جدول جو
جدول جو

معنی گنبدی - جستجوی لغت در جدول جو

گنبدی
به شکل گنبد، خیمۀ کوچکی که بر یک ستون استوار شود، نوعی جست و خیز
تصویری از گنبدی
تصویر گنبدی
فرهنگ فارسی عمید
گنبدی
(گُمْ بَ)
دهی است از دهستان پیرتاج شهرستان بیجار که در 19000گزی خاور بیجارو 36000گزی شمال باختری پیرتاج و 11000گزی شمال راه شوسۀ بیجار به همدان واقع شده است. هوای آن سرد و سکنه اش 170 تن است. آب آن از چشمه و قنات تأمین می شود. محصول آن غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان قالیچه، جاجیم و گلیم بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
گنبدی
منسوب به گنبد: بشکل گنبد، گنبد، خیمه که بیک ستون بر پای باشد
تصویری از گنبدی
تصویر گنبدی
فرهنگ لغت هوشیار
گنبدی
به شکل گنبد، خیمه کوچک، جست و خیز کردن
تصویری از گنبدی
تصویر گنبدی
فرهنگ فارسی معین
گنبدی
قبّةً
تصویری از گنبدی
تصویر گنبدی
دیکشنری فارسی به عربی
گنبدی
Domed
تصویری از گنبدی
تصویر گنبدی
دیکشنری فارسی به انگلیسی
گنبدی
en forme de dôme
تصویری از گنبدی
تصویر گنبدی
دیکشنری فارسی به فرانسوی
گنبدی
돔 모양의
تصویری از گنبدی
تصویر گنبدی
دیکشنری فارسی به کره ای
گنبدی
koepelvormig
تصویری از گنبدی
تصویر گنبدی
دیکشنری فارسی به هلندی
گنبدی
abobadado
تصویری از گنبدی
تصویر گنبدی
دیکشنری فارسی به پرتغالی
گنبدی
kuppelförmig
تصویری از گنبدی
تصویر گنبدی
دیکشنری فارسی به آلمانی
گنبدی
kopułowy
تصویری از گنبدی
تصویر گنبدی
دیکشنری فارسی به لهستانی
گنبدی
купольный
تصویری از گنبدی
تصویر گنبدی
دیکشنری فارسی به روسی
گنبدی
купольний
تصویری از گنبدی
تصویر گنبدی
دیکشنری فارسی به اوکراینی
گنبدی
abovedado
تصویری از گنبدی
تصویر گنبدی
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
گنبدی
a cupola
تصویری از گنبدی
تصویر گنبدی
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
گنبدی
गुंबद जैसा
تصویری از گنبدی
تصویر گنبدی
دیکشنری فارسی به هندی
گنبدی
כיפה
تصویری از گنبدی
تصویر گنبدی
دیکشنری فارسی به عبری
گنبدی
گنبدی، گنبد
دیکشنری اردو به فارسی
گنبدی
گنبدی
تصویری از گنبدی
تصویر گنبدی
دیکشنری فارسی به اردو
گنبدی
গম্বুজের মতো
تصویری از گنبدی
تصویر گنبدی
دیکشنری فارسی به بنگالی
گنبدی
หลังคากระเบื้อง
تصویری از گنبدی
تصویر گنبدی
دیکشنری فارسی به تایلندی
گنبدی
wa kupu
تصویری از گنبدی
تصویر گنبدی
دیکشنری فارسی به سواحیلی
گنبدی
kubbeli
تصویری از گنبدی
تصویر گنبدی
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
گنبدی
ドーム状の
تصویری از گنبدی
تصویر گنبدی
دیکشنری فارسی به ژاپنی
گنبدی
berbentuk kubah
تصویری از گنبدی
تصویر گنبدی
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
گنبدی
拱形的
تصویری از گنبدی
تصویر گنبدی
دیکشنری فارسی به چینی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(گُمْ بَ لُ)
دهی است جزء دهستان افشاریۀ بخش آوج شهرستان قزوین که در 33هزارگزی شمال آوج و 9هزارگزی راه شوسه واقع شده است. هوای آن معتدل و سکنه اش 329 تن است. آب آن از چشمه تأمین می شود. محصول آن مختصر غلات و باغات است. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان قالی و جاجیم بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(گُمْ بَ)
دهی است از دهستان جرگلان بخش مانۀ شهرستان بجنورد که در 48هزارگزی شمال باختری مانه و 4هزارگزی جنوب راه شوسۀ بجنورد به حصارچه واقع شده است. هوای آن گرم و سکنه اش 100 تن است. آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و مالداری و صنایع دستی آنان قالیچه بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(گُمْ بَ)
ده کوچکی است از دهستان سربنان بخش زرند شهرستان کرمان که در 20000گزی شمال زرند و 12000گزی خاور فرعی زرند به راور واقع شده و سکنه اش یک خانوار است. (از فرهنگ جغرافیایی ایرن ج 8)
لغت نامه دهخدا
(گُمْ بَ)
دهی است از دهستان بیلوار بخش رامیاران شهرستان سنندج که در 10000گزی شمال باختری کامیاران و 1000گزی باختر راه شوسۀ کرمانشاه به سنندج واقع شده است. هوای آن سرد و سکنه اش 360 تن است. آب آن از چشمه تأمین می شود. محصول آن غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری وراه آن مالرو است. گنبده دو محل است به فاصله 2000گز که گنبده علیا و سفلی نامیده میشوند. سکنۀ گنبده بالا 195 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(گُمْ بَ دَ / دِ)
گنبد. (برهان) (آنندراج). رجوع به گنبد شود، غنچۀ گل. (برهان) :
اینک دهنم بر صفت گنبدۀ گل
این گنبد فیروزه به یاقوت و زر آکند.
خاقانی.
گرزش چو لاله بردرد البرز را و گوید
کافلاک را به گنبدۀ نستری ندارم.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 281).
گنبد نیلوفری گنبدۀ گل شود
پیش سنانت کزوست قصر ممالک حصین.
خاقانی.
، پیاله و کاسه، جستن و خیز کردن. (برهان). و رجوع به گنبد شود
لغت نامه دهخدا
(گُمْ بَ)
یکی از دهستانهای ششگانه بخش فهرج شهرستان بم که در جنوب فهرج واقع شده و حدود آن به شرح زیر است: از شمال به دهستان برج اکرم، از طرف خاور به دهستان ریگان، از طرف جنوب به شهرستان جیرفت و دهستان عزیزآباد. موقعیت آن جلگه ای و آبادیهای آن نزدیک بهم و هوای دهستان گرم مالاریایی است و آب آن از قنوات تأمین میشود. محصول عمده آن غلات، پنبه، حنا، خرما، لبنیات و انواع مرکبات و شغل مردان زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان قالیچه، گلیم و کرباس بافی است. زبان مادری ساکنین قراء فارسی و بلوچی است. دهستان از 23 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و جمعیت آن در حدود 2800 تن است. راه فرعی بم به ریگان از این دهستان می گذرد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
گنبد، غنچه گل. غنچه گل: گنبد نیلوفری گنبده گل شود پیش سنانت کزوست قصر ممالک متین. (خاقانی)، پیاله کاسه، نوعی جست حیوانات (آهو اسب و غیره)
فرهنگ لغت هوشیار
نام برجی در شونادشت امیری واقع در لاریجان آمل
فرهنگ گویش مازندرانی