جدول جو
جدول جو

معنی گنبدکهن - جستجوی لغت در جدول جو

گنبدکهن
(گُمْ بَ دِ کُ هََ)
فلک. (مؤید الفضلاء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(گَ دَ)
دهی است از دهستان مؤمن آباد بخش درمیان شهرستان بیرجند که در 41 هزارگزی جنوب درمیان برسر راه شوسۀ بیرجند به درح واقع شده است. هوای آن معتدل و سکنۀ آن 1021 تن است. آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و راه آن اتومبیل رو است. در این ده طوایف بهلولی، حیدری، جعفر حقدادی سکنی دارند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(گُمْ بَ)
دهی است از دهستان خدابنده لواز بخش قروۀ شهرستان سنندج که در 26000گزی جنوب خاور گل تپه و 7000گزی خاور راه شوسۀ همدان به بیجار واقع شده است. هوای آن سرد و سکنه اش 500 تن است. آب آن از چشمه و قنات تأمین میشود. محصول آن غلات، حبوبات، انگور، صیفی و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است که در تابستان از راه خوشاب اتومبیل میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(گُمْ بَ دَ / دِ)
گنبد. (برهان) (آنندراج). رجوع به گنبد شود، غنچۀ گل. (برهان) :
اینک دهنم بر صفت گنبدۀ گل
این گنبد فیروزه به یاقوت و زر آکند.
خاقانی.
گرزش چو لاله بردرد البرز را و گوید
کافلاک را به گنبدۀ نستری ندارم.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 281).
گنبد نیلوفری گنبدۀ گل شود
پیش سنانت کزوست قصر ممالک حصین.
خاقانی.
، پیاله و کاسه، جستن و خیز کردن. (برهان). و رجوع به گنبد شود
لغت نامه دهخدا
(گُمْ بَ)
دهی است از دهستان بیلوار بخش رامیاران شهرستان سنندج که در 10000گزی شمال باختری کامیاران و 1000گزی باختر راه شوسۀ کرمانشاه به سنندج واقع شده است. هوای آن سرد و سکنه اش 360 تن است. آب آن از چشمه تأمین می شود. محصول آن غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری وراه آن مالرو است. گنبده دو محل است به فاصله 2000گز که گنبده علیا و سفلی نامیده میشوند. سکنۀ گنبده بالا 195 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(گُمْ بَ لُ)
دهی است جزء دهستان افشاریۀ بخش آوج شهرستان قزوین که در 33هزارگزی شمال آوج و 9هزارگزی راه شوسه واقع شده است. هوای آن معتدل و سکنه اش 329 تن است. آب آن از چشمه تأمین می شود. محصول آن مختصر غلات و باغات است. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان قالی و جاجیم بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
گنبد، غنچه گل. غنچه گل: گنبد نیلوفری گنبده گل شود پیش سنانت کزوست قصر ممالک متین. (خاقانی)، پیاله کاسه، نوعی جست حیوانات (آهو اسب و غیره)
فرهنگ لغت هوشیار