جدول جو
جدول جو

معنی گنتران - جستجوی لغت در جدول جو

گنتران
(گُ)
سن گنتران، پسر کلتر اول که در سال 525 میلادی متولد شد. وی از سال 561 تا 593 میلادی پادشاه بورگنی و اورلئان بوده
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گستردن
تصویر گستردن
پهن کردن، پهن کردن فرش یا بساط در روی زمین، کنایه از رواج دادن، متداول کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کنترات
تصویر کنترات
قرارداد، مقاطعه کاری
فرهنگ فارسی عمید
جسمی جامد و متبلور که از قطران زغال سنگ به وجود می آید و در تهیۀ بعضی مواد رنگی به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بنکران
تصویر بنکران
ته دیگ پلو، غذایی که ته دیگ چسبیده و برشته شده باشد، ته دیگ، برای مثال تا ز بسیاری آن زر نشکهند / بنکرانی پیش آن مهمان نهند (مولوی - مجمع الفرس - بنکران)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اقتران
تصویر اقتران
قرین شدن، نزدیک شدن و یار شدن به دیگری، نزدیکی و پیوستگی، قرار گرفتن دو ستاره در یک درجه ودقیقۀ یک برج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قندران
تصویر قندران
سقز، مادۀ صمغی چسبناک که از تنۀ درخت بنه گرفته می شود و از آن اسانسی به دست می آید که از مخلوط آن با موم لاک درست می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گردران
تصویر گردران
ران پر از گوشت و گرد، بیخ ران
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انیران
تصویر انیران
در آیین زردشتی فرشتۀ موکل بر نکاح، روز سی ام از هر ماه خورشیدی، برای مثال سفندارمذماه رفته تمام / به روزی که خوانی انیرانش نام ی در این روز زردشت پاکیزه دین / درآمد سوی حد ایران زمین (زراتشت بهرام - لغت نامه - انیران)
غیر ایرانی، غیر ایران
فرهنگ فارسی عمید
(گُ تَ)
در حال گستردن. گستراننده. رجوع به گستردن شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
دهی است از بخش راین شهرستان بم با 100 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، حبوب و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(گُنْ گُ)
پادشاه بورگنی و اورشان و پسر کلوتر اول است که از سال 561 تا 593 میلادی حکمرانی کرده است
لغت نامه دهخدا
(گُ)
دهی است از دهستان کرون بخش نجف آباد شهرستان اصفهان که در 70 هزارگزی شمال باختر نجف آباد و 7 هزارگزی شوسۀ نجف آباد به دامنه واقع شده است. هوای آن معتدل و سکنه اش 869 تن است. آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات، انگور، سیب زمینی، بادام، کتیرا و پنبه و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان کرباس بافی. راه آن مالرو است. دبستان دارد. (از فرهنگ جغرفیائی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کنتراس
تصویر کنتراس
قرار داد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گستردن
تصویر گستردن
پهن کردن
فرهنگ لغت هوشیار
استخوان ران که بر آن گوشت بسیار باشد قسمت پر گوشت ران گوسفند و گاو و غیره لمبر: بر ماده شد تیزو بگشاد دست (شست) بر شیر با گرد رانش بخست. یا گرد ران با گردن است. (مثل)، یعنی قصاب باید گرد ران را با گردن تواما بفروشد: دست بر رانش نهادم مشت زد بر گردنم این مثل با یادم آمد گرد ران با گردن است (سوزنی)
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه گاو را در صحرابرای چرا برد چوپان گاو، آنکه گاو آهن را براند خیش ران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انیران
تصویر انیران
خارجی، غیر ایرانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنترات
تصویر کنترات
قرارداد، پیمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندران
تصویر اندران
اشق
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی است غندران شیرابه گیاهی، شیرابه شنگ شیرابه مترشح از ساقه شنگ را گویند که بر اثر قطع ساقه گیاه ترشح می شود و در برابر هوا انجماد پیدا می کند و در ده ها زنان و دختران مانند سقز آن را می جوند قندرون. توضیح در کتاب فرهنگ اصطلاحات پزشکی و دارویی شلمیر قندرون مرادف با کائوچو و هر شیرابه دیگر گیاهی که در برابر هوا انجماد یابد ذکر شده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آنتراسن
تصویر آنتراسن
فرانسوی شیر زغال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنکران
تصویر بنکران
برنج و هر چیز برشته شده و چسبیده به ته دیگ بکران ته دیگ
فرهنگ لغت هوشیار
نزدیکی نزدی نزدیک شدن فرایی همچسبی گرد آمدن برابر شدن یار گشتن قرین شدن، نزدیک شدن ستاره ای بستاره دیگر، نزدیکی پیوستگی، جمع اقترانات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انترسان
تصویر انترسان
جالب توجه، شایان دقت، سودمند
فرهنگ لغت هوشیار
در کنار گرفتن: دست بگشاد و کنار انش گرفت همچو عشق اندر دل و جانش گرفت. (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقتران
تصویر اقتران
((اِ تِ))
قرین شدن، نزدیک شدن ستاره ای به ستاره دیگر، نزدیکی، پیوستگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انیران
تصویر انیران
غیر ایرانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انیران
تصویر انیران
نام فرشته ای در دین زردشتی، نام روز سی ام از هر ماه خورشیدی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بنکران
تصویر بنکران
((بُ کَ))
ته دیگ، هر چیز چسبیده به ته دیگ
فرهنگ فارسی معین
((قَ دَ))
شیرابه مترشح از ساقه شنگ را گویند که بر اثر قطع ساقه گیاه ترشح می شود و در برابر هوا انجماد پیدا می کند و در ده ها زنان و دختران مانند سقز آن را می جوند، قندرون
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کنترات
تصویر کنترات
((کُ تُ))
قرارداد، قرارداد برای کارهای ساختمانی و غیره، پیمان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گستردن
تصویر گستردن
((گُ تَ دَ))
پهن کردن، باز کردن، پخش کردن، انتشار دادن، رواج دادن، متداول کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گستردن
تصویر گستردن
بسط دادن، انبساط
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آنتراسن
تصویر آنتراسن
شرزغال
فرهنگ واژه فارسی سره