تاریخ بیهقی ص 311). سلوک کن... در رعایت آنچه ما آن را در نظر تو زینت دادیم و در پاسداری و نگهبانی آن. (تاریخ بیهقی ص 313). فکر و تدبیرش صرف نمی شود مگر در نگهبانی حوزۀ اسلام. (تاریخ بیهقی ص 312). یکی باب عدل است و تدبیر و رای نگهبانی خلق و ترس خدای. سعدی. سپه را نگهبانی شهریار به از جنگ در حلقۀ کارزار. سعدی. ، پاسبانی: چون شدم غایب از درْت به ارزانی نیک مردی بنشاندم به نگهبانی. منوچهری. ، مراقبت. ترصد: صحبت ما به نگهبانی دم می گذرد تیغ بر کف همه جا پشت سر خود داریم. صائب
پیراهن و کرته که به عربی سربال خوانند. (برهان) (جهانگیری). لباس مخصوص اهل ولایت که دامن و آستین ندارد و بر روی قبا و چیکن پوشند برای زیب. (آنندراج) : وز دست چو سنگ تو نمی یابد مؤذن بمثل یکی گریبانی. ناصرخسرو. چون نکوشی که بپوشی شکم و عورت دیگران را چه دهی خیره گریبانی. ناصرخسرو. چو بنمود در تسملو آن زره گریبانی از اوحدی گفت زه. نظام قاری (دیوان ص 182). بنده را خلعت دهد صاحب برای بندگی چون گریبانی شود تو میشوی سرکش چرا. اسماعیل ایمانی (از آنندراج). ، پوستی را نیز گویند که بر گریبان پوستین و کردی و کاتبی دوزند. (برهان)
پیراهن و کرته که به عربی سربال خوانند. (برهان) (جهانگیری). لباس مخصوص اهل ولایت که دامن و آستین ندارد و بر روی قبا و چیکن پوشند برای زیب. (آنندراج) : وز دست چو سنگ تو نمی یابد مؤذن بمثل یکی گریبانی. ناصرخسرو. چون نکوشی که بپوشی شکم و عورت دیگران را چه دهی خیره گریبانی. ناصرخسرو. چو بنمود در تسملو آن زره گریبانی از اوحدی گفت زه. نظام قاری (دیوان ص 182). بنده را خلعت دهد صاحب برای بندگی چون گریبانی شود تو میشوی سرکش چرا. اسماعیل ایمانی (از آنندراج). ، پوستی را نیز گویند که بر گریبان پوستین و کردی و کاتبی دوزند. (برهان)
مرکّب از: گنج + بان، پسوند، نگاهدارندۀ گنج. محافظ گنج. آنکه گنج را نگاهداری می کند: من مر او را در مدیحی روستم خواندم همی واین چنین باشد که خوانی گنج نه را گنجبان. فرخی. گنج بهاراینک روان میغ اژدهای گنجبان رخش سحاب اینک دوان وز برق هرا داشته. خاقانی. ، صاحب گنج. گنج نه: اینکه بر توست گنج علم خدای است چون که سوی گنجبان او نگرائی. ناصرخسرو (دیوان ص 419). گر تو سوی گنجبانش راه ندانی من بکنم سوی اوت راهنمائی. ناصرخسرو (دیوان ص 419)
مُرَکَّب اَز: گنج + بان، پَسوَند، نگاهدارندۀ گنج. محافظ گنج. آنکه گنج را نگاهداری می کند: من مر او را در مدیحی روستم خواندم همی واین چنین باشد که خوانی گنج نه را گنجبان. فرخی. گنج بهاراینک روان میغ اژدهای گنجبان رخش سحاب اینک دوان وز برق هرا داشته. خاقانی. ، صاحب گنج. گنج نه: اینکه بر توست گنج علم خدای است چون که سوی گنجبان او نگرائی. ناصرخسرو (دیوان ص 419). گر تو سوی گنجبانش راه ندانی من بکنم سوی اوت راهنمائی. ناصرخسرو (دیوان ص 419)
نگاهبان گنج محافظ خزانه: من مراو را در مدیحی روستم خواندم همی وین چنین باشد که خوانی گنج نه را گنج بان (فرخی)، خداوند گنج صاحب خزانه: این که برتست گنج علم خدایست چون که سوی گنجبان او نگرایی ک (ناصر خسرو)
نگاهبان گنج محافظ خزانه: من مراو را در مدیحی روستم خواندم همی وین چنین باشد که خوانی گنج نه را گنج بان (فرخی)، خداوند گنج صاحب خزانه: این که برتست گنج علم خدایست چون که سوی گنجبان او نگرایی ک (ناصر خسرو)
منسوب به گریبان، پیراهن کرته: وز دست چو سنگ تو نمی یابد موذن بمثل یکی گریبانی. (ناصر خسرو)، جامه ای که دامن و آستینی ندارد و بر روی قبا برای زینت پوشند، پوستی که بر گریبان پوستین و کردی و کاتبی دوزند
منسوب به گریبان، پیراهن کرته: وز دست چو سنگ تو نمی یابد موذن بمثل یکی گریبانی. (ناصر خسرو)، جامه ای که دامن و آستینی ندارد و بر روی قبا برای زینت پوشند، پوستی که بر گریبان پوستین و کردی و کاتبی دوزند